مسئولیت روزنامهنگار در روزگار سخت
افزایش قیمتها و شوک اقتصادی روزهای اخیر، مثل همه دفعات از این دست، ما روزنامهنگارها را با این پرسش مواجه کرده که ما چه میکنیم. مردم بهحق انتظار دارند که رسانهها مشکلاتشان را منعکس کنند و زبان گویایشان باشند. فقط هم قصه مردم و «دیگران» نیست؛ روزنامهنگاران هم بخشی از همین مردم و اغلب هم جزء طبقه متوسط و پایین جامعهاند.
افزایش قیمتها و شوک اقتصادی روزهای اخیر، مثل همه دفعات از این دست، ما روزنامهنگارها را با این پرسش مواجه کرده که ما چه میکنیم. مردم بهحق انتظار دارند که رسانهها مشکلاتشان را منعکس کنند و زبان گویایشان باشند. فقط هم قصه مردم و «دیگران» نیست؛ روزنامهنگاران هم بخشی از همین مردم و اغلب هم جزء طبقه متوسط و پایین جامعهاند. درآمد روزنامهنگاری، جز در موارد معدود، تنها میتواند کفاف یک زندگی بخور و نمیر را بدهد و قاعدتا کسی که شرایط مالی مناسب خانوادگی دارد یا به دنبال کسب درآمد و زندگی مرفه است، گذارش به روزنامه و خبرگزاری و دیگر رسانهها نمیافتد. به همین خاطر هم هست که روزنامهنگار ایرانی مشکلات اقتصادی جامعه را با گوشت و پوستش درک میکند و تافته جدابافتهای نیست. همانطور که محدودیتها و مشکلات فرهنگی و اجتماعی هم بیش و پیش از همه میتواند گریبانگیر روزنامهنگاران باشد. آن وقت در این وضعیت، در شرایطی که ما خودمان مشکل را با تکتک سلولهایمان درک میکنیم و خانواده و اطرافیانمان تا بن جان با فشارهای اقتصادی مواجهاند، با این توقع عمومی و درست هم مواجهیم که خب! حالا شما بهعنوان روزنامهنگار چه میکنید؟ چطور میتوانید از دردهای جامعه بگویید و چطور میتوانید تأثیری در رفع و کاهش مشکلات داشته باشید؟
مسئله بغرنجی است و اعترافش سخت است که به واقع ما جز تحمل بیشتر این رنج و جز بغضی بزرگ کاری از دستمان برنمیآید. اعتراف به اینکه برخی محدودیتها و بدسلیقگیها زمینه انعکاس درد و حرف مردم را به ما نمیدهد و رسانه جز اسم و پوستهای نیست. رسانهای که قرار بوده رکن پنجم دموکراسی باشد، حلقه واسط تودههای مردم و قدرتمندان باشد و رسانهای که قرار بوده واقعیتها را فریاد بزند و بر فساد و مشکلات نوری بیندازد، اینجا که ما هستیم همه این کارکردها را از دست داده است. ما خیلی که هنر کنیم، طرف درست ماجرا بایستیم و مثل بعضی از همکاران و رسانهها توجیهکننده و مشوق اشتباهات نباشیم. خیلی که بخواهیم صداقت و وجدان به خرج دهیم، فقط کارمان این میشود که نمک به زخم مردم نپاشیم.
از گرانی و تصمیمات ناصحیح دفاع نکنیم و هر بار که لازم است به مردم چیزی جز واقعیت تحویل ندهیم. بگذریم که دیگر صدایمان همان برندگی و رسایی را ندارد که باید. به این فکر کنید که چند پرونده فساد و تخلف در این سالها تبدیل به جریان رسانهای شده و به جایی نرسیده. چند بار در فضای مجازی یا رسانهها افشاگری شده یا فایلهایی باز شده که در نهایت به سیاهچالههای بیتصمیمی و پشت گوش انداختن منجر شده.
اما دستاویز قراردادن اینها هم ما را نجات نخواهد داد. ما که روزنامهنگار شدهایم به این امید که بتوانیم دغدغههای شخصی و مسئولیتهای اجتماعیمان را تبدیل به صدا و تصویر کنیم و گامی برای حقیقت برداریم، حالا مات و مدهوش ماندهایم در برابر همه این وظایف بر زمین مانده و همه دردمندیها که برایشان کاری از دستمان برنمیآید. ماندهایم در برابر خودمان و جامعهای که میپرسد پس روزنامه و روزنامهنگار به چه دردی میخورد و ما جز سکوت پاسخی نداریم بدهیم.