محکخوردن ادعای ایراندوستی
حدود یک ماه پیش، مسابقات فوتبالی در کشور عراق برگزار شد که برای آن از نامی جعلی برای «خلیج فارس» استفاده شده بود. این اتفاق بازتاب گستردهای در داخل کشور داشت و منتقدان داخلی، بهحق نسبت به مواضع و عملکرد حاکمیت در این موضوع معترض بودند، بهویژه که آن مسابقات، زیر نظر مرجعی قانونی و بینالمللی مثل «ایافسی» برگزار میشد و این عمل، نقض معاهدات و کنوانسیونهای جهانی بود.
حدود یک ماه پیش، مسابقات فوتبالی در کشور عراق برگزار شد که برای آن از نامی جعلی برای «خلیج فارس» استفاده شده بود. این اتفاق بازتاب گستردهای در داخل کشور داشت و منتقدان داخلی، بهحق نسبت به مواضع و عملکرد حاکمیت در این موضوع معترض بودند، بهویژه که آن مسابقات، زیر نظر مرجعی قانونی و بینالمللی مثل «ایافسی» برگزار میشد و این عمل، نقض معاهدات و کنوانسیونهای جهانی بود. به گمان من، دو اتفاق جالب دراینمیان وجود داشت، اول عدم موضعگیری نیروهای اپوزیسیون خارج کشور که دههها است از جایگاه ایراندوستی، نسبت به عملکرد جمهوری اسلامی در پاسداشت از هویت ایرانی معترضاند و جمهوری اسلامی را شاخهای از فرهنگ عربی منطقه میدانند؛ ولی خود در این ماجرا فقط به سکوت مطلق بسنده کردند و کوچکترین اعتراضی به این دستبرد تاریخی نشان ندادند و دوم، واکنش اکثریت منتقدان و معترضان داخلی نسبت به این سکوت اپوزیسیون خارج کشور بود که با وجود اعتراض بحقشان به مواضع دولت، آن سکوت معنادار را نادیده گرفتند. من اطلاعی ندارم که نتیجه عملکرد شکستهبسته مراجع قانونی کشورمان به آن رفتار «ایافسی» چه بوده و آیا این نهاد بینالمللی، درصدد جبران مافات برآمده یا خیر، که اگر چنین نکرده، حتما باید نهادهای صاحب مسئولیت داخلی، تا حصول نتیجه مطلوب و قانونی، پیگیر جبران این تعرض آشکار به هویت سرزمینیمان باشند و از طرفی باید ادعای ایراندوستی اپوزیسیون را درمورد چنین سکوتی با صراحت به پرسش و چالش گرفت.
اما غیر از آن، در این ایام اتفاق دیگری هم رخ داده که باز لازم است از منظر دفاع از منافع ملی به آن وارد شد. پارلمان اروپا در این روزها، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را یک سازمان تروریستی اعلام کرد، بدون آنکه معلوم کند بنای این مصوبه بر کدام عمل این نهاد نظامی در اروپا استوار شده؛ چراکه به هیچ رفتار مشخصی که در این ایام از سوی سپاه پاسداران در اروپا صورت گرفته باشد و مستوجب چنین واکنش شدیدی بشود، اشارهای نکرده است. اینکه اروپاییان برحسب نگرانیهای خود در این موضع اقدام کرده باشند، کاملا قابلفهم است، مثلا اتهامات اثباتنشدهای که بر سر جنگ با اوکراین به ایران نسبت میدهند؛ ولی همانطورکه اشاره شد، اولا این هنوز یک اتهام اثباتنشده است. ثانیا، درصورتیکه چنین باشد، چگونه میشود که روسیه بهعنوان آغازگر جنگ، تروریست قلمداد نشود و ارتشش، یک سازمان تروریستی نباشد و آنوقت بخشی از نیروی نظامی ایران که حداکثر متهم به فروش پهپاد است، تروریست تلقی شود؟
اینکه اتحادیه اروپا میداند نتیجه چنین رفتاری یعنی عبور از خط قرمز ورود به اقدام نظامی و باوجوداین چنین اقدامی انجام میدهد، پرسشبرانگیز است؛ اما این تنها پرسشی نیست که لازم به طرح آن است. پرسش دیگر این است که واکنش منطقی و عقلانی ما نسبت به این رفتار چه باید باشد؟ قطعا هیچکس نیست که ادعای دوستداشتن ایران و اهمیت سرنوشت ایرانیان را داشته باشد و از جنگ و حمله نظامی به کشورمان دفاع کند و خواهان تهدید ارضی سرزمینمان باشد. حال باید پرسید وقتی چنین مصوبهای از سوی اتحادیه اروپا، یعنی صدور مجوز برای اقدام نظامی، ما ایرانیان باید چه واکنشی از خود نشان دهیم؟ آیا انتقاد و حتی تعارضات داخلی، در هر سطحی که باشد، به ما این اجازه را میدهد که از اقدام اتحادیه اروپا خشنود باشیم یا حتی نسبت به آن سکوت کنیم؟ اگر جوابمان نسبت به این گام بلند اتحادیه اروپا برای عبور از خط قرمز آغاز جنگ مثبت باشد، آنوقت باید ادعایی غیر از ایراندوستی و نگرانی برای سرنوشت مردم بیابیم و اگر هم خیر، باید پرسید درصورتیکه مصوبه اتحادیه اروپا را شروع یک پروسه خطرناک میدانیم، چه رفتاری را باید اتخاذ کنیم؟ به گمان من، پاسخ همانی است که در هفته پیش از سوی 70 نفر از فعالان شناختهشده اصلاحطلب دیدیم، همان کسانی که در تمام این سالها و بهویژه در این ماههای اخیر بر مواضع اصولی خود در دفاع از حقوق مردم پای فشردهاند و بارها و بارها از اهمیت اقدام حاکمیت براساس عقلانیت و توجه به خواست مشروع مردم گفتهاند؛ باوجوداین، مرزبندی با تصمیم اتحادیه اروپا در تروریستی اعلامکردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را عین دفاع از تمامیت ایران دانسته و در بیانیهای روشن و صریح، موضع خود را درمورد آن اعلام کردهاند. این موضعی است که نهتنها از طرف این 70 نفر بلکه از سوی هرکسی که ادعای ایراندوستی دارد، باید بهصراحت اعلام شود، چه موافق حاکمیت موجود باشد، چه مخالف آن، چراکه باید اول کشوری به نام ایران وجود داشته باشد که بعد بر سر آن دعوا کنیم که چه کسی برای اداره آن صلاحیت بیشتری دارد. این همانجایی است که ادعاها محک میخورد.