|

نورِ موسی نقدِ توست ای مردِ نیک

گزینشی از حکمت‌های خاخام جاناتان ساکس**

زندگی یک هدیه است. دشوار می‌توانید احساس افسردگی کنید، وقتی دائما به خاطر بیاورید که زندگی یک هدیه است. گاهی می‌توانیم آن‌قدر مشغول پرداختن به حواشی زندگی باشیم که به‌ندرت وقت برای بهره‌بردن از جشن زندگی بیابیم.‌معنویت، شعر روح و مذهب، نثر آن است.

‌‌‌زندگی یک هدیه است. دشوار می‌توانید احساس افسردگی کنید، وقتی دائما به خاطر بیاورید که زندگی یک هدیه است. گاهی می‌توانیم آن‌قدر مشغول پرداختن به حواشی زندگی باشیم که به‌ندرت وقت برای بهره‌بردن از جشن زندگی بیابیم.‌معنویت، شعر روح و مذهب، نثر آن است. و امید، غایت کشش‌های معنوی است. چشم فروبستن بر ایمان و عشق و امید و معنویت، ناشنوا ماندن نسبت به موسیقی زندگی است.‌اجتماع، مظهر انسانی عشق الهی است. ارزشمند شمردن خویش و ارج‌نهادن به دیگری، از همان حیث که انسانیم، تنفس در ساحت معنوی و الهی و گرامیداشت جشن زندگی است. از‌جمله دغدغه‌هایی که باعث می‌شود از بودن در جشن زندگی به‌درستی بهره‌برداری نکنیم، خوف نسبت به آینده است. نوعی حس موهوم اما آسیب‌زا که می‌تواند ظرفیت‌های زندگی را با لطمه جدی روبه‌رو کند. پرسش این است که در این مواقع چه باید کرد؟ وظیفه ما به‌عنوان رهبران ادیان چیست؟ ما شاهد روزگاری مملو از خشونت، با جوامع متفرق و رشد افراط‌‌گرایی بوده‌ و هستیم. اینها ناشی از اضطراب، اطمینان‌نداشتن و هراس و ضعف است. جهان سریع‌تر از تصور ما در حال تغییر است و به نظر می‌رسد که همچنان سریع‌تر به تغییر ادامه خواهد داد. آیا رهیافتی وجود دارد که بتوانیم بدون ترس، با آینده روبه‌رو شویم؟ به قول توماس پین: این از زمره زمان‌هایی است که روح مردان را امتحان می‌کند و آنها اکنون روح ما را در بوته آزمون قرار می‌دهند. به عقیده من، یکی از مهم‌ترین علل این پیشامدها، خودخواهی نفس انسانی است. و معتقدم برای مهار آن و برون‌رفت از وضع اسفبارش، باید سه اقدام انجام دهیم. بررسی و پاسخ به: هویت ما؟ مسئولیت ما؟ روابط ما؟ وقتی «من» بیش از حد داریم و از «ما» به اندازه کافی برخوردار نیستیم، خود را آسیب‌پذیر و ترسان و تنها می‌یابیم. درباره تنظیم روابط ما با دیگری، می‌خواهم با مثالی کوتاه، موضوع را برایتان روشن کنم. دانشجوی کارشناسی بودم. دختری دل از من ربود. هیچ تناسب و اشتراکی با یکدیگر فرض نداشتیم؛ اما او مثل آفتاب می‌تابید. از او لاینقطع شادی می‌بارید. با هم ملاقات و صحبت کردیم. و چهل و هفت سال بعد از ازدواج، خود را شاهدی زنده می‌بینم بر این باور که آن دسته از افرادی که مانند ما نیستند، گاه باعث رشد و رضایت و خرسندی ما از زندگی می‌شوند. در رابطه با هویت ما، خاطره‌ای از سفر به واشنگتن برایم پررنگ است. در معابر و اماکن، با نقل قول‌هایی حک‌شده از مشاهیرشان مواجه بودم. لینکلن، جفرسون، لوتر و... و گاه داستانی و حکایتی و توضیحی. آمریکا عمدتا مهاجرپذیر است. باید هویتش را به مهاجران منتقل می‌کرد. آنها احساس ضعفی نسبت به ورود دیگری نداشتند؛ بلکه با ترویج و انتقال هویت خویش، نشانه‌هایی از نقاط قوتشان را بروز می‌دادند.

وقتی معتقدیم انتخاب یک اقلیت قوی، همه مشکلات ما را حل می‌کند، در دام سحر باطل خیالی موهوم افتاده‌ایم. هنگامی که این نوع تفکر، غالب می‌شود، ما به افراط‌گرایی می‌افتیم. چه اهمیت دارد در دام راست افراطی یا چپ افراطی، در چنبره افراط مذهبی یا سیاهچاله دین‌ستیزی تنها نجات‌دهنده ما، خود ما مردم هستیم. هنگامی که متفق باشیم. وقتی از سیاست «من» به سیاست «همه ما با هم» رجعت کنیم. گونه‌های مختلف را احترام کنیم و به صورت مسالمت‌آمیز با یکدیگر از جشن زندگی بهره‌ور باشیم. این چیزی است که ملت‌های بزرگ را می‌سازد.

و مسئولیت ما به‌عنوان رهبران دینی، زنده نگه‌داشتن امید و ترغیب به صلح همگانی و زندگی مسالمت‌آمیز و ترویج معنویت و عشق است.

البته این مسیر طولانی است. رنج‌های خودش را هم دارد. گاه شکست‌های طی مسیر، ممکن است برخی را خسته‌جان و شکسته‌دل کند.

مدتی قبل با خودم فکر می‌کردم به طور کلی چه چیزی برخی از مردم را به دستاوردهای بزرگ سوق می‌دهد؛ در‌حالی‌که برخی دیگر از پای می‌افتند و رؤیاهای‌شان بر باد می‌رود؟ به یادم آمد این سؤالی است که پائول تاف نویسنده آمریکایی را به خود مشغول کرده است. پاسخ او در کتاب چگونه کودکان موفق می‌شوند، درج است.

تاف کشف کرد چیزی که باعث تفاوت می‌شود، هوش و مهارت یا توانایی بومی نیست؛ بلکه تفاوت در بن‌مایه‌های شخصیت و در ویژگی‌هایی مانند نظم، پشتکار، خویشتن‌داری، ذوق، قدردانی، خوش‌بینی، کنجکاوی، جسارت و وظیفه‌شناسی نهفته است. با این حال، یک بعد بیشتر از بقیه مهم است. او آن را سخاوت می‌نامد. توانایی ادامه‌دادن با وجود شکست‌ها و ناکامی‌های مکرر.

افراد دارای ثبات و استقامت، رشد می‌کنند. افراد بدون برخورداری و توجه به آن، یا در برابر چالش‌های زندگی شکست می‌خورند یا - به احتمال زیاد - تحول‌گریز و تهورستیز می‌شوند.

من مجذوب داستان‌های سرگذشت افرادی هستم که استقامت والایی داشتند و بر شکست‌ها و بر طرد و منع‌های مکرر، غلبه کردند. به مادر مجرد تنهایی فکر می‌کنم که در کافه‌ها می‌نشست و رمانی برای کودکان می‌نوشت تا مقداری پول به دست بیاورد؛ اما متوجه شدم که دوازده ناشری که دست‌نوشته را برایشان فرستاده بود، آن را رد کردند؛ اما او ادامه داد. شما درمورد او بسیار شنیده‌اید: نام او جی کی رولینگ است.

به نویسنده دیگری فکر می‌کنم که کتابی درباره کودکانی دارد که در مجموع 21 مورد طرد شد؛ اما کتاب بالاخره منتشر شد. آن را «سالار مگس‌ها» نامید و نویسنده آن، ویلیام گلدینگ، در نهایت جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.

معروف‌ترین هزیمت و حرمان زمان ما، استیو جابز بود. در سخنرانی باشکوه خود در دانشگاه استنفورد، او داستان سه ضربه سرنوشت‌سازی که زندگی او را شکل داد، تعریف کرد. ترک دانشگاه، اخراج از شرکتی که تأسیس کرد و تشخیص سرطان پانکراس. او به جای اینکه از آنها شکست بخورد، همه آنها را به تمتعی خلاقانه تبدیل کرد. در نهایت به اپل بازگشت و با اختراعات نمادین خود، قرن بیست‌و‌یکم را توسعه داد.

من سهم خود را در مواجهه با شکست‌ها شناخته‌ام. در اوایل کارم تقریبا در هر شغلی که برای آن درخواست دادم، مردود و طرد شدم. دو سال پس از کسب صلاحیت خاخام طول کشید تا یک جماعت پذیرایم شوند. از 20‌سالگی یکی از آرزوهایم نوشتن کتاب بود. 20 سال تلاش کردم و شکست خوردم. من هنوز یک کمد بایگانی پر از کتاب‌هایی دارم که شروع کرده؛ اما تکمیل نشده و ناتمام هستند.

در نهایت، با توصیه‌ای از جرج برنارد شاو انرژی گرفتم. مبنی بر اینکه اگر قرار است کتابی بنویسید بهتر است تا 40‌سالگی حتما اقدام کنید. اولین کتابم را در آن سن به پایان رساندم و از آن زمان تاکنون سالی یک کتاب می‌نویسم. یاد گرفتم به جای هراسیدن از شکست، آن را در آغوش بگیرم. چرا؟ زیرا در مقطعی از سلوک مذهبی خود دریافتم که بیش از آنکه ما به خدا ایمان داشته باشیم، خداوند به ما باور دارد. هر بار که زمین می‌خوریم، ما را بلند می‌کند. هر بار که با شکست مواجه می‌شویم، ما را می‌پاید و می‌بخشد و برمی‌خیزاند. او بیش از ما به خودمان وثوق و باور و ایقان دارد.

من هرگز سخن درخشان اشعیاء نبی را فراموش نمی‌کنم: «جوانان نیز گاه خسته و وامانده و زله می‌شوند. جوانان ممکن است در مسیر بلغزند و زمین بخورند؛ اما کسانی که به خداوند امید دارند، نیروی خود را تجدید می‌کنند. مانند عقاب با تکیه بر بالشان اوج می‌گیرند. بی‌ملال می‌دوند و از راه وانمی‌مانند و سستی و زبونی به خود راه نمی‌دهند». بزرگ‌ترین منبع استقامت و پایداری که من می‌شناسم، نیرویی است که به ما امکان می‌دهد بر هر پس‌ماندگی و کُند سیری، ظفرمند باشیم و هر تنزل و انکسار را مغلوبه گردانیم و به راه خود ادامه دهیم و شاهد بالندگی و شکفتگی خود باشیم. با ایمان به اینکه خدا به ما ایمان دارد.

*دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی و دین‌پژوه

** جاناتان ساکس، خاخام اعظم جماعات متحده عبری مشترک‌المنافع و مدرس سابق الهیات یهود دانشگاه‌های آکسفورد و ادینبورگ و نیوکاسل