|

تولد لحظه دیپلماتیک

چرا باید به مذاکرات ایران و آمریکا خوش‌بین بود؟

در لحظه‌ای سنگین از تاریخ و در فضایی مملو از ابهام راهبردی، مسقط به نقطه تلاقی بی‌سابقه‌ای میان تهران و واشنگتن بدل شده است. زخمی که از سال‌ها ترور، تحریم و نبردهای پنهان بر تن دو طرف مانده، هنوز تازه است، اما آنچه بعد‌از‌ظهر امروز میان مقامات بلندپایه ایران و ایالات متحده رخ می‌دهد، نشانی از ایستایی نیست؛ بیشتر شبیه پیچشی تعیین‌کننده در روندی فرسایشی‌ است.

تولد لحظه دیپلماتیک

 در لحظه‌ای سنگین از تاریخ و در فضایی مملو از ابهام راهبردی، مسقط به نقطه تلاقی بی‌سابقه‌ای میان تهران و واشنگتن بدل شده است. زخمی که از سال‌ها ترور، تحریم و نبردهای پنهان بر تن دو طرف مانده، هنوز تازه است، اما آنچه بعد‌از‌ظهر امروز میان مقامات بلندپایه ایران و ایالات متحده رخ می‌دهد، نشانی از ایستایی نیست؛ بیشتر شبیه پیچشی تعیین‌کننده در روندی فرسایشی‌ است. آن‌ سوی خصومت‌های اعلام‌شده، محرک‌هایی جدی‌تر دو طرف را وادار به گفت‌وگو کرده‌اند: بی‌نتیجه‌بودن تنش‌های مضاعف، تغییر جهت در معادلات ژئوپلیتیک منطقه و فشارهای داخلی فزاینده.

برای اینکه دریابیم چرا دیپلماسی اکنون نه‌فقط ممکن، بلکه محتوم به نظر می‌رسد، باید به شامگاه روز اول اکتبر 2024 بازگردیم؛ روزی که ایران عملیات موشکی گسترده‌ای را علیه اسرائیل اجرا کرد؛ عملیاتی که برخلاف ظاهر پرهیاهویش، واجد معنا و طراحی راهبردی دقیقی بود.

 از نِوَتیم تا تل‌آویو؛ عملیات «وعده صادق 2» چگونه صحنه را تغییر داد؟

مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک در تاریخ ۱۱ اکتبر ۲۰۲۴ مقاله‌ای به قلم مایکل نایتس و الیزابت دِنت منتشر کرد که جزئیات مهمی را درباره توانمندی‌های موشکی ایران و رفتار عملیاتی آن کشور در حمله اول اکتبر روشن می‌کند. بر پایه این تحلیل، ایران حدود ۲۰۰ موشک بالستیک میان‌بُرد (MRBM) را پرتاب کرد؛ موشک‌هایی از نوعی متمرکز، پرشتاب و برخوردار از ویژگی‌های پیشرفته. نکته شایان توجه آنکه در این عملیات هیچ پهپاد یا موشک کروزی به کار گرفته نشد؛ امری که بر دقت مهندسی و نیت راهبردی عملیات گواهی می‌دهد. از مجموع موشک‌های پرتاب‌شده، ۱۸۱ فروند با موفقیت به کار گرفته شدند، که به معنای نرخ موفقیت ۹۰.۵ درصدی است؛ آن‌هم در شرایطی که تهدیدهای اطلاعاتی، نظارتی و خراب‌کارانه دشمن وجود داشت. حدود ۲۵ درصد از این موشک‌ها از سامانه‌های دفاعی ایالات متحده و اسرائیل عبور کردند، به این معنا که میان ۴۵ تا ۵۰ فروند از آنها به اهدافی در داخل اسرائیل اصابت کردند. دست‌کم ۳۳ موشک به پایگاه هوایی نِوَتیم -یکی از تأسیسات مستحکم نظامی- برخورد کرد.

این موشک‌ها که از خاک ایران پرتاب شده بودند، ظرف تنها ۹ تا ۱۲ دقیقه به اسرائیل رسیدند، زمانی بسیار کوتاه که فرصت واکنش و رهگیری دفاعی را به‌شدت کاهش داد و در موقعیت‌هایی مانند حملات غافلگیرانه یا اشباع دفاعی، مزیت تاکتیکی چشمگیری فراهم آورد. اهداف مدنظر شامل پایگاه‌های هوایی نظامی، زیرساخت‌های راداری و تأسیسات دفاعی بود؛ نشانی از دقت بالای عملیات و گزینش آگاهانه هدف‌ها. شمار اندک تلفات غیرنظامی نیز حاکی از آن بود که قصدی برای کشتار گسترده در کار نبوده، شاید برای جلوگیری از تشدید فوری درگیری. این عملیات تنها به دست نیروهای ایرانی انجام شد و هیچ‌گونه دخالت از سوی گروه‌های نیابتی منطقه‌ای در آن دیده نشد؛ نکته‌ای که توانمندی مستقل تهاجمی تهران را برجسته می‌کند. افزون بر این، تصاویر پرشماری از محل اصابت موشک‌ها در سطح گسترده منتشر شد تا با اتکا به جلوه‌های استراتژیک و روانی -نه الزاما تلفات انسانی بالا- اثرگذاری مدنظر حاصل شود.

روزنامه «تایمز آو اسرائیل» در گزارشی به قلم شارون روبل که در تاریخ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۴ منتشر شد، به بررسی میزان خسارت‌های وارده ناشی از بارش موشکی ایران پرداخت. بنا بر داده‌های اداره مالیات اسرائیل، این حمله حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون شِکِل (معادل ۴۰ تا ۵۳ میلیون دلار آمریکا) به اموال خصوصی آسیب وارد کرده است. نزدیک به دوهزار‌و ۵۰۰ درخواست خسارت ثبت شده که دوهزار‌و ۲۰۰ مورد آن مربوط به آسیب‌های ساختمانی و باقی مرتبط با وسایل نقلیه و اشیای شخصی بوده‌اند. ایران در این حمله حدود ۲۰۰ موشک بالستیک میان‌برد شلیک کرد؛ حدود ۱۸۰ موشک توانستند وارد حریم هوایی اسرائیل شوند، چراکه حدود ۲۰ موشک پیش از رسیدن به این کشور به وسیله سامانه‌های دفاعی آمریکا، بریتانیا و اردن رهگیری شده بودند.

برخی از موشک‌هایی که از سد دفاعی عبور کردند، به مناطق شهری اصابت کردند؛ از‌جمله مدرسه‌ای در گدِرا، یک رستوران و آپارتمان‌های لوکس در تل‌آویو، و حدود صد خانه در هود هشَروْن که شماری از آنها دچار آسیب‌های جدی شدند. چندین پایگاه هوایی اسرائیل نیز در سازه‌های اداری و تأسیسات نگهداری خود آسیب دیدند. این یورش موجب شد نزدیک به ۱۰ میلیون نفر به پناهگاه‌ها هدایت شدند؛ رویدادی که اگرچه تلفات اندکی در پی داشت، اما آثار روانی درخور‌توجهی بر جای گذاشت. حمله، پاسخی به ترور حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله، و عباس نیلفروشان، فرمانده ارشد سپاه، عنوان شد و در زمینه‌ای وسیع‌تر از تنش، شامل حملات راکتی حزب‌الله و تخلیه گسترده مناطق مرزی اسرائیل، رخ داد.

در سوی دیگر، بی‌بی‌سی در گزارشی به تاریخ ۳ اکتبر ۲۰۲۴ به قلم دیوید گریتِن، مت مورفی و پاتریک جکسون، از منظر متفاوتی به این حمله نگریست. نواحی اصابت تأیید‌شده شامل پایگاه‌های هوایی نِوَتیم، حتسرِیم و تِل نُوف، حومه مقر موساد، تأسیسات گازی در اشکلون و دالان نظامی نتساریم در غزه بود. گودالی به قطر هشت تا ۱۰ متر در نزدیکی مقر موساد پدید آمده بود که شدت ضربه را نشان می‌داد. منابع ایرانی مدعی استفاده از موشک‌های پیشرفته فتح (هایپرسونیک)، عماد و قدر بودند، اگرچه منابع اسرائیلی وجود فناوری هایپرسونیک در این عملیات را رد کردند. حمله موجب آسیب به صد خانه در هود هشَروْن و تخریب جدی یک مدرسه در گدرا شد. ارتش اسرائیل نیز هرچند آسیب‌هایی به پایگاه‌های هوایی را تأیید کرد، اما اعلام کرد که توان عملیاتی همچنان حفظ شده است. یک فلسطینی بر اثر ریزش آوار کشته شد و دو اسرائیلی نیز جراحات سطحی برداشتند.

سامانه‌های دفاعی پیکان ۲، پیکان ۳ و فلاخن داوود فعال شدند و رهگیرهایی نیز از ناوهای آمریکایی و مواضع اردنی شلیک شد. ارتش اسرائیل از انتشار جزئیات رهگیری‌ها خودداری کرد تا ایران نتواند به اطلاعات راهبردی دست یابد. گزارش‌ها حاکی از آن است که دستور این حمله مستقیما از سوی آیت‌الله علی خامنه‌ای صادر شده و به‌عنوان اقدام مشروع در پاسخ به ترور اسماعیل هنیه، حسن نصرالله و عباس نیلفروشان تلقی شده است.

همچنین، «تایمز آو اسرائیل» در گزارشی که از سوی رسانه خواهر عبری‌زبان خود «زمان اسرائیل» و با ترجمه تال اشنایدر در تاریخ ۶ اکتبر منتشر شد، اطلاعات بیشتری از حجم موشک‌ها و پویش‌های دفاعی ارائه داد. بر‌اساس این تحلیل، ایران حدود ۲۰۰ موشک بالستیک شلیک کرد که تنها حدود ۲۰ موشک به وسیله سامانه‌های آمریکایی، بریتانیایی و اردنی پیش از ورود به حریم هوایی اسرائیل رهگیری شدند. در داخل اسرائیل، سامانه‌های دفاعی موفق به رهگیری حدود ۸۰ درصد از موشک‌های ورودی شدند؛ درصدی که به‌ مراتب کمتر از نرخ موفقیت ۹۹‌درصدی حمله ماه آوریل بود.

موشک‌هایی مانند فتح (با سرعتی بیش از پنج ماخ و توان مانور در حین پرواز) و خیبر‌شکن (با سرعتی میان دو تا سه ماخ و مجهز به سطوح هدایت‌پذیر) در این عملیات به‌ کار گرفته شدند که حاکی از تحول در فناوری موشکی ایران از حیث سرعت، بُرد (تا هزار‌و ۴۰۰ کیلومتر) و گریز از رهگیری بود. تصاویر ماهواره‌ای و محتواهای منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی، اصابت‌های متعدد به پایگاه نِوَتیم (تا ۳۲ برخورد)، تخریب آشیانه‌ها و اصابت سه موشک به سازه‌های تِل نُوف را تأیید می‌کرد. حومه مقر موساد در گلیلوت نیز هدف قرار گرفت که تمرکز آگاهانه بر زیرساخت‌های اطلاعاتی را نشان می‌دهد. حملات شهری نیز مدرسه‌ای در گدرا و احتمالا رستورانی در مجموعه «دریا و آفتاب» تل‌آویو را در بر گرفت.

توازن هراس، بازگشت به منطق جنگ سرد

در قلمرو نظریه بازدارندگی، عملیات موشکی ایران در اول اکتبر نه به‌ منزله حرکتی بی‌پروا، بلکه کنشی حساب‌شده از نافرمانی راهبردی است؛ پیامی که نه در زبان دیپلماتیک، بلکه در مسیر پرتاب‌های بالستیک رمزگذاری شده است. بازدارندگی در ذات خود نه مبتنی بر ویرانی، بلکه متکی بر اقناع است. تصمیم ایران مبنی بر تکیه انحصاری بر موشک‌های بالستیک میان‌برد پرسرعت و دقیق -بی‌هیچ بهره‌گیری از پهپاد یا نیروهای نیابتی- تلاشی بود برای انتقال هم‌زمان پیام عزم، توانمندی و خویشتن‌داری.

نظریه کلاسیک بازدارندگی که در دوران جنگ سرد از طرف متفکرانی مانند توماس شلینگ و آلبرت وُل‌اشتتر پرداخته شد، بر این اصل استوار بود که کشورها بتوانند تهدیدی معتبر به درد و زیان وارد کنند، بی‌آنکه الزاما وارد میدان ویرانی شوند. حمله دوم ایران به اسرائیل بی‌بروبرگرد تلاشی بود برای جابه‌جایی موزون توازن بازدارندگی، بی‌آنکه به جنگی تمام‌عیار دامن بزند. کنارگذاشتن نیروهای نیابتی مانند حزب‌الله و تمرکز بر اهداف مشخص نظامی و اطلاعاتی، نه مناطق پرجمعیت غیرنظامی، هم‌راستا با آن چیزی‌ است که رابرت جرویس از آن با عنوان «منطق دیپلماسی قهری» یاد می‌کرد: ترسیم خطوط قرمز، بی‌آنکه به نقطه بازگشت‌ناپذیر تنش برسیم.

نرخ موفقیت عملیات -۱۸۱ موشک از ۲۰۰ فروند پرتاب‌شده- و نفوذ حدود ۲۵ درصدی کلاهک‌ها از سد سامانه‌های پیشرفته دفاعی اسرائیل و آمریکا، برای واشنگتن و تل‌آویو آموزه‌ای تلخ به‌ همراه داشت: بازدارندگی ایران دیگر امری نظری نیست. با سرعت‌هایی که فرصت رهگیری را به‌شدت می‌کاهند و دقتی که از آسیب کور می‌پرهیزد، ایران اکنون از توانایی «حمله دوم» برخوردار است؛ توانی که دیگر نمی‌توان آن را نادیده گرفت. این بازتنظیم یادآور منطق جنگ سرد است، جایی که توازن هراس، نه برتری یک‌جانبه، حافظ صلح بود.

 از سوی دیگر، پرتاب مستقیم موشک‌ها از خاک ایران، به‌جای استفاده از واسطه‌ها، ابهام راهبردی را زدوده است. این جسارت چیزی‌ است که شلینگ آن را «دام تعهد» می‌نامد، نشانه آنکه تهران مسئولیت بازدارندگی خود را می‌پذیرد و مخاطرات آن را به رسمیت می‌شناسد. این شفافیت، به‌طرزی تناقض‌نما، قدرت بازدارندگی را تقویت می‌کند، چراکه انتقام را در چارچوب محاسبات یک دولت حاکم قرار می‌دهد، نه شورشی انکارپذیر.

تأثیرات روانی این حمله - میلیون‌ها اسرائیلی که به پناهگاه‌ها گریختند، گودال‌هایی در برابر مقر موساد و تحقیر نمادین پایگاه‌های هوایی که به راحتی به آنها رخنه شد- شاید از خسارت مادی فراتر بود. در این معنا، راهبرد ایران بازتاب آن چیزی بود که گلن اسنایدر «بازدارندگی از طریق تنبیه» می‌خواند، نه از طریق دفاع. هدف ایران، نه جلوگیری از حمله با سپرها، بلکه تحمیل هزینه غیرقابل‌قبول در صورت تهاجم‌های آینده بود، به‌ویژه در برابر ترور چهره‌های کلیدی. اهمیت دیگر این عملیات در آن بود که حدود گزینه‌های ایالات متحده را آشکار کرد.

اگرچه اعزام بمب‌افکن‌های B-2 به دیه‌گو گارسیا نمایش قدرتی چشمگیر است، اما در این بستر بیش از آنکه عملی باشد، نمایشی می‌نماید. نسبت هزینه به فایده در هر حمله پیش‌دستانه به تأسیسات هسته‌ای ایران، نظیر نطنز، فردو یا اراک، دگرگون شده است؛ چراکه تهران پیش‌تر تاب‌آوری در برابر خرابکاری و توان پاسخ‌گویی سریع را در عمل به نمایش گذاشته، آن هم به‌ گونه‌ای که سامانه‌های چندلایه دفاعی را درنوردیده است. در نهایت، بازدارندگی در این مورد از سخت‌افزار فراتر می‌رود و به حافظه نهادی، اراده سیاسی و انتقال مفاهیم هنجاری نیز بسط می‌یابد. ایران عملیات را در قالب «دفاع مشروع» روایت کرد و بدین‌سان آن را در چارچوبی حقوقی و اخلاقی گنجاند تا از منظر بین‌المللی توجیه‌پذیر جلوه کند. این نیز گونه‌ای از بازدارندگی است، نه با پیشگیری از موشک، بلکه با خنثی‌سازی نابرابری‌های روایتی در گفتمان جهانی. به ‌اجمال، عملیات وعده صادق 2 در اول اکتبر، در پرتو نظریه بازدارندگی، نه سقوطی به ورطه هرج‌ومرج، بلکه نمایشی حساب‌شده و سرد از خرد راهبردی بود، پیامی صریح و سنجیده که می‌گوید: هر ضربه‌ای بر سر تمامیت ارضی ایران، هزینه سنگینی خواهد داشت که دیگر نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

رؤیت‌پذیری به مثابه بقا

برای دریافت کامل رقص پیچیده عملیات اول اکتبر ایران، باید از خطی‌نگری بازدارندگی فراتر رفت و وارد شبکه پویا و چندلایه نظریه بازی شد؛ جایی که کنشگران خردمند، در بستری از عدم قطعیت در رقابت‌هایی تکرارشونده وارد می‌شوند. بارش موشکی ایران، اگر از این منظر نگریسته شود، نه کنشی صرفا نظامی، بلکه حرکتی سنجیده در دوئلی پیچیده است که نه‌تنها به قدرت آتش، بلکه به نشانه‌گذاری، پیش‌بینی و بازی روانی بر لبه پرتگاه وابسته است.

در جهان دوئل‌های راهبردی ‌-مفهومی که نخست توسط توماس شلینگ پرداخته شد و سپس با پژوهش‌هایی چون بروس بوئنو دِ مِسکیتا بسط یافت- بازیگران در صحنه‌ای حضور دارند که بیشتر به نبردی نمایشی شباهت دارد تا میدان نبردی برای نابودی قطعی؛ نمایشی خونین که نه برای فتح نظامی، بلکه برای نمایش سلطه، تاب‌آوری و پیش‌بینی‌ناپذیری طراحی شده است. پرتاب حدود ۲۰۰ موشک بالستیک میان‌برد از سوی ایران، با دقتی حساب‌شده، سرعتی بالا و کنارگذاشتن نیروهای نیابتی، حرکتی در این دوئل نمادین بود، نه برای پیروزی نهایی، بلکه برای ایستادن در میدانی متشنج و پرتلاطم. نبرد خروس‌ها، آن‌گونه که کلیفورد گیرتز، انسان‌شناس شهیر، در مطالعه بنیادین خود از جامعه بالی تفسیر کرد، نه صرفا نبردی میان دو پرنده در گودال، بلکه میدان رقابت حیثیتی میان افراد و گروه‌ها بود؛ جایی که خشونت نمادین حامل اضطراب‌ها، مناسبات قدرت و سلسله‌مراتب اجتماعی می‌شد.

در این چشم‌انداز، حمله موشکی ایران را می‌توان نوعی نافرمانی آیینی دانست، سوختنی کنترل‌شده که نماد ایستادگی هستی‌شناختی بود، بی‌آنکه به آتش جنگی مهارناپذیر دامن زند. موشک‌هایی که در نزدیکی مقر موساد و پایگاه نِوَتیم فرود آمدند، بیش از آنکه پیام‌هایی صرفا نظامی باشند، اعلام‌هایی نمادین از بازپس‌گیری جایگاه در منطقه‌ای بودند که در آن، «رؤیت‌پذیری» معادل «بقا» است. از منظر نظریه بازی، راهبرد ایران به مدل «چشم در برابر چشم» در معمای زندانی تکرارشونده شباهت دارد. ترور نصرالله و نیلفروشان به‌منزله انشقاقی تهاجمی از سوی اسرائیل بود؛ پاسخ موشکی ایران تنبیهی سنجیده و در عین حال متوازن بود تا هم مجازات کند و هم راه همکاری را نبندد. پرهیز از تلفات غیرنظامی، انتخاب هدف‌های محدود و عمدتا نظامی و جلوگیری از تشدید تنش، سه ماه پس از پیروزی کاندیدای «جبهه اصلاحات» در انتخابات تابستان 1403، همگی حاکی از آن است که ایران در پی بازتنظیم تعادل راهبردی بود، نه فروپاشی آن. علاوه بر این، تصاحب علنی و بی‌ابهام حمله توسط ایران -امری غیرمعمول در چنین اقدامات نظامی- بیانگر تعهد و اعتبار بود؛ دو متغیر کلیدی در بازی‌های راهبردی.

این اعلان صریح، پیامی روشن به دشمنان داشت: ایران بازیگری یاغی و ناشناخته نیست، بلکه بازیگری حسابگر است، باظرفیت هم برای خویشتن‌داری و هم برای انتقام. این دگرگونی نرم از ابهام به پاسخ‌گویی، می‌تواند نقشی اساسی در تغییر جهت بازی از سوی تشدید تنش به سمت گفت‌وگو ایفا کند. در این میان، پاسخ متقابل اسرائیل به عملیات موشکی ایران نیز حامل نشانه‌هایی از تغییر رویکرد بود. برخلاف تهدیدات ابتدایی و لحن آتشین برخی مقامات تل‌آویو، واکنش اسرائیل نه‌تنها با تأخیر، بلکه با سنجشگری و خویشتن‌داری آشکار انجام شد. حملات تلافی‌جویانه، فقط تأسیسات نظامی ایران را دربر گرفت و هیچ‌یک از زیرساخت‌های حیاتی یا مراکز شهری را هدف قرار نداد. این امر، به‌روشنی حاکی از آن بود که تل‌آویو نیز در منطق نوین بازدارندگی یا همان نبرد خروس‌ها به تعبیر شلینگ، اسیر شده است: دوباره، نمایشی محاسبه‌شده برای حفظ اعتبار، بی‌آنکه به سطحی از درگیری برسد که بازگشت‌ناپذیر باشد.

مسیر تغییر در مواجهه با ایران

عملیات موشکی ایران در اول اکتبر ۲۰۲۴ را می‌توان نقطه عطفی در بازتعریف پارادایم امنیتی منطقه دانست؛ عملیاتی که با بهره‌گیری از منطق بازدارندگی کلاسیک و ابزارهای محاسبه‌شده، نه‌تنها توازن تهدید را به‌نفع ایران تغییر داد، بلکه راهبردهای مداخله‌جویانه را در محاسبات راهبردی ایالات متحده به چالش کشید. موفقیت فنی عملیات نشان داد که ایران اکنون به ظرفیت «ضربه دوم» دست یافته است؛ ظرفیتی که بازدارندگی را از سطح نمادین به سطح عملیاتی ارتقا می‌دهد و موازنه قوا را از بازدارندگی مبتنی بر انحصار به بازدارندگی مبتنی بر دوسویگی سوق می‌دهد. در چنین فضایی، گزینه اقدام نظامی پیش‌دستانه برای ایالات متحده نه‌تنها به‌لحاظ هزینه-فایده تضعیف شده، بلکه از نظر کارآمدی بازدارنده نیز زیر سؤال رفته است.

این تغییر در معادله، راه را برای بازگشت به دیپلماسی می‌گشاید؛ به‌ویژه از منظر مکتب واقع‌گرایی معامله‌محور که در سیاست خارجی دونالد ترامپ مشهود است. برخلاف نئومحافظه‌کارانِ نئوویلسونی چون جورج بوش و دیک چنی که بر استفاده از قدرت سخت برای بازسازی نظم لیبرال جهانی تأکید داشتند، ترامپ به‌جای ایدئولوژی‌گرایی، بر سودمحوری، پرهیز از جنگ‌های فرسایشی و ترجیح توافقات دوجانبه تمرکز دارد. از دیدگاه ترامپ، ایران دشمنی ایدئولوژیک نیست، بلکه بازیگری سرسخت در عرصه رقابت جهانی است که باید با آن «معامله» کرد. در چنین نگاهی، قدرت بازدارنده ایران نه تهدیدی برای حذف، بلکه عنصری برای مهار و تعامل مجدد است. در نتیجه، عملیات موشکی اول اکتبر نه‌تنها معادلات امنیتی منطقه را بازتعریف کرد، بلکه امکان‌پذیری کنش دیپلماتیک را افزایش داد و ادراک واشنگتن را از هزینه‌های تنش نظامی با تهران دگرگون کرد. در این چارچوب، کاهش احتمال رویارویی نظامی نه ناشی از ضعف، بلکه حاصل تثبیت نوعی موازنه هراس در قالبی جدید و پویاتر است.

از بازدارندگی نظامی تا بازسازی قرارداد اجتماعی

اگر عملیات اول اکتبر نشانه‌ای از توان بازدارنده نظامی ایران بود، اکنون این قدرت باید با شجاعت سیاسی در عرصه داخلی همراه شود. قدرت راهبردی بدون مشروعیت درونی، ترد و شکننده است. برای تضمین پایداری بلندمدت و کامیابی در عرصه دیپلماسی، جمهوری اسلامی باید نه‌تنها از مرزهای خود دفاع کند، بلکه قرارداد اجتماعی خود را نیز بازآفرینی کند. شکاف فزاینده میان دولت و جامعه که در نارضایتی‌های اقتصادی، محدودیت فرهنگی و طرد سیاسی تجلی یافته، با موشک پر نمی‌شود. در حالی‌که مذاکرات با واشنگتن بار دیگر وارد صحنه می‌شود، تهران باید دریابد که اعتبار بیرونی با انسجام درونی گره خورده است. تن‌دادن حاکمیت ایران به بنیان‌های دموکراسی نه امتیازی به غرب، بلکه یک ضرورت برای قدرتمندکردن ایران است. اصلاحاتی که سلامت انتخاباتی، آزادی بیان، استقلال دستگاه قضا و حفاظت از حقوق اقلیت‌ها را تضمین کند، بازدارندگی را تضعیف نمی‌کند، بلکه اراده ملی را تقویت می‌کند. هیچ دشمن خارجی قدرت مردمی را که احساس می‌کنند شنیده، دیده و نمایندگی می‌شوند، نمی‌تواند مغلوب کند. اکنون لحظه‌ای‌ است که نیازمند چشم‌اندازی دموکراتیک است. توان ایران در هدف‌گیری دقیق، باید با تعهدی هم‌سنگ به حکمرانی عادلانه و خالی‌شدن از عناصر ضدمردم همراه شود.