غروب یک انسان
در این روزها و شب ها، سخن از وداعی سنگین با یک انسان بزرگ است. او که در آیین اسلام به عنوان الگوی تمام عیار زیستن مطرح است یادکردن از او هنگام ترک پیروانش نیز اندوهناک میشود. توصیف آن وداع، برای دوست داران بی شمار آن حضرت، هر ساله با مرور درس ها و آموزه هایی از نهج البلاغه او همراه است. اما نگارنده در صدد است این بار، شکوهمندی شخصیت وی را از منظری دیگر بررسی کند.
در این روزها و شب ها، سخن از وداعی سنگین با یک انسان بزرگ است. او که در آیین اسلام به عنوان الگوی تمام عیار زیستن مطرح است یادکردن از او هنگام ترک پیروانش نیز اندوهناک میشود. توصیف آن وداع، برای دوست داران بی شمار آن حضرت، هر ساله با مرور درس ها و آموزه هایی از نهج البلاغه او همراه است. اما نگارنده در صدد است این بار، شکوهمندی شخصیت وی را از منظری دیگر بررسی کند.
با تحولاتی که در مغرب زمین، طی سده های اخیر روی داده و با عنوان رنسانس نامیده شده، دستاورد هایی مانند مدرنیته برای جهان امروز آورده اما ترسیم یک انسان واقعی که از نقایص بیرون باشد و به مثابه مدل زیستن او در این جهان بازنمود شود کجاست؟ در افق امروز، به انسان تراز نوینی نگریسته می شود که از جنس زمان باشد. از طرفی هم می توان با مطالعه سیره پاک مولا علی (ع )، او را را در چشم انداز جاودانه بشری، مشاهده کرد. زیرا با ابعاد شگفت و گوناگونی که آن حضرت در زندگی ۶۳ ساله اش طی نموده می توان وی را به دقیقه اکنون هم، با شیوه ای برون دینی نگریست. مسیری که در نگاه درون دینی از دست مبلغان دینی برنیامده و همواره او را در حصار آیینی به تملک خویش درآورده و تنها به تمجید و تکریم او نشسته اند. در حالیکه آن حضرت، به قوت می تواند الگوی آشنا و باطراوتی از مفهوم انسان گمشده ای باشد که در میراث شرق نهفته است. باید شورمندانه گفت که در شمایل و سبک زندگی آن حضرت اجازه این ساختار شکنی به پژوهشگر داده می شود تا فرا تر از پنجره مذهب، این انسان کامل را از جنس زمان دید و مرزهای اقالیم قبله را درنوردید تا جهانی بودن آن حضرت به زلالی نمایانده شود. این راه آسانی نیست تا رنگارها از حریم آن حضرت چنان زدوده شود که نزد دیگران، ممکن بودن راه نورانی او به عنوان الگوی بشری شفافیت پیدا کند.
بی گمان ژان ژنه، ادیب و هنرمند فرانسوی، از شمار متفکران معاصری ست که در نمایشنامه های خویش، ساختارشکنی کرده و به طور نمونه «آینه» را به عنوان عامل «توهم» معرفی نموده است. گرچه در ادبیات کهن جهان، آینه، تمثیلی برای حقیقت نمایی جاافتاده. اما پرسناژهای ژان ژنه به روی صحنه، همواره از خویشتن واقعی خود گریزانند و در این سودای خود گریزی، آینه با عینیت بخشیدن به ظاهر آراسته، واقعیت وجودی آنها را پنهان می کند و با نقاب ماهرانه ای، آرزوها و توهماتشان را دیکته می کند. شخصیت های تاتری او، بدینگونه، در بازی و تلّون خویش تحکیم می شوند. این فرایند تاجایی پیش می رود که چشم ها نیز آینه دروغ قلمداد می شوند. این بار معنایی نوین از آینه، در نمایشنامه های ژان ژنه از شیوه تفکری بر می خیزد که کارل گوستاو یونگ، روانکاو سوئیسی، در نظریه سایه ها از آن یاد کرده. و به طور نمونه، در «چنین گفت زرتشت» هم با تعابیر دیگری آمده. آنجا که فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، از رنجی سخن می راند که مصیبتی تباهگر است؛ یعنی فقر خودباوری در اندرون آدمی، سبب روی آوری او به دروغ می شود. پس برای این نقاب دار که چنین نزول فاجعه باری یافته، واقعیت وجود، از مفهوم واقعی آن تهی می شود و اجباراً او را به ورطه ای می کشد که به دروغ پشت دروغ متوسل شود یا وعده های بی پایه ای به مخاطبش حواله کند تا خود کاذب را بیش از پیش بیاراید. حتی اگر او بتواند قله تصمیمات و سرنوشت قومی را فراچنگ آورد بازهم در فقر شخصیتی خود غوطه ور می ماند و در افلاس درونی دروغ را ترک نمی کند. اما انسانی که خود را صادقانه در یافته و به خود باوری دست یافته کسی است که در زیستن خویش، می تواند به دام این پلشتی نیفتد زیرا او به فرموده مولا علی (ع ) ساز و کاری به نام تقوا را در خود پرورده که نمودی از برکات آن، همین خود باوری ست. اینک انسان با ایمان به خویشتن، چنان پیش می رود که اگر به سروری مردم برسد سعادت بزرگی برای آنان رقم می خورد. اگر او دم از عدالت و آزادی بزند حقیقت وجودی او در همین مسیر است و به راحتی قاعده تحکیم او را چنان فراهم می سازد که اعتمادسازی او نزد ملت نیاز به مافیای تبلیغات و ترفند های درشت و مکرر نخواهد داشت. برای ترویج و باراوری ارزش های انسانی همچون برقراری عدالت در جامعه، این انسان تلاشی راستین دارد و مردم، عمق حقیقت را در سیمای بی نقاب او به خوبی می فهمند. این سبب محبوبیت ذاتی او می شود اما زمان وداع تلخش که در می رسد غروب این انسان در پیشگاه امت خویش، بسی سخت می شود. نام و یاد این انسان راستین، هرگز در صفحه تاریخ آیین ها و ملت ها به حاشیه رانده نمی شود. لحظه فراق آن فرزانه کامل که فرا می رسد، او به رهایی از رنج دنیا می اندیشد و ندای رستگاری او که از صمیم جانش برمی خیزد را همه می شنوند.اما دوست دارانی که به او معرفت یافته اند همواره در تاریخ، دلتنگ او و کسانی می مانند که چون او باشد تا با حضور صادقش، درمان درد های کهن آنها شود.