چراهایی که پاسخ خود را نمییابند؟!
بهراستی چرا در وضعیتی قرار گرفتهایم که رئیسجمهور محترم وعده گرسنه نماندن مردم را با کمک خیرین میدهد (در حال ایجاد ساختاری هستیم که طی آن با کمک خیرین و مشارکت مردم کاری کنیم که هیچ فردی در ایران گرسنه نماند- پزشکیان- 1/16) یا معاون خود را به خاطر سفر به قطب جنوب عزل میکند یا وزیر خارجه امکان ازسرگیری مذاکرات هستهای را در ازای رفع تحریمها میدهد (حاضریم به ازای رفع تحریمها، گفتوگو در زمینه هستهای را پی بگیریم – عراقچی- 1/17) یا... ؟
«علم سیاست، قلمرو سادهلوحی و کوشش برای رسیدن به منافع خصوصی به هر بهایی نیست؛ در قلمرو سیاست، تنها میتوان ملی اندیشید و تنها منطق این نوع اندیشیدن، منطق منافع ملی است».
(ملت، دولت و حکومت قانون- سیدجواد طباطبایی)
بهراستی چرا در وضعیتی قرار گرفتهایم که رئیسجمهور محترم وعده گرسنه نماندن مردم را با کمک خیرین میدهد (در حال ایجاد ساختاری هستیم که طی آن با کمک خیرین و مشارکت مردم کاری کنیم که هیچ فردی در ایران گرسنه نماند- پزشکیان- 1/16) یا معاون خود را به خاطر سفر به قطب جنوب عزل میکند یا وزیر خارجه امکان ازسرگیری مذاکرات هستهای را در ازای رفع تحریمها میدهد (حاضریم به ازای رفع تحریمها، گفتوگو در زمینه هستهای را پی بگیریم – عراقچی- 1/17) یا... ؟ چرا نباید به جای وعده رفع گرسنگی، بشارت ثروتمندشدن و برخورداری از رفاه و آسایش و تفریح و گردش به مردم داده شود و به جای برکناری مسئولی که رؤیایی در سر دارد و به نقطه کمتر شناختهشدهای در جهان با درآمد شخصی سفر کرده، تشویق نشود و به جای درخواست رفع تحریم در ازای مذاکره، معادله برعکس و قدرت مقابل، نیازمند رابطه و مذاکره با ما نباشد (اولین سفر خارجی ترامپ در آینده به عربستان و سرمایهگذاری یک تریلیوندلاری این کشور در آمریکا)؟
بهراستی چرا با وجود این حجم عظیم از مزیتهای طبیعی و منابع معدنی و استعدادهای انسانی، به جای «تولید» و «سرمایهگذاری» (بهعنوان مؤلفههایی دور از دسترس و شعار سال)، واسطهگری و دلالی و خروج سرمایه و افزایش یارانهها و صف یارانهبگیران و... گرایش غالب اقتصادیمان میشود؟ چرا سفره و جیب مردم چنان خالی شده که مسافرت امن و راحت داخلی و البته خارجی به رؤیا میماند و اقتصاد این سرزمین، معیشتی و بخور و نمیر شده؟ و چرا ایران اینقدر کوچک شده است و با وجود توانمندیهای عظیم فرهنگی و تمدنی در چنان موقعیت ضعیفی قرار گرفته است که جامعه جهانی و حتی مهمترین نهاد حافظ صلح جهانی یعنی «سازمان ملل متحد» نیز در مقابل تهدیدهای غیرقانونی رئیس یک دولت نسبت به میهنمان سکوت اختیار کرده است (نامه 400 فعال مدنی به دبیرکل سازمان ملل- 1/16)؟!
چرا نظام حکمرانی و در اصطلاح متعارف «دولت» کارویژه خود در حفظ و ارتقای انسجام ملی را بهدرستی اعمال نمیکند و مثلا یکی از مهمترین سنتهای انسجامبخش هویت ملی یعنی «نوروز» عرصه واگراییهای قومی و محلی میشود (هشدار 800 اندیشمند و هنرمند و کارشناس به دولت چهاردهم – 1/18)؟! یا عرصه بر مردم آنچنان تنگ میشود که شکایت و درد خود از فشارهای فرهنگی و اجتماعی و گرانیهای طاقتفرسای مرغ و تخممرغ و دارو و درمان و اجاره خانه و... بیکاری و فساد و نابودی جنگلها و خشکشدن تالابها و رودخانهها و... را با رسانههای خارج از کشور در میان میگذارند؟! چرا رسانههای داخلی به استثنای چند روزنامه و سایت مستقل، اما بهشدت تحت فشار، امکان بازتاب این واقعیتها را ندارند و از رسانههای رسمی جز موافقت و حمایت با سیاستها و عملکردهای نظام حکمرانی، و کمتر صدایی به گوش میرسد؟! چرا شوق ملی فروکش کرده و حتی یک ماشین در خیابانهای کشور برای راهیابی ایران به جام جهانی بوقبوق نمیکند؟!
چرا جامعه سخت نگران، اما سخت بیتفاوت شده است و شمار تصادفات یا مصرف آب و برق و گاز و بنزین در آن با وجود التماس و کمپینهای دولتی و حکومتی برای رعایت قوانین و مقررات و الگوهای مصرف، همچنان رو به افزایش در مرز اَبَربحران است؟! چرا 12 برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی در طی بیش از هفت دهه ثمری جز وضعیت بس ناگوار فعلی برای این سرزمین به همراه نداشته است؟!
چرا این «چراها» نهفقط این روزها و سالها، بلکه بیش از هر زمان دیگری از اعتماد و سرمایه اجتماعی تا منابع مادی و مالی و طبیعی و اعتبار جهانی را مصرف کردهایم، بلکه در طی این چند دهه که در مدار توسعه قرار گرفتهایم، پاسخهای لازم خود را پیدا نمیکنند؟!
پاسخ شاید آن باشد که متأسفانه به جای اتکا بر امکانات و تواناییهای مادی و معنوی خود که در چارچوب یک «نظام حقوقی» مشخص و در پرتو آزادیهای فردی و اجتماعی عینیت مییابد، آرمانگراییهای بریده از واقعیت و ارزشگذاریهای ایدئولوژیک و منفعتطلبیهای فردی و گروهی، حاکم بر ذهنیت دولتمردان و روابط دولت-ملت بوده است و کمتر فهمی از «امر ملی» و «منافع ملی» وجود داشته است. چنانکه مهمترین مسئله امروز کشورمان در سیاست خارجی که به تهدیدهای رئیسجمهور نامتعادل آمریکا منجر شده است، در ارزیابی غلط سیاستگذارانمان از توان جامعه و منافع ملی و درک نادرست از مفهوم حقطلبی ریشه دارد که اعتبار آن در اخلاق خصوصی و نه در روابط بین کشورهاست و آنچه در روابط بین کشورها وجود دارد، قدرت است «در مناسبات میان ملتها وضع طبیعی هرگز از میان نمیرود» (ریمون آرون). درک و ارزیابی غلطی که با وجود توصیه ناصحان فاجعه تاریخی را دو قرن قبل برای میهنمان رقم زد: «کشوری که هشت کرور درآمد دارد، با کشوری که 80 کرور درآمد دارد، جنگ نمیکند» (میرزا ابوالقاسم فراهانی به فتحعلیشاه در آغاز جنگ دوم ایران و روسیه).
«دولت جان و روان»، ایران عزیزمان، در چارچوب یک استراتژی بلندمدت حول «منافع ملی» میتواند بار دیگر مجد و عظمت خود را بازیابد و شکوفایی آغاز کند، اگر البته سیاستمداران ما بپذیرند» در قلمرو سیاست، تنها میتوان ملی اندیشید و تنها منطق این نوع اندیشیدن منطق منافع ملی است. امید که چنین شود!