|

طباطبایی «مجتهد» اندیشه سیاسی

سخن را با ذکر خاطره‌ای از سال‌های نسبتا دور آغاز می‌کنم. فکر می‌کنم تابستان سال 1383 بود. جلسه‌ای در معاونت پژوهشی وزارت علوم برگزار شد. در آن زمان دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف، معاون پژوهشی وزارت علوم و از علاقه‌مندان به مباحث استاد بودند. موضوع، گفت‌وگو با دکتر طباطبایی بود و من هم به‌ دعوت ایشان، در جلسه حضور داشتم. حرف‌هایی زده شد، ازجمله بحث راجع به فوکو و روش‌شناسی شد.

حامد عامری‌گلستانی*

سخن را با ذکر خاطره‌ای از سال‌های نسبتا دور آغاز می‌کنم. فکر می‌کنم تابستان سال 1383 بود. جلسه‌ای در معاونت پژوهشی وزارت علوم برگزار شد. در آن زمان دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف، معاون پژوهشی وزارت علوم و از علاقه‌مندان به مباحث استاد بودند. موضوع، گفت‌وگو با دکتر طباطبایی بود و من هم به‌ دعوت ایشان، در جلسه حضور داشتم. حرف‌هایی زده شد، ازجمله بحث راجع به فوکو و روش‌شناسی شد. این سخن استاد را دقیقا به‌ خاطر دارم که در جواب یکی از حاضران گفتند: «من ترجیح می‌دهم مجتهد کوچک اندیشه خودمان باشم، تا مقلد بزرگ اندیشه دیگران». این گفته را مبنای بحثی می‌توان قرار داد که با آن «جایگاه» طباطبایی را در نظام فکری ایران مشخص می‌کند. ایشان، با طرحی منسجم از ابتدا به بحث‌هایی وارد شدند که وجوه و پیامدهای آن به تدریج روشن می‌شد و معتقدم هنوز آن‌قدر بحث‌ها در «بطن» گفتار و «لابه‌لای» نوشته‌هایشان وجود دارد که بتوان آن را سالیان دراز پیش برد. به این نکته مهم در شناخت اندیشه طباطبایی باید توجه داشت که زایندگی اندیشه و تفکر در ایران‌زمین سده‌هاست که دچار تنگناهای اساسی شده است و از قضا، یکی از محورهای مهم آثار استاد، توجه به مسئله «زوال» اندیشه سیاسی و نیز «انحطاط» ایران است. گذر از این «تنگنا» برای دانشجویان و دانش‌آموختگان و استادان دانش سیاست و نیز علاقه‌مندان به آن، جز از معبر سخت «اجتهاد» در مبانی و توجه به اساس و اصول آن، نخواهد گذشت. طباطبایی همواره «از در تنگ» به بحث‌ها وارد می‌شد و این در ذات مباحثی که ارائه می‌داد وجود داشت. مواجهه ایشان با متون، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی است که «اجتهاد» طباطبایی در اندیشه سیاسی بر آن مبتنی بود. آثار دکتر طباطبایی، جدا از محتوای آن که در جای خود باید به‌صورت مفصل بدان پرداخت، ناظر بر این «امر» مهم است که باید به منابع اصلی ادوار مختلف تاریخ اندیشه در ایران نگریست و با غور در آنها، «جایگاه» تاریخی و فکری سیاست در ایران‌زمین مشخص شود. اگرچه در گذشته ماندن، راهی برای رسیدن به آینده نیست اما بی‌شک بدون توجه و اجتهاد در مبانی تاریخی‌ فکری ایران‌زمین، نمی‌توان برای «حال» و «آینده» سخنی داشت. اینجاست که باز باید «اهمیت» آثار و اندیشه دکتر طباطبایی را دید. ایشان را می‌توان از معدود کسانی دانست که اندیشه‌اش، دارای افق مشخصی است. دوری آگاهانه طباطبایی از «مُد»‌های رایج در اندیشه سیاسی و توجه به بحث‌هایی که برای عرضه فکر و اندیشه‌اش «سودمند» و «کارآمد» باشند، از ویژگی‌های مهم بهره او از ایده‌های دیگران است. ایشان در جایی، اشاره کردند که در گرفتن مفاهیم غربی هم احتیاط کرده و هم آنها را با توجه به موضوع مورد نظر، دست‌کاری می‌کنند. این کار، نوعی اجتهاد در مفاهیم و دوری آگاهانه از «تقلید» است. امری که برای «زایش» اندیشه در ایران، در ساحت‌های گوناگون، امری ضروری است. همچنین، «انسجام» مناسبی که آرای ایشان درباره اندیشه سیاسی «قدیم» و «جدید» ایران و اروپا دارند، کار را برای فهم درست از نظام فکری ایشان هموار می‌کند.

طباطبایی در بیش از سه دهه پژوهش درباره اندیشه سیاسی در ایران و غرب، همواره یک مسئله را به‌دقت دنبال کرده است و آن اینکه در بین خطوط فکری مختلف و گوناگونی که در اندیشه سیاسی در درازنای تاریخ ایران و غرب وجود داشته است، چه چیز می‌تواند راه‌گشای وضعیت امروز ایران باشد. برای او بی‌شک ایران امروز و البته فردای آن، اهمیتی زیاد دارد. 

او «ایران» را قومی و نژادی نمی‌بیند، چشم‌انداز او به‌درستی چشم‌اندازی مبتنی بر اندیشه است. او با گفتن از «وضعیت» زوال و انحطاط، به‌ دنبال آن است که بستر فکری و مفهومی‌ را فراهم کند که بتوان درباره این «زوال» و «انحطاط» اندیشید. تفکر درباره زوال و انحطاط ایران و نیز مفهوم جدید «بحران» چیزی است که نزدیک به دو سده است با جنگ‌های ایران و روس، به‌نوعی آغاز شده و در این میان، شاید تنها طباطبایی است که در دو سده اخیر آن را از منظر فلسفه سیاسی و اندیشه بیان کرده است. همین موضوع، می‌تواند مبنایی برای همگان، چه موافق و چه مخالف او، باشد تا فارغ از مجادلات بیهوده سیاسی به بازاندیشی جدیدی درباره «مفهوم ایران» بپردازند. آثار و گفتار طباطبایی می‌تواند به این مسئله کمک کند که «ایران‌زمین»، کجای منظومه فکری جدید ایرانی باشد و «تأمل» در این موضوع، با هر گرایشی، بی‌شک راه‌گشای آینده کشور خواهد بود. طباطبایی یک ویژگی بسیار مهم دارد که اگر به آن توجه نشود، نه می‌توان او را فهمید و نه می‌توان نقدهایش را درک کرد و آن اینکه، او در هیچ زمینه‌ای حتی اگر به‌زعم منتقدان در اشتباه باشد، «اهل تفنن» نیست. این گزاره، به‌قدری مهم است که اگر در ذهن خواننده آثار او، چه به‌عنوان مدافع و چه به‌عنوان مخالف و ناقد، نباشد و بخواهند از سر «تفنن» آثار او را بخوانند یا او را مانند بسیاری از نویسندگان و به اصطلاح استادان دیگر بدانند، از همان ابتدا دچار اشکال اساسی خواهند شد. این سخن، به این خاطر گفته شد که خواننده آثار طباطبایی باید بداند که دقیقا با چه چیزی مواجه است. نقدهای طباطبایی، علی‌رغم ظاهر تند آن، که به‌هر حال «نقد» است و جای تعارف در آن برخلاف اخلاق نه چندان علمی رایج در کشور ما، وجود ندارد، بیش از همه به این موضوع باز می‌گردد که او نه اهل «تفنن» که اهل «اجتهاد» بود و نه تعارف و عموما در نقد «نقد»‌های او، به‌جای پاسخ، مسائل اخلاقی پیش کشیده می‌شود. به‌ دنبال چنین چیزی است که باید به این نکته توجه کرد که «اساسا» نباید به «تقلید» از ایشان پرداخت، چراکه چنین کاری ره به‌ هیچ‌ جایی نخواهد برد. طباطبایی «راه»‌ی را باز کرده است که اگرچه «عبور» از آن به‌سادگی راه‌هایی که در اندیشه و تاریخ و فلسفه و حقوق و سیاست می‌شناسیم نیست، اما «معبری» برای درست اندیشیدن و درست نگاه‌کردن است، حتی اگر «منتقد» و «مخالف» او باشیم. به‌قول دوست فاضلم دکتر احمد بستانی، «مهم‌ترین درسی که موافقان و مخالفان می‌توانند از طباطبایی بیاموزند، زندگی توأم با اندیشه‌ورزی مداوم و پیگیر است. برای طباطبایی، پژوهش و نگارش شغل نیست، بلکه هویت و سبک زندگی او عجین با اندیشه‌ورزی است، از همین‌رو خود وی به بهترین وجه ممکن تجلی و تبلور اندیشه‌هایش است» (بستانی، 1395، 179-180) در پایان باید بگویم، فقدان ایشان، برایم سخت و جانکاه است. طباطبایی، یکی از کم‌نظیرترین انسان‌هایی بود که می‌شد در این زمانه دید. من چه بخت‌یار بودم که نزدیک به دو دهه دوستشان بودم. به روشنی به‌خاطر دارم که در نخستین دیدار، در آخرین روز آذر 1382، در دفتر انتشارات نگاه معاصر، چنان با من برخورد کردند که گویا سال‌هاست که مرا می‌شناسند. ایشان سرحلقه معرفت و دانش و دانایی و فرهیختگی بود و معیاری درست برای اندیشیدن. بدون طباطبایی روزگار برای ما سخت‌تر و تحملش چندان آسان نخواهد بود. روان آن مرد بزرگ شاد و افسوس که نتوانستم آن‌چنان حقشان را ادا کنم و امیدوارم بتوانم در کنار دیگر دوستانش، راه دشواری را که آغاز کرده بودند، به جای درست و مقبولی برسانیم، آن‌چنان که او آرزو داشت... .‌ بستانی، احمد (1395)، «ملاحظاتی درباره روش‌شناسی تاریخ‌نگاری طباطبایی»، در: فیلسوف سیاست: جشن‌نامه جواد طباطبایی، سرویراستار حامد زارع، تهران، نشر فلات.

* استادیار علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد اهواز