|

‌‌‌همه ضرر کردیم

احتمالا بسیاری از کسانی که این یادداشت را می‌خوانند، تاکنون با اتوبوس مسافرت کرده‌اند. معمولا چنین است که رانندگان اتوبوس برای خود مجموعه‌ای از گزیده‌ترانه‌ها دارند که در طول سفر گوش می‌دهند.

احتمالا بسیاری از کسانی که این یادداشت را می‌خوانند، تاکنون با اتوبوس مسافرت کرده‌اند. معمولا چنین است که رانندگان اتوبوس برای خود مجموعه‌ای از گزیده‌ترانه‌ها دارند که در طول سفر گوش می‌دهند. اگر شما هم گاهی مسافر صندلی پشتی راننده شده‌اید، این ترانه‌ها را در طول مسیر شنیده‌اید و ممکن است از بعضی از آنها خوشتان آمده باشد و از برخی از آنها هم نه. حال فرض کنید مسافر اتوبوسی هستید و جایتان هم در صندلی پشتی راننده است و همه ترانه‌ها هم دقیقا همان‌هایی که شما دوست دارید و تک‌تک آهنگ‌ها، عین خواسته شما باشد. آیا در این صورت می‌توانید بگویید چنین سفری دقیقا همان سفر ایدئال شما بوده؟ فرض کنید از تهران به آبادان مسافر باشید و در همین اتوبوسی که مثال زدم مسافر باشید، چه چیزی، این مسافرت را برای شما مطلوب می‌کند؟ فقط همین ترانه‌هایی که باب طبع شماست؟ به احتمال زیاد، شما برای یک سفر مطلوب، به مواردی غیر از این ترانه‌ها هم اهمیت می‌دهید. مثلا اگر صندلی شما خراب باشد و نتوانید برای استراحت، پشتی آن را بخوابانید، یا هوای داخل اتوبوس بسیار گرم یا خیلی سرد باشد، یا راننده خیلی بد رانندگی کند، یا در تمام طول مسیر، اتوبوس هیچ‌جا توقف نکند تا بتوانید قضای حاجت کنید و چیزی برای خوردن بگیرید، یا هوای داخل اتوبوس بوی بدی بدهد، یا شاگرد راننده اصلا از مسافران پذیرایی نکند و حتی چکه‌ای آب به دست آنها ندهد و بسیاری موارد دیگر. همان‌طور که می‌دانید، همه اینها برای یک سفر مطلوب با اتوبوس اهمیت دارد و خوبی یک سفر فقط در ترانه‌های دوست‌داشتنی راننده نیست و از آن مهم‌تر، وقتی سفر با اتوبوس مطلوب است که برایند همه این موارد از یک حدی بالاتر باشد و قضاوت در مورد سفر به برایند این موارد برمی‌گردد و البته این همه ماجرا نیست. شاید تاکنون سفر در آستانه ایام تعطیل را هم تجربه کرده باشید که هیچ وسیله‌ای برای سفر گیر نمی‌آید و شده حتی اصطلاحا به نشستن روی بوفه هم رضایت داده‌اید. در چنین وضعیتی، وقتی با کلی خواهش و تمنا، بالاخره روی بوفه جایی گیرتان می‌آید، ابتدا خیلی هم راضی هستید ولی به مرور در طول سفر شاکی می‌شوید و شاید یادتان می‌رود که همین نشستن روی بوفه را با چه مکافاتی به‌دست آورده‌اید. نمی‌گویم که حق‌تان نیست جای بهتری برای نشستن در طول سفر داشته باشید، یا حتی نمی‌گویم قدرشناس همین بوفه باشید، بلکه می‌گویم یادمان می‌رود که از چه وضعیتی به شرایط روی بوفه رسیدیم. همه این مقدمه را گفتم تا به موضوع اصلی برسم. در ماجرای دولت اصلاحات، ما با هر دو موضوع بالا روبه‌رو بودیم. 

 اول اینکه در طول هشت سال دولت اصلاحات، به مرور یادمان رفت از چه وضعیتی به کدام وضعیت رسیدیم. منظورم این نیست که دوران اصلاحات ایدئال بود. اصلا هم ایدئال نبود. خیلی هم بد بود. درست مثل نشستن روی بوفه اتوبوس بود. ولی یادمان هست که قبلش چه بود؟ به ما اصلا اجازه سوارشدن و روی باربند نشستن هم نمی‌دادند، چه برسد به بوفه. ولی به هر سختی و دشواری که بود توانستیم بالاخره سوار اتوبوس شویم، حالا گیرم روی بوفه. بعد چه شد؟ به‌ جای ادامه سفر در همان سختی که قطعا سخت و دشوار بود و خیلی هم سخت و دشوار بود، عده‌ای گفتند باید از اتوبوس خارج شد. برخی گفتند اصلا این اتوبوس را نمی‌خواهیم و باید هرطور شده متوقفش کرد. بعضی گفتند اگر اتوبوس به دره پرت شود، برای همه بهتر است. اینها یک طرف، بعضی گفتند چرا راننده فقط ترانه‌هایی که خودش دوست دارد گذاشته و آخرش شد سال 1384 و کلا از اتوبوس پیاده شدیم و شاید هم پیاده‌مان کردند و حالا 17 سال است که پیاده‌ایم. در این 17 سال چه فحش‌ها که به خاتمی ندادیم؛ همه ما. چه موافق حاکمیت، چه مخالف و حتی چه خود اصلاح‌طلبان. اما این گذر از خاتمی و اصلاحات چه برای ما داشته؟ برای همه ما چه داشته است؟ سیستم که این روزها شعارها و توهین‌هایی را می‌شنود، حیرت‌انگیز. مردم که دارند زیر بار تورم، لِه که نه، دود می‌شوند. معترضان که حتی یک نفر را ندارند تا از آنچه می‌خواهند و می‌گویند دفاع کنند و سخنگویشان باشد. اقتصاد که از آن 600 هزار شغل ایجادشده در سال و تک‌رقمی‌شدن تورم در دوره اصلاحات رسیده به حداقل از‌دست‌رفتن سالی صد هزار از شغل‌های موجود و افتخار دولت به تورم 40درصدی که گویی شق‌القمر کرده. اصلاح‌طلبان هم چنان متفرق که در آخرین انتخابات، فقط توانستند دوونیم میلیون نفر پای صندوق داشته باشند. الان از این 17 سالِ کنارگذاشتن اصلاحات چه کسی سود برده است؟ حاکمیت؟ مردم؟ معترضان؟ اصلاح‌طلبان؟ واقعا چه کسی؟