پروژههای فکری من
من در 15 سال گذشته، سه پروژه فکری داشتهام که همچنان نیز آنها را ادامه میدهم. پروژه اول فکری من، هویت و به تعبیر دقیقتر، سیاست هویتی در ایران است و تأکید بر اهمیت سیاست هویت و چالشهایی که هویت میتواند برای سیاست، چه در شرایط فعلی و چه در آینده داشته باشد.
من در 15 سال گذشته، سه پروژه فکری داشتهام که همچنان نیز آنها را ادامه میدهم. پروژه اول فکری من، هویت و به تعبیر دقیقتر، سیاست هویتی در ایران است و تأکید بر اهمیت سیاست هویت و چالشهایی که هویت میتواند برای سیاست، چه در شرایط فعلی و چه در آینده داشته باشد. با تحولاتی که در دهههای اخیر در ایران اتفاق افتاده، ادامه سیاست هویتی سنتی از بالا به پایین وحدتگرا که عمدتا با تأکید بر رابطه هویت و امنیت شکل گرفته بود، با چالشهایی مواجه شده و این چالشها در حوزههای مختلف زبانی، قومی، جنسیتی، ارزشها و باورهاست و سیاست هویتی باید بتواند متناسب با این چالشها و در واکنش به این چالشها و برای عبور از بحرانها، خود را بازتعریف کند. سیاست هویتی جدیدی که باید معطوف به آینده باشد، بسیار مهم است؛ چراکه سیاست هویت با بهرسمیتشناختن موجودیت و کرامت انسانها گره خورده و درست است که در صد سال اخیر این سیاست تلاش کرده با مقوله امنیت بتواند این معضل را حل کند، اما در واقع میتوانیم بگوییم مطالبه یا خواسته به رسمیت شناختهشدن در جامعه ایرانی از سوی گروههای مختلف در حال تشدیدشدن است و سیاست هویت باید بتواند خود را با مطالبات جدید وفق داده، بازتعریف کرده و همچنان ادامه حیات دهد.
دومین پروژه فکری من در سالهای اخیر، موضوع سیاست خارجی ایران بوده و اینکه چگونه میتوان از سیاست خارجی برای تقویت قدرت ایران در سطح خارجی و تقویت رفاه و توسعه در سطح داخلی استفاده کرد. در این پروژه، همواره بر اهمیتداشتن سیاست منطقهای برای ایران تأکید داشتهام و اینکه ایران اگر بخواهد قدرت خود را از طریق سیاست خارجی افزایش داده و سیاست خارجی را در خدمت رفاه، توسعه و امنیت درآورد، لاجرم باید بر سطح منطقهای، تمرکز ویژهای داشته باشد. سیاست خارجی ما بهصورت سنتی، متأثر از رقابت قدرتهای بزرگ بوده و فهم سنتی از سیاست خارجی نیز در این راستا بوده است. به این معنا که چگونه ایران با موازنه منفی یا مثبت، بتواند از رقابت قدرتهای بزرگ به نفع خود استفاده کند. اما در چند دهه اخیر، سطح منطقهای در سیاست خارجی کشورها اهمیت دوچندانی پیدا کرده است؛ یعنی کشورها بر اثر شرایطی که به وجود آمده، به این نتیجه رسیدهاند که میتوانند در سطح منطقهای، با فراغ بال بیشتری قدرت خود را افزایش دهند. ما اگر به اطراف خود نگاهی داشته باشیم، متوجه میشویم حتی قدرت بزرگی مانند چین نیز اهمیت ویژهای برای سیاست منطقهای خود قائل است و تصور میکند که آمریکا میخواهد از طریق همین منطقه، چین را مهار کند. بنابراین، در این پروژه فکری، دغدغه اصلی من این است که ما چگونه میتوانیم سیاست خارجی خود را متناسب با تحولات منطقهای و بینالمللی بهگونهای بازتعریف و بازتنظیم کنیم که بتوانیم قدرت ایران را افزایش داده و از افول قدرت ایران در سطح منطقهای و بینالمللی جلوگیری کنیم.
سومین پروژه فکری من مخصوصا در چند سال اخیر، تمرکز بر مسئله انتخابات و رابطه آن با دموکراتیزاسیون و اهمیت کمپینهای انتخاباتی و تلاش برای پیشبینی نتایج انتخابات با استفاده از شیوههای مختلف بوده است. درست است که مسئله انتخابات بیشتر مورد توجه کارشناسان ارتباطات و اخیرا بازاریابی بوده، اما علوم سیاسی به انتخابات بیشتر از منظر دموکراسی توجه میکند. به این معنا که انتخابات و کمپینهای انتخاباتی میتوانند مهمل و فرصت مناسبی برای گسترش گفتوگوی تأملی، همفکری و افزایش سطح آگاهی سیاسی شهروندان باشند. البته تردیدی نیست که اگر ما به انتخابات صرفا از زاویه یک عرصه رقابت بین برندها یا کالاها بنگریم، قاعدتا ارزش و اهمیت آن را در سطح بازاریابی برای هر کالایی پایین میآوریم؛ اما از منظر علوم سیاسی، در واقع کمپینهای انتخاباتی همچنان که عرصه رقابت فناوریهای جدید، هوش مصنوعی و عملیات روانی هستند، همزمان میتوانند بهمثابه عرصهای برای تحکیم و تثبیت دموکراسی عمل کنند. در این راستا، حفظ معناداری انتخابات بهعنوان کمهزینهترین سازوکار گردش قدرت بین نخبگان، بسیار حائز اهمیت است. اینکه چگونه میتوان معناداری انتخابات را حفظ کرد. امروزه نهتنها در ایران، بلکه بسیاری از کشورهای دنیا، فلسفه وجودی و کارکرد انتخابات زیر سؤال رفته و برخی معتقدند باید از انتخابات عبور کرد و به سازوکارهای دیگری اندیشید. بااینحال، واقعیت امر این است که بدون وجود نهاد انتخابات، نمیتوانید از دستاوردهای مردمسالاری دفاع کنید. درست است که دموکراسی را نمیتوان به انتخابات تقلیل داد، اما انتخابات همچنان یکی از اصلیترین سازوکارهای بازی دموکراتیک در یک جامعه است.