|

قطعیت‌بخشیدن به عصر مدرن

فراخوان روزنامه «شرق» برای پژوهشگرانی که به موضوعات سیاسی-اجتماعی می‌پردازند، برای من نیز ارسال شد. در آن از پژوهشگران پرسیده شده از توصیه‌هایی که به دولت داشته‌اند، کدام‌ مورد توجه قرار گرفته یا نگرفته و در صورت مورد توجه قرار‌گرفتن، کدام پذیرفته شده است و کدام نه.

فراخوان روزنامه «شرق» برای پژوهشگرانی که به موضوعات سیاسی-اجتماعی می‌پردازند، برای من نیز ارسال شد. در آن از پژوهشگران پرسیده شده از توصیه‌هایی که به دولت داشته‌اند، کدام‌ مورد توجه قرار گرفته یا نگرفته و در صورت مورد توجه قرار‌گرفتن، کدام پذیرفته شده است و کدام نه.

با وجود ابراز اینکه در کارهای پژوهشی خود در کل توصیه‌ای به دولت نداشته‌ام، خواسته شد تا توضیحی از چارچوب کار پژوهشی خود 

ارائه کنم.

می‌پذیرم تحولات هر کشوری با در‌هم‌تنیدگی سه عامل دولت، جامعه و عنصر فراملی روی می‌دهد؛ حتی اگر در این یا آن رویداد خاص، تأثیر عاملیت یکی نقش تعیین‌کننده داشته باشد. همچنان که تأثیر عاملیت هر یک از این سه در رویدادهای مشخص، بالطبع همپوشانی دارد. بدیهی است در چنین دریافتی، نه دولت، نه جامعه و نه حتی عنصر فراملی، یکپارچه نیستند. مشخصا، هم ساختار دولت از جناح‌هایی گاه متضاد شکل می‌گیرد و هم ساختار جامعه از جنبه‌های گوناگون قومی، طبقاتی، جنسیتی و... از‌جمله به علت تبعیض‌ها و خشونت‌های گوناگون یکپارچه نیست. به‌علاوه، نمی‌توان قطعا از جدایی دولت و جامعه از یکدیگر حکم کرد؛ چراکه نوع مناسبات دولت با جامعه، در کل جلوه‌های متفاوتی از همان مناسبات را در روابط بخش‌های متفاوت جامعه با یکدیگر 

بازتولید می‌کند.

در کار پژوهشی‌ام، پرسش محوری این بوده که چرا با اینکه 120 سال از انقلاب مشروطه می‌گذرد، هنوز و در پی دو تلاش بزرگ دیگر، ایرانیان نتوانسته‌اند به عصر مدرن خویش قطعیت بخشند؟ در جست‌وجوی پاسخ برای این پرسش عمومی، کار پژوهشی‌ام را از آغاز و در مجموع، بر بنیان پرداختن به جامعه و «نقد» آن پیش گرفتم. از آغاز، پرداختنم به «ایرانیان»، اساسا به معنای پرداختن به «جامعه ایران» با در‌نظر‌داشتن شکاف‌های درون آن بود؛ نه اینکه هر خصلتی که به «ایرانیان» نسبت می‌دهم، همه ایرانیان را به یکسان در‌بر می‌گیرد، مسئله به باورم- درست یا نادرست- پررنگ‌بودن آن خصلت در «جامعه» ما بود. برای نمونه، خصلت‌هایی مثل «خودمداری»، «تک‌گویی»، «رویگردانی از شرم»، «استبدادورزی»، «سازگاری‌طلبی» و‌... را به‌عنوان خصلت‌های شایع در جامعه مورد پژوهش انتقادی قرار دادم. این بررسی‌ها معرف بخشی از رویکرد انتقادی‌ام به جامعه است.

این رویکرد انتقادی به جامعه، مواجهه انتقادی با نظرات و آرای روشنفکران ایران را نیز الزامی می‌کرد و نمی‌توانست جز این باشد؛ چرا‌که کاستی‌های نظری-عملی روشنفکران در مقام پیام‌آوران عصر مدرن به مردم، نقش بسیار مؤثری در چگونگی گذار جامعه ما به عصر مدرن خود دارد. از این‌رو، هم به تبیین انتقادی آرای روشنفکران عصر مشروطه -‌مثلا ملکم‌خان، آخوندزاده، طالبوف و‌...- و هم به تبیین انتقادی نظرات اندیشمندان معاصری همچون جواد طباطبایی، محمدعلی (همایون) کاتوزیان، ماشاالله آجودانی، حسین بشیریه، داریوش آشوری، بابک احمدی و‌... پرداختم. درعین‌حال، دو کتاب نیز -پویایی نقد و درآمدی بر اندیشه انتقادی- در موضوع سنجش نظری نقد و آموزش آن تدوین کردم.