در ستایش همرنگنشدن با جماعت
این روزها هر وقت سری به شبکههای اجتماعی بزنید، خواهید دید که یکی را خواباندهاند و جماعتی دارند حدش میزنند؛ مثل همان سالها که در میدانها و چهارراهها و در ملأعام حد میزدند. هر روز هم دایره کسانی که حد میخورند، بزرگتر میشود.
این روزها هر وقت سری به شبکههای اجتماعی بزنید، خواهید دید که یکی را خواباندهاند و جماعتی دارند حدش میزنند؛ مثل همان سالها که در میدانها و چهارراهها و در ملأعام حد میزدند. هر روز هم دایره کسانی که حد میخورند، بزرگتر میشود. در سالهای آخر دولت روحانی، این دایره آن قدری بزرگ بود که حامیان اصلاحطلب و مدیران دولت او را در بر گیرد؛ اما چندان بزرگ نبود که دستکم پای هنرمندان و نویسندگان و شاعران و زندانیان سیاسی در آن قرار بگیرد؛ اما حالا اوضاع فرق کرده است. حالا این دایره اینقدر بزرگ شده است که تقریبا هرکسی که در ایران کاری میکند، میتواند در این دایره قرار بگیرد. همیشه جماعتی سنگبهدست منتظر ایستادهاند تا ببینند چه کسی را برای زدن خواباندهاند.اما چه کسی یا کسانی تصمیم میگیرند که چه کسی یا کسانی را بخوابانند برای حدزدن جمعی؟ روایتها و حکایتها و حدسها و گمانها متفاوت است. به نظر برخی، مردم عصبانی هستند و چنین فضایی برآمده از عصبانیت است و هرکس که به این عصبانیت به دیده انتقاد بنگرد یا آن را انکار کند یا دعوت به آرامش کند، شریک عاملان خواهد بود و مستحق حدخوردن است. برخی دیگر آن را پروژهای داخلی از سوی برخی از گروهها و گرایشهای سیاسی میدانند برای زدن تمام کسانی که در آینده میتوانند رقیبشان باشند یا به نفع رقیبانشان در آینده نقشی ایفا کنند. این گروه حضور جمعیتهای پرشمار برخی از جریانهای برانداز در میان این جماعت را هم یا ناشی از همدستی و همراهی این جریانها میدانند یا معتقدند که این اتفاقات نوعی فریب و کارسپاری جمعی است.
کافی است سنگ اول را بزنند و هیجان راه بیفتد و بعد کنار بکشند تا بقیه سنگباران را شروع کنند. گروهی هم این ماجراها را پروژههای سرویسهای امنیتی کشورهای بیگانه بهویژه برخی از رقیبان منطقهای ایران میدانند و هدفش را سرکوب چهرههای ملی و زمینگیرکردن چهرههای موجه و مورد احترام مردم میدانند که امکان اجتماعسازی و اجماعسازی به نفع ایران دارند. گروهی هم چنین حملههایی را ناشی از خیانت یا اشتباه یا خطای افرادی میدانند که در دادگاه مردمی شبکههای اجتماعی محکوم و با سنگ و شلاق مجازی مجازات میشوند.
برخی از این حدس و گمانها دور از انتظار نیست و این احتمال هم وجود دارد که همزمان هم پروژههای داخلی و خارجی مؤثر باشد و هم عصبانیت مردم و حتی هم گاهی اشتباهات یا بیدقتیهای برخی از چهرهها.
با این حال اگر تأملی در شبکههای اجتماعی داشته باشیم، در میان طیف بزرگی که در دایره پسندشان برای سیبلشدن این لشکر آماده هجوم قرار گرفتهاند، بهندرت سران برخی از جناحهای سیاسی و حتی مقامات داخل خبری است و یا سردمداران گروههای برانداز را میبینیم. البته درباره برخی سیاستهای برخی جناحهای داخلی مثل صیانت انتقادها همگانی است؛ اما از قاعده حملات لشکرهای مجازی پیروی نمیکند و همه سیاستی را مورد انتقاد قرار میدهند.
چه این نوع حملهها را سازمانیافته و برای اهداف انتخاباتی در درون کشور بدانیم، چه سازمانیافته از سوی بیگانگان و چه ناشی از عصبانیت مردم، تأثیرش را در فضای عمومی ایران گذاشته است. در فضای فعلی افکار عمومی ایران بهویژه در سیاست چهره موجهی را نمیتوان یافت که اکثریت ایرانیان به او باور داشته باشند. در میان کنشگران سیاسی ایرانی بهندرت میتوان کسی یا کسانی را یافت که بیش از ۲۰ درصد محبوبیت داشته باشند. در کنار سرکوب چهرههای موجه با هر انگیزهای، بر آتش اختلافات اجتماعی ایرانیان نیز دمیده میشود و هر روز یکی از این گسلها فعال میشود و البته تبعیضها و وضعیت نابسامان اقتصادی و ناکارآمدی هم هیزم این آتشهاست.
از سوی دیگر دستکم در ماههای اخیر طیف وسیعی از هنرمندان و زندانیان و اهل سیاست مورد حمله قرار گرفتهاند که ویژگی مشترکشان زندگی و کارکردن در ایران است و داشتن حداقلی از پایگاه اجتماعی.
شاید برخی، افزایش این شکافها و هجوم جمعی به چهرههای موجه میان مردم (دستکم جمعی از مردم) را نوعی مبارزه یا مقاومت سیاسی و جزئی از نقشهای که برای آینده دارند، بدانند؛ اما واقعیت این است که از دل چنین وضعیتی هیچ رؤیایی زاده نمیشود و به هیچ تغییری ایجاد نمیشود، حتی اگر برخی نظرسازیها رؤیاهایی بفروشند. همرنگشدن با این جماعت و چنین کنشها و واکنشهایی تنها به ویرانی سرعت میدهد و بر همه ماست که نگذاریم ایران با همه تنوع قومی و دینی و فرهنگی و زبانیاش ویران شود.
همرنگنشدن با جماعتی که سنگ و شلاق به دست منتظر ایستادهاند تا بر سر و گرده و گردن این و آن فرود بیاورند، در روزگار ما اولین قدم برای حفظ ایران است.