این زخمخوردگان کوچک
پاشکا، هفتساله در نیمهشب کنار هیزم نیمسوزی که در بخاری میسوخت، زیر نور کمرنگی که از مهتاب کوچه میتراوید برای پدربزرگش در دهکده نامه مینوشت. پاشکا آدرس دهکده را نمیدانست، اما مینوشت «پدربزرگ بیایید اینجا و مرا از خانه این ارباب به دهکده ببرید.
پاشکا، هفتساله در نیمهشب کنار هیزم نیمسوزی که در بخاری میسوخت، زیر نور کمرنگی که از مهتاب کوچه میتراوید برای پدربزرگش در دهکده نامه مینوشت. پاشکا آدرس دهکده را نمیدانست، اما مینوشت «پدربزرگ بیایید اینجا و مرا از خانه این ارباب به دهکده ببرید. از بس که در مطبخ کار کردهام دستهایم زخمی شده. دیروز بچه زن ارباب را نگهداری میکردم که نمیدانم چه شد که گریه کرد. مادرش آمد و با کفگیر آشپزخانه تو سرم زد. هنوز جایش درد میکند. پدربزرگ اینجا همه با من بدرفتاری میکنند و به من دهاتی میگویند. معذرت میخواهم که خطم بد است چون سواد درست و حسابی ندارم و دیگر به مدرسه شهر نمیروم. از شما خواهش میکنم که بیایید و مرا نجات دهید. پاشکا».
پاشکا نامه را در پاکتی گذاشت و روی پاکت نوشت: دهکده، پدربزرگ. این شروع قصهای رئالیستی و تکاندهنده از نویسنده و نمایشنامهنویس معروف روس، آنتوان چخوف است که از وضعیت دردناک کودکان محروم و فقیر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در روسیه تزاری حکایت دارد. کودکانی که با آمدن نظام سرمایهداری دیگر مانند سیستم فئودالی برای کار در خانه متمولان یا شهرنشینان از ده به شهر نمیآمدند. آنان دیگر به خانهای نمیرفتند تا خدمتکار خانگی شوند. آنها به حاشیه شهرها و خود شهرها همراه پدر و مادر خود یا اقوامشان در شهر و خیابان رها میشدند و میشوند که سر چهارراهها و تقاطعهای خیابانها با تکهدستمالی در دست یا با شیشهشور، شیشه ماشینها را بشویند و به جای اینکه زن ارباب یا خود ارباب بزرگ آنها را کتک بزند گاه از دست اربابان خیابانی که مردم پولدار یا متوسطالحال یا در طیفهای مختلف هستند بیشترین توهینها به آنها انجام شود که شاید سکهای نصیبشان شود. پاشکاها اینک در تمامی چهارراههای شلوغ کشورهای جهان سوم رها هستند. در ایرانزمین که از گذشتههای دور تاکنون کودکان در پناه شرافت و مهر خانوادگی بودهاند و هر خانوادهای هرچند فقیر و تنگدست به خود اجازه نمیداد که کودکش را در کوچه راهی لقمه نانی کند، اینک فقر یا محرومیت به جایی رسیده است که خانوادههای تنگدست با خردشدن کرامت و شرافت انسانی در چرخدندههای سرمایهداری کثیف، کودکان کار را به کوچه و خیابان برای کار سیاه میفرستند و راهی برای هزاران کودک و نوجوان نمانده که در کوچه و خیابان یله شوند، دستمال کاغذی و گل بفروشند، برای سکهای و لقمه نانی هزاران بار التماس کنند، مجیز هر «ناخنخشکی» را بگویند، غرورشان را زیر پا بگذارند و... . کودک در جامعه ما اصلا حقوق قانونی ندارد یا از کمترین حقوق برخوردار است. هر روز دهها و شاید هم صدها کودک را در خیابانهای این شهر درندشت میبینیم که دستبهدامن آدمهایی هستند که چهره تاریک سیستم طبقاتی سرمایهداری را نثار این کودکان میکنند.
کودکانی که گاه بیمارند، گاه گرسنهاند و زمانی دیگر در مرداب آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی غوطهورند. کودکانی که یا هرگز به مدرسه نرفتهاند یا اینکه درهای مدرسه به روی آنها بسته شده است. جامعه شهری هیچ ترحمی –حتی- به این کودکان و نوجوانان ندارد. آنان کیستند و از کجا آمدهاند، خانوادهای دارند یا ندارند؟ نگاههای ما عادت کرده است. بیتفاوتی در بین همه موج میزند. خودمان اسیر روزمرگیهای زندگیمان هستیم. اسیر تورم، گرانی، بیکاری و نبود اشتغال، گاه نداشتن مسکن و خانهای مناسب و ارزاناجاره، بهرهمندنبودن از سیستم درمانی و بهداشتی مناسب و دهها مشکل شخصی، اجتماعی و اقتصادی دیگر... ما را به کودکان آسیبپذیر و نوجوانان کار چه؟ همینقدر بتوانیم کلاه خودمان را نگه داریم تا باد نبرد. معضل کودکان کار نه معضل دیروز و نه امروز بوده و سؤال این است فردا هم هست؟ هر روز هم باخبرشدن از وقایع شنیع که در مورد کودکان اتفاق میافتد، کودکی زیر ضرب و شتم والدین معتاد متجاهر قرار میگیرد، نوجوانی شکنجه میشود، گاهی کار کودک و نوجوانی از فرط بدرفتاری نامادری یا ناپدری به بیمارستان میکشد و... باز هم انتظار داریم که فرزندآوری در بین زوجهای جوان رونق یابد... .
چقدر شرمآور است که بگوییم هنوز هم «رحمانهای کوچکی هستند که با تب دوساعته میمیرند» و هنوز هم ما توان آن را نداریم که بادهای ملایم را از زندگی گلهای نورسته باغ حیات دور کنیم.
پاشکا داستان آنتوان چخوف، انگار بغل گوش ما، در خانهها، کوچهها و خیابانهای شهرهای ما، دوباره جان گرفته است که مایه حسرت و اندوه دلهای سوخته باشد. خانمها و آقایان نماینده مجلس شورای اسلامی که گاه ساعتمچی یک میلیاردی را به دستتان میبندید و برخی از شمایان در جلسه علنی مجلس چرت میزنید، آیا هرگز در این اندیشه بودهاید که طرح یا قانونی را برای حقوق کودک به صحن علنی مجلس بیاورید و از آن دفاع کنید؟