|

ادعای باکو و دیپلماسی تسامح

ادعاهای گستاخانه الهام علی‌اف علیه تمامیت سرزمینی ایران در اجلاس سران کشورهای به‌اصطلاح ترک‌زبان در سمرقند و تکرار ادعای دروغ وجود 40 میلیون تبعه باکو در ایران، از سویی نتیجه مماشات بی‌حد‌و‌مرز دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با این جمهوری کوچک 9 میلیون نفری و ضعف دستگاه سیاست‌گذاری و فضای فرهنگی-رسانه‌ای ایران در آموزش رسمی ایران‌گرایی و آگاهی‌رسانی و یادآوری حقوق تاریخی ایران در بادکوبه، گنجه، نخجوان، لنکران و دیگر شهرهای فراارس است و از سوی دیگر نشان‌دهنده سوءاستفاده سران این جمهوری ایران‌ستیز از وقایع جاری ایران است.

ادعاهای گستاخانه الهام علی‌اف علیه تمامیت سرزمینی ایران در اجلاس سران کشورهای به‌اصطلاح ترک‌زبان در سمرقند و تکرار ادعای دروغ وجود 40 میلیون تبعه باکو در ایران، از سویی نتیجه مماشات بی‌حد‌و‌مرز دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با این جمهوری کوچک 9 میلیون نفری و ضعف دستگاه سیاست‌گذاری و فضای فرهنگی-رسانه‌ای ایران در آموزش رسمی ایران‌گرایی و آگاهی‌رسانی و یادآوری حقوق تاریخی ایران در بادکوبه، گنجه، نخجوان، لنکران و دیگر شهرهای فراارس است و از سوی دیگر نشان‌دهنده سوءاستفاده سران این جمهوری ایران‌ستیز از وقایع جاری ایران است. اظهارات علی‌اف گرچه واکنش نمایندگان آذری مجلس شورای اسلامی را هم برانگیخته که به علی‌اف پیشنهاد داده‌اند «عهدنامه گلستان را بخواند تا بفهمد کجا از کجا جدا شده است»؛ ولی نکته‌ای که بسیاری از نمایندگان مجلس و مقام‌های دیپلماتیک ایران از آن غافل هستند، این است که دولت باکو بر پایه روایت دروغین و رسمی خود که در کتاب‌های درسی باکو به کودکان نسل‌های این کشورک آموزش می‌دهد، اساسا جدایی باکو از ایران در قرارداد 1813 میلادی گلستان را قبول ندارد و مدعی است فارس‌ها(؟!) با روسیه تبانی کردند و کشوری (موهوم و خیالی) به نام امپراتوری ترک آذربایجان را به دو نیم شمالی و جنوبی تقسیم کردند و اکنون تبریز در اشغال دولت جمهوری اسلامی ایران است و رسالت باکویی‌ها این است که تبریز را از اشغال فارس‌ها(؟!) آزاد کنند و پرچم باکو و ترکیه را در آن برافرازند!!‌در کنار هم قرار‌دادن این رفتارها با ادعاهای گستاخانه الین سلیمانف سفیر جمهوری جعلی باکو در بریتانیا که گفته است همان‌گونه که پرچم ما در شوشی برافراشته شد، در شمال‌‌ غرب ایران هم برافراشته می‌شود و نیز برگزاری اجلاس گروه‌های تجزیه‌طلب پان‌ترک در نزدیکی مرزهای آذربایجان شرقی با افتتاح رسمی از سوی شخص علی‌اف و نیز اسناد افشاشده ویکی‌لیکس در پرداخت حق مزدوری 200 دلاری به خائنان وطن‌فروش پان‌ترک از سوی سفارت باکو در تهران، اثبات می‌کند برخلاف ادعاهای پوچ دولت باکو در غیررسمی‌بودن این فعالیت‌ها، همه حرکت‌ها و تبلیغات تجزیه‌طلبانه ضدایرانی پان‌ترک‌ها در جمهوری باکو و نیز در آذربایجان راستین ایران و به‌ویژه تبریز و اردبیل و ارومیه، با هماهنگی و حمایت کامل دولت باکو بوده است. بادکوبه تاریخی ایران‌زمین تا سال ۱۸۱۳ میلادی و انعقاد قرارداد ننگین گلستان، بخشی از خاک ایران بود که با همین نام (بادکوبه) به همراه ۱۳ شهر و ولایت (به معنی کنونی استان) از مالکیت و حاکمیت دولت قاجاری ایران جدا و به اشغال روسیه درآمد و ۱۵ سال بعد سه ولایت دیگر فراارس هم شامل نخجوان و ایروان و لریک تالشان در قرارداد ننگین ترکمانچای در سال ۱۸۲۸ میلادی از مام میهن، ایران جدا شدند که این رویداد تلخ در افکار عمومی ملت ایران، پس از 209 سال، با نام جداسازی و اشغال 17 شهر ایرانی قفقاز همچنان زنده مانده است.‌درحالی‌که در سال ۱۹۱۸ میلادی یک جمهوری با ربودن نام تاریخی استان ایرانی آذربایجان در باکو از سوی محمدامین رسول‌زاده و با تحریک ترک‌های نژادپرست عثمانی شکل گرفت، مردم نخجوان در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۲۹۸خورشیدی (۳۰ آوریل ۱۹۱۹ میلادی) در دوره پادشاهی احمدشاه قاجار، در برابر کنسولگری ایران در نخجوان اجتماع کردند و با فریاد زنده‌باد شاهنشاه ایران، زنده‌باد دولت ایران، پاینده‌باد ولیعهد جوان‌بخت ایران، تقاضای الحاق به وطن اصلی خود را مطرح کردند. ‌تظاهرات مردم نخجوان چندین روز به درازا کشید.  دولت موقت محلی نخجوان، کلبعلی‌خان، رئیس‌ قشون و سلطان‌اف ‌رئیس حکومت، حاج‌حسینعلی قربان‌اف، رئیس ستاد‌ قشون و... خود را تابع ایران و ایرانی‌نژاد معرفی و هیئت نمایندگی شامل شیخ ‌عبدالجبار بکتاش، مهدیقلی‌خان ‌دیار‌بکری، حاج‌سیدباقر حیدرزاده و حسین‌آقا نوروزآزاده را به ‫تبریز اعزام کردند.

‌اهالی ‫نخجوان، رئیسان حکومت محلی، رئیس قشون محلی و... با امضای طوماری بسیار شورانگیز و مهیج خطاب به ایرانیان و با ارسال ۱۲ فقره تلگراف به دولت ایران، شاه، سفرای خارجه، رئیس‌جمهور آمریکا و انجمن صلح ورسای (نشست جهانی صلح پس از جنگ جهانی نخست برای تعیین مرزهای جدید کشورها)، با اعلام اینکه اصلا ایرانی‌نژاد و مسلمان هستند، با اظهار تأثر از اینکه ۹۲ سال است به حکم زور از برادران ایرانی خود دور و از خاک ایران جدا شده‌اند، برای نیل به آرزوهای دیرینه خود، درخواست پیوستن به وطن اصلی خود یعنی ایران را اعلام کردند.‌70 سال پس از درخواست بازگشت نخجوانی‌ها به ایران در هنگام فروپاشی امپراتوری روسیه تزاری، بار دیگر تکرار شد. ‌در نوامبر و دسامبر ۱۹۸۹ و اوایل ژانویه ۱۹۹۰ میلادی، در آستانه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مردم سرزمین‌های اشغال‌شده فراارس، به‌ویژه نخجوانی‌ها در منطقه‌ شاه تحتی و مقابل مرز پلدشت ایران، فریاد ایران‌خواهی سردادند و با شعارهایی ‌‫مانند «یاددان چیخماز ایرانیمیز» (ایران ما از خاطره‌ها فراموش نمی‌شود)، با وجود ممانعت مرزبانی ارتش سرخ شوروی، با گذر از سیم خاردارها، با تن‌دادن به آب‌های سرد ارس، خود را به خاک سرزمین مادری خود ایران رساندند و با اشک شوق بر این خاک مقدس بوسه زدند و خواستار پیوستن سرزمین‌شان به ایران شدند.‌‌اما افسوس که پس از فرصت‌سوزی و ناکام‌ماندن درخواست پیوستن مردم ‫نخجوان به ایران در سال ۱۹۱۹ میلادی، دومین فرصت‌سوزی، ۷۰ سال پس از آن در سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱، آن گاه صورت گرفت که نه‌تنها دولت وقت با درخواست‌های پرشور پیوستن سرزمین‌های آن سوی ارس به ایران مخالفت کردند! بلکه بسیار شتاب‌زده، استقلال باکو را آن هم بدون الزام تغییر نام به رسمیت شناختند!! 
 این در حالی بود که بر پایه خاطرات خود هاشمی، ‫حیدر علی‌اف بنیان‌گذار باکوی نوین، بارها به شخص او تأکید کرده بود: اراضی شمال ارس در تاریخ متعلق به ایران بوده، آن را تحت قدرت خود بگیرید! کوتاه سخن اینکه ضعف فقدان آموزه‌های ایران‌گرایی و مبانی تاریخی و تمدنی و فرهنگی اصول وطن‌پرستی و وفاداری به میهن که پیامد آن ادعاهای گستاخانه برخی همسایگان نسبت به تمامیت سرزمینی و منافع ملی و امنیت ملی ایران است، باید با تدوین و آموزش رسمی در کتاب‌های درسی مدارس و دانشگاه‌ها و رسانه‌های همگانی و به‌ویژه صداوسیما مرتفع شود و نیز در راستای منافع ملی راهبردی ایران، مطالبه ملی رفع انسداد مرزهای نخجوان به‌عنوان مطالبه تاریخی ملت ایران، باید در دستور کار فوری شورای عالی امنیت ملی و دستگاه دیپلماتیک ایران قرار گیرد، با توجه به اینکه نخجوان با مساحت ۵۳۶۳ کیلومترمربع، با ۱۶۳ کیلومتر مرز با ایران و تنها ۱۲ کیلومتر مرز با ترکیه (که با واگذاری باریکه قره‌سو به ترکیه از سوی شوروی در پیمان ۱۹۲۱ میلادی قارص و هم‌زمان با پادشاهی احمدشاه قاجار ممکن شد) از پشتوانه تاریخی مطالبه مکرر بازگشت به ایران برخوردار است.