امکان دموکراسی و تحزب؟
یقینا، شرایط پرچالش اجتماعی را میتوان از زوایای گوناگون درک، تحلیل و ارزیابی کرد. بیشک یکی از صفتها یا ویژگیهای آشکار عرصه سیاسی و سیاستورزی، نوعی سردرگمی، ناامیدی، ناهماهنگی و آشفتگی میان برخی فعالان و صاحبمنصبان است که منشأ بسیاری از چالشها، تضادها، کجفهمیها و... است.
یقینا، شرایط پرچالش اجتماعی را میتوان از زوایای گوناگون درک، تحلیل و ارزیابی کرد. بیشک یکی از صفتها یا ویژگیهای آشکار عرصه سیاسی و سیاستورزی، نوعی سردرگمی، ناامیدی، ناهماهنگی و آشفتگی میان برخی فعالان و صاحبمنصبان است که منشأ بسیاری از چالشها، تضادها، کجفهمیها و... است. این موجز تلاشی است برای درک و تبیین یکی از عوامل اصلی وجود انواع و انبوه چالشهای گوناگون، یعنی «عدم واقعگرایی» برخی از دغدغهمندان امنیت، آرامش و توسعه اجتماعی. در دهههای گذشته تلاشهای صادقانه بسیاری برای مدیریت و حلوفصل انواع و انبوه چالشهای اجتماعی و ملی، از طریق توسل به ایده، اندیشه و روش مدیریت کلان سیاسی مبتنی بر دموکراسی (تحزب) شده است. اما با وجود تلاشهای صادقانه فراوان، روند امور اجتماعی پیوسته دشوارتر از گذشته شده است. اگرچه تبیین قابل قبول چالشهای اجتماعی در یک موجز نمیگنجد، با این وجود تلاش این موجز تبیین پاسخی بسیار کلی و مختصر به پرسش «آیا دموکراسی و تحزب در ایران ممکن است؟» است. در این راستا نکته حائز اهمیت اینکه، نگارنده اعتقاد راسخ دارد (بر اساس تجربیات معاصر در کشورهای توسعهیافته) که مدیریت کلان اجتماعی، مبتنی بر ساختار دموکراسی در مقابل انواع دیگر ساختارهای مدیریت سیاسی تجربهشده در طول تاریخ، کارآمد (اثرمند)، پایدار، کمهزینه و انسانیتر است. اما واقعگرایی یعنی درک و پذیرش این حقیقت کاربردی که عرصه سیاسی آنچه ممکن است و نه آنچه مطلوب یا ایدئال است. به عبارتی در برخی شرایط، زمانها یا مکانها برخی اهداف، آرزوها و خواستهها ممکن است مطلوب و ایدئال باشد اما به دلایل گوناگون شرایط تحقق آنها مهیا نباشد. ازاینرو، «واقعگرایی» پیششرط تحقق اهداف، آرزوها و خواستههای انسانی و اجتماعی است. اینکه «برای واقعگرا بودن باید واقعیت را همانگونه که هست و نه از طریق تصورات (مبهم و غیرکاربردی) بعضا غیرصادقانه متافیزیکی و تاریخی یا رؤیاهای وارداتی» دید و پذیرفت. اینکه هیچ تفاوتی میان «تصورات متافیزیکی» و تاریخی با رؤیاهای وارداتی بومینشده وجود ندارد.
در راستای حصول پاسخی کاربردی به پرسش آیا دموکراسی و تحزب ممکن است، تبیین کلی و مختصری از مفاهیم دموکراسی و تحزب ارائه میشود.
دموکراسی؟
در سراسر تاریخ جوامع، انتقال قدرت تنها از طریق انواع روشها و ابزارهای سخت (خشونتآمیز) انجام شده است. دموکراسی محصول عصر روشنگری (تولد خرد جمعی) در اروپا، بهعنوان میوه تحولات و توسعه علوم در عرصههای گوناگون و بهویژه در حوزههای علوم انسانی و علوم اجتماعی است. به عبارتی عصر روشنگری در اروپا بستر نگاه کاربردی به چیستی انسان و چیستی و ساختار زیست اجتماعی شد. به بیانی، تلاشهای فکری صورتگرفته در عصر روشنگری، انسان را از آسمان به زمین آورد. بنابراین دموکراسی به عنوان یک روش نوین حکمرانی، مبتنی بر حاکمیت قانون، محصول نگاه زمینی، کاربردی، قابل فهم و سنجش به انسان و نظم اجتماعی است. به ساده و کاربردیترین بیان، «دموکراسی راهکار یا ابزار خردمحور عصر معاصر بهمنظور انتقال قدرت بدون اعمال خشونت بوده و هست». به عبارتی «دموکراسی، قدرت را از اراده انسانها جدا و زیستی مستقل به آن (قدرت) داد». راهکار حکمرانی مبتنی بر دموکراسی به این معنی است که افراد، گروهها یا جناحها برای «مدت محدودی» در فرایند انتخابات، «پدیده مستقل قدرت» را بهمنظور اجرائیکردن برنامهها و ایدههای (اجتماعی و ملی) خود در اختیار میگیرند. مانند توپ طلایی (قدرت) که به برگزیدگان فوتبال (سیاستورزان) در اروپا اهدا میشود، اینکه توپ طلا (قدرت) برای مدت محدودی در اختیار برترین فوتبالیستها (احزاب) قرار میگیرد.
تحزب؟
کاربردیترین تعریف پدیده تحزب اینکه «حزب در قرارداد ساختار حمکرانی دموکراسی، سازوکار مسالمتآمیز جابهجایی قدرت است». اما تعریف اجرائی و عمومی تحزب، اینکه حزب فعالیت سازمانیافته گروهی بهمنظور تحقق اهداف مشترک جمعی که متشکل از اهداف فردی است. شفاف و کاربردیترین هدف یک حزب سیاسی «مشارکت در» یا «تأثیرگذاری بر» فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری کلان کشور یا مناطق گوناگون یک کشور است. به عبارتی «هدف کاربردی» هر حزب سیاسی، مشارکت در توان (قدرت) اجرائی مدیریت کلان است. اینکه فعالیت سیاسی از طریق احزاب به معنی نظاممندکردن رفتار سیاستورزان و صاحبمنصبان و اولویت اهداف جمعی بر اهداف فردی و جناحی در عرصه سیاسی است. به بیانی فعالیت حزبی در جوامعی که «خرد و اراده ملی (جمعی)» مبنای ساختار مدیریت سیاسی باشد، معنی و کارکرد خواهد داشت. همانگونه که میدانیم در چنین جوامعی، ساختار مدیریت کلان سیاسی «تنها» مجری قانون اساسی به عنوان نقشه راه تحقق انواع نیازها، اهداف، خواستهها، آرزوها و... (منافع ملی) همه شهروندان تحت حمایت حاکمیت است. اینکه در چنین جوامعی شهروندان برای بیان دیدگاههای خود نسبت به عملکرد کارگزاران و نهادهای گوناگون حاکمیتی به خیابانها نمیآیند. به عبارتی سازوکار انتخابات جایگزین حضور در خیابانها (میدان) شده است. اگر دموکراسی را روش یا سازوکارِ جابهجایی قدرت، «بدون خونریزی» تلقی کنیم، آنگاه «انتخابات، عرصه تقابل شیفتگان قدرت»، «رأیدهندگان، سربازان (جنگجویان)» و «کاغذ رأی، شمشیر است». شاید پاسخ به پرسش، آیا دموکراسی و تحزب ممکن است؟ در پرسشهایی چون آیا استقرار دموکراسی واقعی در ایران، آن چیزی است که آمریکا، روسیه، چین، انگلیس، آلمان، فرانسه و... میخواهند؟ آیا استقرار دموکراسی واقعی، با توجه به تواناییها، منابع و ذخایر ملی، ایران را تبدیل به یک رقیب جدی برای کشورهای توسعهیافته نمیکند؟ آیا ایران دموکراتیک، تأمینکننده منافع غرب، رژیم صهیونیستی و شرق است؟ و... نهفته باشد. یقینا بسیاری مخالف این گفته خواهند بود اما به باور نگارنده، دموکراسی و تحزبطلبی در کشورهای عقبمانده یک گمراهی یا انحراف سیاسی ترویجشده توسط کشورهای استعمارگر بوده است. به این دلیل ساده و کاربردی که ساختارهای مدیریت کلان محصول شرایط عینی، فرهنگی و تاریخی یک کشور است و نه پدیدهای وارداتی. به عبارتی، دموکراسی و تحزب محصول مستقیم «تولد و رشد خرد جمعی» است. اینکه «خرد جمعی» میوه توسعه علوم انسانی و علوم اجتماعی است که انسان را از آسمان به زمین آورد. آیا با توجه به عملکرد نخبگان در همه سطوح رسمی و غیررسمی میتوان ادعا کرد که خرد جمعی در ایران متولد و رشد یافته است؟ آیا تلقی، درک و تصور از انسان، آسمانی یا زمینی است؟ و... . دموکراسی به مثابه یک روش یا ساختار حکمرانی ابعاد، زوایا، لایهها و عناصر گوناگون متعدد و عمیق دارد. درحالیکه بسیاری از روشنفکران جوامع پرچالش، فقط ظواهر دموکراسی را «میبینند» و درک عمیق، برنامه کاربردی و واقعبینانه برای فراهمکردن ملزومات و چگونگی استقرار دموکراسی ندارند. شاید خطا نباشد، اگر دموکراسیطلبان را با سازنده پراید که آرزوی تولید بنز یا تویوتا را دارد، مقایسه کنیم. به باور نگارنده با توجه به شرایط عینی داخلی، منطقهای و جهانی، انتظار دموکراسی و تحزب، ناشی از اذهان رؤیاپرداز و هیجانی است. اینکه عرصه بیرحم سیاسی، فرصتی به اذهان رؤیاپرداز نمیدهد. شاید تداوم انواع و انبوه چالشها غیرقابلتوجیه درگذشته برایند «تصورات یا رؤیاهای» اذهانی است که میخواستند از طریق دموکراسی و تحزب، چالشهای اجتماعی را حلوفصل کنند، باشد. واقعگرایی یعنی اگر روشها و ساختارهای شناختهشده به هر دلیل توانایی مدیریت زیست پرچالش را نداشته باشند، وظیفه اندیشمندان، دلسوزان، دغدغهمندان و وطنپرستان است تا «تدبیر روشها و ساختارهای مدیریتی کاربردی (اثربخش)، نوین و بومی را در دستور کار قرار دهند». بهمنظور رهایی شهروندان از زیست پرچالش، پرهیز از آینده پرمخاطره و اجتنابناپذیر، صیانت از امنیت ملی، بسترسازی بهمنظور توسعه ملی و... ضروری است تا دغدغهمندان، نخبگان و اندیشمندان تلاشهای ذهنی و عملی خود را معطوف به تولید برنامهها و راهکارهایی بهمنظور تحقق آنچه ممکن و نه آنچه مطلوب است، کنند.