همهگیری دوباره کرونا و «ما»
از نظر نگارنده این شعر گویای آن است که امروزه «ما» بهعنوان انسان و عضو یک جامعه، نشانههای بیتعبیر و بیخوانشی هستیم. نشانههایی از یک جامعه تودرتو، حیرتانگیز و شبکهای هستیم که هر روز انواع تنشها، تناقضها، ابهامها و بینظمی اجتماعی و ناکارآمدی را تجربه میکند.
یوهان کریستین فریدریش هولدرلین، شاعر آلمانی، در طرح سرودهای با نام «یاد» میگوید:
نشانهای هستیم ما ناخوانا
بیدردانیم و ایبسا
زبان به غربت از دست دادهایم ما*
از نظر نگارنده این شعر گویای آن است که امروزه «ما» بهعنوان انسان و عضو یک جامعه، نشانههای بیتعبیر و بیخوانشی هستیم. نشانههایی از یک جامعه تودرتو، حیرتانگیز و شبکهای هستیم که هر روز انواع تنشها، تناقضها، ابهامها و بینظمی اجتماعی و ناکارآمدی را تجربه میکند. این «ما»، همان «ما»ی تمدنساز، بافرهنگ، دارای تاریخ و ریشهای است که اینک با این پرسش مواجه شده که آیا همچنان همان تعریف و اصالت را دارد؟ آیا این «ما» دارای هویت است؛ هویتی که امری تاریخی با دو رویکرد فردی و اجتماعی داشته باشد؟ برای فهم موضوع مثالی میزنم. از زمان شروع پاندمی تا به امروز که بار دیگر اخبار جهش دوباره و همهگیری آن مطرح شده، اینکه «ما» بهعنوان چه کسی که باید چگونه رفتار کند، مطرح میشود. این «ما» که از نظر نگارنده تعیینکننده «کیستی» امروز ماست، میتواند گویای هویت و فرهنگی باشد که در تعریف عام نوع و شیوه حیات انسانی را در تمام ابعاد فردی و اجتماعی در بر میگیرد؛ همان مفهومی که در دایره لغات عامه، «تمدن» نامیده میشود.
در چنین دورهای، این «ما» که تعریفکننده «کیستی» است، میگوید که امروز «ما» غیر از نام و نشان، چیز دیگری نیز هست؛ چیزی که در تعریف هویت معنا پیدا میکند: یعنی ذات؛ ذات معرفی فراتر از نام و نشان. امروز هر فردی که رفتاری در قبال همهگیری دوباره کرونا داشته باشد، در تصور و ذهنیت عامه، بیانگر «ذات» اوست؛ اینکه برای نمونه گفته میشود «از رفتارش ذاتش مشخص است». به واقع ذات امروز «ما» چیست؟ آیا ذاتا «ما» در قبال خود و دیگری مسئول هستیم؟ این مسئولیتپذیری و مسئولبودن تا چه اندازه میتواند تصویری درست از هویت و کیستی ما ارائه دهد و تا چه میزان در شکلگیری آن نقش دارد؟
بیتوجهی دوباره به همهگیری، بیاعتنایی از سر هر چیزی که باشد یا در مقابل توجه دوباره و ماسکزدن، هر دو اینها بیانگر کدام تعریف از «ما»، همان جامعه دارای فرهنگ است؟ آیا میتوان از جزء به کل رسید و گفت مشت نمونه خروار است؟ آیا میتوان گفت هویت در رابطه با دیگری خودنمایی کرده و به مرتبه ظهور میرسد و گاهی نسبت به هویت، به نوعی بازگشت شناخت به خود است؟ آنگاه این دیگری کیست که من میتوانم بر اساس آن به شناخت خود برسم؟ آیا دیگریِ من، فردی است که ماسک میزند یا فردی است که به هر دلیلی بیاعتناست؟ یا در یک نظام کلیتر و بزرگتر، این دیگری اکنون «ما»، برآمده از نظام سیاسی و رفتاری است که این نظام در مواجهه با همهگیری دوباره دارد؟
* چه باشد آنچه خوانندش تفکر، سیاوش جمادی، ص 99