از فرمانده جنگ تا فرمانده صلح
در آستانه ششمین سالگرد رحلت آیتالله هاشمیرفسنجانی هستیم، ایامی که بر جامعه ایران سخت میگذرد، فشارهای شدید اقتصادی همراه با تلخی اعتراضات اخیر و تهدیدهای پیشروی کشور در پرونده هستهای، جنگ اوکراین و حقوق بشر که ممکن است به شورای امنیت ارسال شود، نگرانیهای گستردهای را برای مردم بهوجود آورده و شاید همین نگرانی از آینده موجب التهاب در بازار ارز و طلا و تنزل پول ملی شده است. شاید شرایط امروز از جهاتی شبیه به فضای آغاز جنگ تحمیلی در 42 سال پیش باشد.
در آستانه ششمین سالگرد رحلت آیتالله هاشمیرفسنجانی هستیم، ایامی که بر جامعه ایران سخت میگذرد، فشارهای شدید اقتصادی همراه با تلخی اعتراضات اخیر و تهدیدهای پیشروی کشور در پرونده هستهای، جنگ اوکراین و حقوق بشر که ممکن است به شورای امنیت ارسال شود، نگرانیهای گستردهای را برای مردم بهوجود آورده و شاید همین نگرانی از آینده موجب التهاب در بازار ارز و طلا و تنزل پول ملی شده است. شاید شرایط امروز از جهاتی شبیه به فضای آغاز جنگ تحمیلی در 42 سال پیش باشد.
چهار دهه از 31 شهریور 1359 گذشته است، آغاز دورانی سخت برای مردم ایران، دورانی که با سردرگمی آغاز شد و با سرافرازی پایان یافت. نظامی نوپا و فاقد تجربه و ساختار تثبیتشده سیاسی، امنیتی، نظامی و دیپلماتیک، مورد هجمه یکی از مجهزترین و آمادهترین ارتشهای خاورمیانه قرار گرفت و طبیعتا غافلگیر شد.
شاید در شرایط امروز خلأ وجود چهرهای نظیر آیتالله هاشمیرفسنجانی که نماد عقلانیت و میانهروی در نظام بود و توانست گرههای فراوانی را از امور کشور باز و شکافهای عمیقی را ترمیم کند، بیش از گذشته احساس میشود، به این مناسبت خالی از فایده نیست که نقش آیتالله هاشمیرفسنجانی در طول 10 سالی که ایران سرانجام به صلحی پایدار در تابستان 1369 دست یافت، مرور شود.
در نخستین روز پس از حمله عراق، ایشان جلسه علنی مجلس شورای اسلامی را تشکیل داد و پس از بمباران تهران، با خونسردی در برابر دوربینها و رسانهها ظاهر شد و از تشکیل شورای عالی دفاع و عملیات مقابله به مثل نیروی هوایی خبر داد. هاشمیرفسنجانی بلافاصله به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی و نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع حضور یافت و هشت ماه بعد ناگزیر به پذیرفتن بار مسئولیت سنگینتری در جبههها شد.
با آزادسازی خرمشهر در خرداد سال 1361، اگرچه پیروزی شیرینی به دست آمد، اما بالاگرفتن ناهماهنگی میان ارتش و سپاه، دو بازوی نظامی کشور، پیشرفت را دشوار میکرد و انجام بعضی عملیاتهای ناکام در طول یکسالونیم پس از آزادسازی خرمشهر موجب شد امام خمینی، در سال 62 برای هماهنگیهای بیشتر و حمایت مجلس و دولت با صدور حکمی رسما آیتالله هاشمی را به عنوان فرمانده عملیات خیبر منصوب کنند و پس از آن تا پایان جنگ این مسئولیت هماهنگی که منجر به حکم جانشین فرماندهی کل قوا شد، ادامه داشت. عملیاتهای بزرگی نظیر والفجر هشت و کربلای پنج به سرانجام رسید و در نهایت با موافقت با قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل، پایهگذار آتشبس و صلح شد، با ایجاد هماهنگی و پشتیبانی همه مسئولان، دستگاهها و آحاد مردم به دست آمد.
برخلاف برخی تبلیغات و ادعاهای رسانهای که قصد دارند حماسه بزرگ و مردمی دفاع مقدس را با حذف و فراموشی آیتالله هاشمیرفسنجانی به نفع برخی سلیقهها مصادره کنند باید اذعان کرد که این ایستادگی جز با همراهی و ایستادگی آحاد جامعه از نیروهای نظامی و بهویژه بسیجیان بیادعا تا دولت دفاع مقدس و دستگاههای اجرائی و همچنین فرماندهی معنوی امام خمینی (ره) بهدست نمیآمد و کسانی که میخواهند تدابیر امام خمینی را در گزینش و حمایت از مسئولان وقت کشور در دفاع مقدس اشتباه و سطحینگرانه جلوه دهند و برچسب خیانت و کوتاهی به معتمدان امام میزنند، خیانتی غیرقابل بخشش و جفایی در حق شهدا و ایثارگران، جانبازان و خانوادههای شهدا، بسیجیان و جانبرکفان و دهها میلیون زن و کودک و پیر و جوان ایرانی میکنند که با بذل جان از کیان ایران پاسداری کردند.
ملت ایران به رهبری امام خمینی با تمام توان جنگید و از سرزمینش دفاع کرد و آنگاه که بستر ایجاد صلحی پایدار را فراهم دید، تمامقامت و به دور از فریبکاریهای سیاسی، صلح را پذیرفت و اینجاست که دشواری کار آیتالله هاشمیرفسنجانی در فرماندهی صلح که سختتر از فرماندهی جنگ بود، آشکار میشود.
اگر در جنگ سخن از شور و شهادت و ایثار جان بود، تحقق صلح، میدان کیاست و عقلانیت و شعور و درایت است که باید آبروی خویش را ایثار کرد و اینجا بود که اکبر هاشمیرفسنجانی و مرادش روحالله خمینی، حماسهای دیگر رقم زدند؛ یکی برای پذیرش مسئولیت و اعدام داوطلب شد و دیگری سبکبارانه جام زهر را نوشید تا شهد شیرین صلح در کام ملتش نوش شود. آیتالله هاشمیرفسنجانی که از ابتدای صدور حکم فرماندهی جنگ در سال 1362 و عملیات خیبر، صادقانه و شفاف، هدفش را به امام خمینی، کسب یک پیروزی بزرگ در جبهه و خاتمه جنگ و کسب صلح عنوان کرده بود، در این راستا حرکت کرد و سرانجام توانست در سال 1366، دو ابرقدرت شرق و غرب را که با تمام توان حامی ارتش بعثی صدام بودند، وادار به تصویب قطعنامه 598 کند که دربردارنده حقوق ایران و نخستین قطعنامه متوازن شورای امنیت سازمان ملل بود. شاید اگر برخی آرمانگراییهای بدون پشتوانه جنگ تحمیلی میتوانست حدود یک سال زودتر پایان یابد، اما واقعیت نظامی در شکستهای بهار 1367 و ازدسترفتن فاو و شلمچه عملگرایی را جایگزین شعارگرایی کرد و سرانجام آتشبس در26 تیر سال 1367، آتش هشت سال جنگ را خاموش کرد و نوبت به میدان دیپلماسی رسید تا ظرف دو سال بتواند به تعبیر صدام، همه اهداف ایران در جنگ بهویژه حفظ تمامیت ارضی، تثبیت قرارداد 1975 الجزایر و آزادی اسرای ایرانی را محقق کند. آری، تاریخ درسآموز و عبرتانگیز است. امروز در کنار افتخارات دفاع مقدس برای ملت ایران، درس بزرگی نیز در جهت لزوم توجه بیشتر به عقلانیت و واقعگرایی در برابر افراط و هیجانزدگی آموختنی است که میتواند در سرنوشت کشور مؤثر باشد. اگر تصمیمات سخت بهموقع گرفته نشود طبیعتا هزینههای آن افزایش و منافع آن کاهش مییابد. به نفعی که همان تصمیم یک سال بعد با جبر واقعیات پذیرفته میشود اما منافع سابق خود را ندارد، اگرچه بازهم از سردرگمی و بلاتکلیفگذاشتن یک کشور بسیار بهتر است.