|

اقتصاددانان و شنبه‌های پیش‌‌رو

«چگونه می‌توان انسان را تا این حد خودخواه فرض کرد، در حالی که آشکارا اصولی در سرشت او وجود دارد که بر اساس آن نفع خود را در موفقیت دیگران می‌یابد و خوشبختی آنان را برای خود به یک ضرورت بدل می‌کند و با این همه هیچ توقعی جز لذت حاصل از دیدن آرامش آنها ندارد» (آدام اسمیت–نظریه عواطف اخلاقی).

«چگونه می‌توان انسان را تا این حد خودخواه فرض کرد، در حالی که آشکارا اصولی در سرشت او وجود دارد که بر اساس آن نفع خود را در موفقیت دیگران می‌یابد و خوشبختی آنان را برای خود به یک ضرورت بدل می‌کند و با این همه هیچ توقعی جز لذت حاصل از دیدن آرامش آنها ندارد» (آدام اسمیت–نظریه عواطف اخلاقی).

مذاکرات روز شنبه در عمان بین ایران و آمریکا و اظهار رضایت طرفین از این مذاکرات به روشنی یک اصل و اگر بخواهیم امیدوارانه به موضوع بنگریم، شاید پایان یک عصر را نشان داد، اینکه تحریم امری نامطلوب و مضر و بن‌بست برای کشور است و نباید آن را به‌عنوان یک واقعیت پذیرفت و می‌بایست به آن خاتمه داد و وارد عصر و دوره‌ای جدید شد.

اخیرا مناظره‌ای بین دکتر مسعود نیلی، اقتصاددان برجسته و دکتر خاندوزی، وزیر اقتصاد دولت سابق انجام شد که یک سوی گفت‌وگو (دکتر خاندوزی) اصرار داشت تحریم‌‌های بین‌المللی امری مفروض و واقع است و کار اقتصاددانان از جمله وزیر اقتصاد، بازی در همین زمین است و مدعی بود که در دوران تصدی مسئولیت خود این وظیفه بازیگری را به‌خوبی انجام داده و حتی به کشفیاتی برای رشد اقتصادی کشور (استراتژی رشد) رسیده که طی دو، سه سال سکانداری امور، آنها را پیاده و اجرا کرده است. طرف دیگر (دکتر نیلی) ضمن زیرسؤال‌بردن عملکرد وزیر و دولت سابق و اثبات نادرست‌بودن آمار و ارقام رسمی اعلام‌شده از رشد اقتصادی در آن دولت، رشد اقتصادی در فضای تحریمی را اصولا ناچیز و چنین تئوری‌هایی را غیرواقع‌بینانه دانسته و کار درست را تلاش برای کاهش تنش‌های خارجی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های رشد و توسعه اقتصادی هر کشوری  عنوان کرده و دردمندانه هشدار داده که کشور در وضعیت خطرناکی قرار دارد و به قول ایشان اگر این روند تداوم یابد، معلوم نیست سال آتی خود او و طرف دیگر مناظره و مجری (جامعه ایران) در وضعیتی به مراتب بدتر از امروز (اسفند‌ماه 1403)  قرار نداشته باشند.

این مناظره ضمن نمایش شکست سیاست‌های اقتصادی دولت قبل و اصولا تمام دولت‌هایی که از طریق اضمحلال منابع، عملکرد خود را موفق جلوه می‌دهند، یک سؤال اساسی و مهم را نیز پیش می‌کشد و آن این است که وظیفه یک اقتصاددان چیست و مسئولیت اخلاقی و حرفه‌ای او چگونه است؟ آیا کار او توجیه اقدامات سیاست‌مداران و دانش او ابزاری در خدمت قدرت و سیاست است؟‌ یا وفاداری به علم و خرد اقتصادی و کمک و تلاش برای بهبود سلامت زندگی آدمیان وظیفه اوست؟‌ آیا کار یک اقتصاددان یافتن راه‌های تعامل و همکاری و صلح و ثبات در جوامع بشری و بین کشور‌ها در قالب نظریه‌ها و مدل‌های اقتصادی است یا تئوریزه‌کردن تضاد و دشمنی و خشونت و بالابردن دیوارها بین انسان‌ها و کشورها؟‌ بالابردن دیوار تعرفه‌ها و جنگ تعرفه‌ای رئیس‌جمهور آمریکا در همین روزها که با اهداف سیاسی خاص و ازجمله سیطره بر سایر کشورها در پوشش توجیهات اقتصادی همچون حمایت از تولید و اشتغال، تأمین امنیت ملی، حمایت از صنایع نوپا، غیرعادلانه بودن آزادی تجارت، حمایت به عنوان چانه‌زنی و... در حال انجام است، با کدام منطق اقتصادی و خیر همگانی و ملی صورت می‌گیرد؟‌ رفتاری که در تضاد با اصول پایه‌ای علم اقتصاد است که از حدود سه قرن قبل با آموزه‌های آدام اسمیت و پس از آن دیوید ریکاردو با ارائه مفهوم مزیت نسبی در کتاب «اصول اقتصاد سیاسی و مالیات‌ستانی» شروع شد و جریان اصلی اقتصادی و سیاسی را شکل داد که آزادی و رقابت اقتصادی و همبستگی و صلح و امنیت جهانی از شاکله‌های اصلی آن بوده است. 

چارچوبی که لودویک فون میزس، اقتصاددان برجسته مکتب اتریش آن را چنین تبیین می‌کند: «برای تأمین آنچه کارگر انگلیسی در معیشت روزمره‌اش مصرف می‌کند و نیاز دارد، همه کشورهای پنج قاره مشارکت دارند. چای میز صبحانه از ژاپن یا سیلان می‌آید، قهوه از برزیل یا جاوه، شکر از هند غربی، گوشت از استرالیا یا آرژانتین، شراب از اسپانیا یا فرانسه، پشم از استرالیا، پنبه از آمریکا یا مصر، پوست برای چرم از هند یا روسیه و به همین منوال و در معاوضه کالاهای انگلیسی به تمام دنیا صادر می‌شود، به دورافتاده‌ترین دهکده‌ها و مزرعه‌ها... هر کسی که سود تقسیم کار را شناخته باشد، نیک می‌داند جنگ چه آسیب‌هایی برای تکامل تمدن بشر در پی دارد. تقسیم کار از انسان که موجودی خودبسنده است به تعبیر ارسطو «حیوانی اجتماعی» می‌سازد که به همنوعانش وابسته است...» (لیبرالیسم- لودویک فون میزس).

دفاع یا توجیه تئوریک بی‌اثر یا کم‌اثر بودن اعمال تحریم‌های بین‌المللی درمورد میهن‌مان و چشم‌بستن بر تضعیف شدید بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی و فروپاشی زندگی بسیاری از ایرانیان طی این سال‌ها (افزایش جمعیت فقرزده ایران از 16 به 26 میلیون نفر طی سال‌های 1397-‌1401) چه نسبتی با آموزه‌های اصیل علم اقتصاد دارد و بیانگر کدام موفقیت فکری و اجرائی است؟!

به‌راستی چه فرد یا افرادی پاسخ‌گوی مردم فقرزده یا مردمی‌اند که برای مصون‌ماندن از آثار تورمی وحشتناک همان سیاست‌های به‌اصطلاح موفق مورد ادعای جناب وزیر سابق اقتصاد، دارایی‌های ریز و درشت خود را تبدیل به دلار و سکه و طلا و... کرده و دولت‌های محترم (دیروز و امروز) هم به این آتش دامن زده‌اند (پیش‌فروش سکه و اعطای مجوز به مؤسسات فروش آنلاین طلا و...) و اکنون به جای خوشحالی و خشنودی از کاهش تنش‌ها و تا حدی کناررفتن سایه جنگ، سخت مستأصل‌اند و سرمایه‌ها و دارایی‌های خود را برباد‌رفته و خود را ورشکسته و در معرض نابودی احساس می‌کنند؟! اینکه علم و خرد اقتصادی را که به صراحت می‌گوید هیچ کشوری در تنش و تحریم و قهر و تضاد اقتصادی رشد نمی‌کند و توسعه نمی‌یابد، به کناری نهیم و توجیه‌گر رفتار نادرست قدرت‌طلبانه و خیال‌بافانه‌ کسانی باشیم که کشور را به بنگاه شرط‌بندی تبدیل کرده‌اند که بر اثر نوسانات شدید ارزی و کاهش ارزش پول ملی و... هرروزه گروهی وسیع از مردم عادی تا صاحبان سرمایه‌های متوسط در آن بازنده و گروه کوچکی از خواص و رانت‌خواران و دارندگان اطلاعات ویژه در آن برنده‌اند و کار و زندگی سالم و آموختن علم و دانش و... نشانه بلاهت، چه افتخاری است؟!

دردمند از خطاهای گذشته و امیدوار به اصلاحات آینده به شنبه‌های پیش‌رو می‌نگریم.