|

انبوه، عالمانه و مقتدرانه

پیشخوان رنگارنگ دکه در تسخیر انواع آدامس، شکلات، لواشک، چوب‌شور و نازک‌بد‌نانى ترش و شور و شیرین است و فندکى که حلق‌آویز نخى است که به دریچه دکه خود را گره زده است. پایین‌دست تعدادى مجله تازه‌انتشار و انبوهى مجلات تاریخ‌گذشته جدول کلمات متقاطع در انتظار برگرفت رهگذران، خمیازه مى‌کشند! به پاخوان‌هاى چسبیده به آسفالت زل مى‌زنم به روزنامه‌هایى اندک که بى‌حوصله همنشین شده‌اند و رنجورى و افسردگی‌شان حالم را پاییز مى‌کنند؛ از برخى بودن‌ها که عین نبودن است!

پیشخوان رنگارنگ دکه در تسخیر انواع آدامس، شکلات، لواشک، چوب‌شور و نازک‌بد‌نانى ترش و شور و شیرین است و فندکى که حلق‌آویز نخى است که به دریچه دکه خود را گره زده است. پایین‌دست تعدادى مجله تازه‌انتشار و انبوهى مجلات تاریخ‌گذشته جدول کلمات متقاطع در انتظار برگرفت رهگذران، خمیازه مى‌کشند! به پاخوان‌هاى چسبیده به آسفالت زل مى‌زنم به روزنامه‌هایى اندک که بى‌حوصله همنشین شده‌اند و رنجورى و افسردگی‌شان حالم را پاییز مى‌کنند؛ از برخى بودن‌ها که عین نبودن است!

دریغ از چیدمان‌هاى متنوع و متعدد مجله‌ها در سال‌هایى در همین نزدیکى‌ها که بر سر پیشخوان‌ها بودند و سرریزشان خود را بندآویز دکه مى‌کردند!

دریغ از کثرت قابل تأمل روزنامه‌ها که پانشین پیش و راست و چپ دکه مى‌شدند و رهگذران علاقه‌مند گاه به دو، سه انتخاب و برگرفت مى‌رسیدند و دیگرانى پرشمار شانه به شانه هم دقایق شورانگیزى در مرور تیترها و عکس‌ها بودند و البته همواره یکى، دو تن به تاخوردگى براى برگرفت یک روزنامه مى‌رسیدند و من از ذوق حالم بهار مى‌شد!

راست این است در سال‌هاى نه‌چندان دور پدیده پرشور روزنامه‌خوانى سرپایى و نیز برگرفت یومیه یا انتخاب گاه‌وبیگاه، خودانگیخته طبقه متوسط براى دانستن و دانش‌افزایى نبود الزامات شرایط نوین سیاسى و اجتماعى و بلوغ فکرى جامعه بود. یک جریان فکرى تحول‌خواه که دهه‌شصتى‌ها از نورسیدگان فعال آن بودند که با‌ خبر و گزارش‌هاى عموما عالى روزنامه‌هاى آن روزگاران، به تحلیل نسبتا قرین به واقعیت رویدادها مى‌رسیدند. 

دریغا که جریان اطلاع‌رسانى نسبتا شفاف و کاربردى در پرتو دو عامل به تدریج به وادادگى و تا حدود قابل تأملى به خودباختگى و رنجورى عیان رسید؛

الف- تنگ‌شدن چندوجهى توزیع شفاف و بهنگام خبر و اطلاع‌رسانى

ب- دامن‌گسترى وسیع و ناباورانه تکنولوژى‌هاى نوین ارتباطى

این هر دو در کنار مجموعه‌اى از رویدادهاى نامتوازن اجتماعى موجب خاموشى یا کم‌سویى دکه‌هاى روزنامه‌فروشى شده است! و این تلخ‌ترین فرجام براى نمایشگاه‌هاى دائمى مطبوعات در ایستگاه‌هاى خبر، سرگرمى و دانش‌افزایى در گوشه‌گوشه شهر و دیار است!

آیا این نتیجه‌گیرى شتاب‌زده، احساسى و جانبدارانه است؟ بر این گمان نیستم چون از الزامات قطعى روزنامه‌نگار‌بودن تفکر و خردورزى و پرهیز از هیجانات و احساسات است و من چنین گزارش کرده‌ام اگرچه بلافاصله تصریح مى‌کنم از آنجایى که هیچ انسانى فاقد احساسات و علایق نیست؛ یعنى هیچ روزنامه‌نگارى ماشین‌حساب نیست که بى‌طرف محض باشد. 

‌پس بیراه نیست اگر تصریح کنم خارج‌شدن روزنامه‌ها و اساسا رسانه‌ها از جایگاه و رسالت خود در اطلاع‌رسانى بهنگام و دقیق و به ناچار بازماندن از تحلیل صحیح رویدادها به این نتیجه غمبار رسیده است:

١- از‌دست‌رفتن مرجعیت رسانه‌هاى داخلى (روى‌گردانى مخاطب نسبت به مطبوعات، خبرگزارى‌ها و صداوسیما) ٢- واسپارى غیرمستقیم مرجعیت خبرى و تحلیلى رویدادهاى داخلى به فضاى مجازى غیررسمى و شبکه‌هاى خبرى و تحلیلى برون‌مرزى!

راست این است بى‌رونق‌شدن دکه‌هاى مطبوعاتى براى من با قریب 50 سال روزنامه‌نگارى اندوهى بسزاست و همچنین براى من احترام هر دکه‌اى در حضور انبوه، عالمانه و مقتدرانه روزنامه‌هاست. کاستى تعداد و تیراژ و عزلت آنان در پیشخوان دکه‌ها بى‌ملاحظه و برگرفت روزنامه‌ها از سوى رهگذران، حالم را پاییز مى‌کند! من اما روزنامه‌نگار ناامیدى نیستم!

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها