از عجایب میهندوستی
شاید هنوز برخی همنسلان من یادشان باشد اوایل انقلاب بحثی در بعضی محافل روشنفکری مطرح بود که ایدئولوژی مقدم است یا جهانبینی؟ که معمولا به این نتیجه میرسید که ما به جهان از منظر ایدئولوژی نگاه میکنیم.
شاید هنوز برخی همنسلان من یادشان باشد اوایل انقلاب بحثی در بعضی محافل روشنفکری مطرح بود که ایدئولوژی مقدم است یا جهانبینی؟ که معمولا به این نتیجه میرسید که ما به جهان از منظر ایدئولوژی نگاه میکنیم. هرچند دیگر این بحث مرسوم نیست، ولی به گمانم هنوز میتوان آن را به گونهای دیگر هم طرح کرد. مثلا سالهاست از این میگویم که آرزوهایمان را تبدیل به خبر و تحلیل نکنیم و به وقایع از دریچه حب و بغضها نگاه نکنیم. برای نمونه شواهد بسیاری میشود آورد که از پیش از انقلاب مشروطه و با اولین سفرهای شاهان قاجار به اروپا، یک حس دلبستگی در بین نخبگان کشورمان نسبت به اروپا و غرب شکل گرفت؛ حسی که بهمرور وسعت یافت و امروز، غیر از نخبگان، بین جمع کثیری از تحصیلکردگان و مردم عادی گسترده است تا آنجا که تقریبا اکثر مهاجرتهای جامعه ما به سمت غرب است؛ به گونهای که حتی سرسختترین مخالفان غرب هم وقتی خود یا بستگانشان، حتی فقط برای تحصیل میروند، تقریبا همگی رو به سوی غرب دارند که نمونه معروفش دختر یکی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری اخیر است. البته هرکسی از ظن خود به این کاروان دلبستگان پیوسته است که اگر دلیل این دلبستگی را بپرسیم، شاید بیشترین پاسخ این باشد که در غرب، رعایت حقوق فردی انسانها و دموکراسی، بیشتر از هر جای دیگر است و انصافا هم چنین است. اما این رعایت حقوق فردی یا همان حقوق بشر و دموکراسی در درون مرزهای کشورهای غربی یک چیز است و وقتی سخن از اولویت روابط بین کشورها باشد، چیز دیگر. اینکه مهاجران وقتی به آن کشورها میرسند، از آن رعایت حقوق و دموکراسی بهره میبرند، الزاما به این معنا نیست که رابطه کشورهایی مثل کشور ما با آن کشورها هم به بسط دموکراسی و حقوق بشر در سرزمینمان منجر شود. برای نمونه در خاورمیانه رابطه بین کشورهای منطقه و غرب که در صد سال اخیر هر روز گستردهتر شده، کی و کجا به حقوق بشر و دموکراسی منجر شده؟ در مصر یا عربستان؟ یا مثلا 53 سال رابطه عمیق و استراتژیک حکومت سابق کشورمان با غرب یا همین 20 سال حضور تمامعیار غرب در افغانستان، کی به حقوق بشر و دموکراسی انجامید؟ همانطور که گفتم، قطعا در کشورهای غربی، رعایت حقوق بشر و دموکراسی نسبت به کشورهای دیگر در حد بالاتری است، ولی آیا از ارتباط کشورهای خاورمیانه با غرب، دموکراسی برای مردم عاید شده؟
اما غیر از این؛ در 30 سال اخیر و بعد از فروپاشی بلوک شرق و بیرقیبشدن غرب در همین خاورمیانه. در این 30 سال از 1991 تا 2021، غرب هر کاری در خاورمیانه خواسته انجام داده. کشور تکهتکه کرده، حکومت تغییر داده، جنگ راه انداخته و هر کار دیگر. اما حاصل این دخالت مستقیم مثلا در عراق و لیبی برای مردم چه بوده؟ دموکراسی؟ حقوق بشر؟ یا حتی رونق اقتصادی؟ کدامیک؟ بسیاری بر گرایش به شرق ایران خرده میگیرند و آن را به وابستهشدن و زیر سلطه رفتن تعبیر میکنند و میگویند این رابطه ایران را تبدیل به عروسکی در دست روسیه و چین خواهد کرد یا حتی آمریکا که جدیدا میگوید ایران باید بین برجام و وابستگی به روسیه یکی را انتخاب کند. دقت کنید، از سال 2003 تا امروز هر روز تحریمهای بیشتری علیه ایران وضع شده و نامش را گذاشتهاند تحریمهای فلجکننده و همه شریانهای اقتصادی را به روی ایران بستهاند و حتی با وجود توافق برجام، ایران را از همه چیز محروم کردهاند، تا آنجا که به ریزترین موضوعات مثل صادرنشدن ویزا برای ورزشکاران ایرانی هم رسیدهاند و بعد میگویند یا برجام یا رابطه با روسیه. همه راهها را بر ایران بستهاند و فقط یک راه به روی ایران باز مانده، بعد میگویند همان یک راه را هم خودت ببند و جالب اینجاست که بسیاری از منتقدان حاکمیت کنونی ایران نیز همین را میگویند. اینکه آرزو داریم در کشورمان دموکراسی باشد، حقوق بشر باشد و نبینیم که مادری جلوی خودروی گشت ارشاد چنان تحقیر شود، چه ربطی به این دارد که با غرب رابطه داشته باشیم یا شرق؟ راهحل آن مشکل در جای دیگری است. اینکه بعد 30 سال دوباره شاهد تشکیل بلوک جدیدی در مقابل بلوک غرب هستیم که هرچه باشد، دیگر مثل این سه دهه آنقدرها هم شخمزدن خاورمیانه را برای غرب آسان نمیگذارد، برای کشور ما که از سال 1356 و از کنفرانسی در اسرائیل، طرح تجزیه ایران به 6 یا 7 کشور قومیتی برای حفظ اسرائیل ضروری دانسته شد، موضوعی حیاتی است. یادمان باشد، اول باید ایرانی وجود داشته باشد که بعد دموکراسی و حقوق بشر داشته باشد، و الا غرب که 30 سال است مشغول شخمزدن خاورمیانه است و حالا که همه مسیرها را به روی ما بسته، اصرار نخبگان کشورمان که باید همین یک مسیر باقیمانده را هم خودمان ببندیم، از عجایب ادعای میهندوستی است؟