|

برای کسی که قلم به دست نگرفت ولی آن را به دوش کشید

هیچ یک از ما هرگز یک قدم جلوتر از آنجا را که ایستاده‌ایم ‌‌ندیده‌ایم، پنجره دید ما، نگرش ما به زندگی‌ است. آدم‌ها اندازه ذهن‌شان زندگی می‌کنند نه به قدر اموال‌شان، سوادشان یا اندوخته‌ و حتی توان‌شان. آدم‌ها می‌توانند سبک‌بار و سرخوش بر ساحل آرامش خود بیاسایند یا هم‌جوار دریای اندوه هم‌نوعانشان باشند.

هیچ یک از ما هرگز یک قدم جلوتر از آنجا را که ایستاده‌ایم ‌‌ندیده‌ایم، پنجره دید ما، نگرش ما به زندگی‌ است. آدم‌ها اندازه ذهن‌شان زندگی می‌کنند نه به قدر اموال‌شان، سوادشان یا اندوخته‌ و حتی توان‌شان. آدم‌ها می‌توانند سبک‌بار و سرخوش بر ساحل آرامش خود بیاسایند یا هم‌جوار دریای اندوه هم‌نوعانشان باشند. در بیش از نیم‌قرن کار مطبوعاتی‌ام انسان‌های زیادی دیده‌ام، دوستدار مجلات، دشمن مطبوعات، عاشق کار خبری، دیوانه روزنامه‌خواندن، رفیق روزنامه‌نگاران و آدم‌های از اساس بی‌خبر! «محمد مظاهری» اما هیچ کدام اینها نبود. عشق به کار مطبوعات و فعالیت فرهنگی برای او نه از جنس تبختر و تظاهر به روشنفکری بود و نه از سر منفعت‌طلبی و سوداگری مالی و این برای کسی که نه اهل نوشتن بود و نه دل در گرو‌ آن داشت، مصداق یاری بود که مکتب نرفته و خط ننوشته، میرِ این مجلس شده بود! کار مطبوعاتی و روزنامه‌نگاری در ایران دارد 200ساله می‌شود، اما این درخت با تمام باری که در دوران مختلف برای جامعه‌اش داشته، تناور نیست، تنومندی‌اش حتی به اندازه سایه‌ای بر سر اهالی‌اش هم نیست. روزنامه‌نگاران را می‌گویم که با هر حکم گاه و بیگاهی مبتلایند به خانه‌نشینی، مجرم‌شدن، مهاجرت، بی‌کاری و... . متأسفانه باید اقرار کنیم که روزنامه‌نگاری در ایران یتیم زاده شد و این یتیم را هیچ‌کس به فرزندی قبول نکرد. گاهی اما آدم‌هایی بودند که بی‌منت و چشمداشت دستش را گرفتند. دوست من، محمد مظاهری در سال‌هایی که به نظر می‌رسید‌ روزنامه‌نگاری گرهی از گره‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی این کشور را باز می‌کند، وارد کار مطبوعات شد و با سرمایه‌ای که از کسب‌وکار شخصی‌اش به دست آورده بود پشتیبان روزنامه‌های اعتماد، شرق و چلچراغ شد. او از همان روز اول می‌دانست قرار نیست از این خان، نصیب و بهره مالی ببرد. در همه جای دنیا مطبوعات، اساس رکن چهارم دموکراسی خوانده می‌شود و مدافع راستین حقوق شهروندان خود در مقابل دولت‌ها است و همین قدرت تبدیل به تشکیلات رسانه‌ای و سازوکاری شده است که هم کار خود و اهالی‌اش را بدون بگیر و ببندهای مرسوم در به اصطلاح جهان سوم پیش می‌برد و هم گره‌گشای مشکلات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه‌اش می‌شود. اما در ایران مطبوعات آن‌قدر نحیف و آسیب‌پذیر است که حمایت از آن بیشتر شبیه فعالیت حمایتی و مسئولیت اجتماعی شده است. البته که اشاره به نشریات خوش آب و رنگ تجاری و آگهی‌بگیری که دچار بی‌دردی هستند، ندارم. شاید محمد مظاهری هم می‌توانست برای خودش چند مجله پرآب‌وتاب و بی‌محتوا راه بیندازد و با آگهی، پول روی پولش بگذارد. اما او با تمام وجود و از دل و جان، بیدار در بزنگاه‌های حساس جامعه دغدغه مشکلات روزنامه‌نگاری حرفه‌ای و اثرگذار را داشت. گذشته از این بارها من شاهد بودم که چگونه روزنامه‌نگارانی را که به واسطه تعطیل‌شدن روزنامه بی‌کار می‌شدند ، حمایت می‌کرد، پیگیربودنش برای خانواده روزنامه‌نگاران در بند را دیده بودم. دغدغه این حرفه، برای او یک لحظه غصه‌دارشدن و دست‌گزیدن و آه‌کشیدن نبود، او را بارها وسط میدان و در کنار جوان‌ها و مشکلاتشان دیده بودم. اما امروز که سه سال از فقدان وجود آن نازنین می‌گذرد، او نیست که ببیند حال و اوضاع برای روزنامه‌نگاران و خانواده‌هایشان بهتر نیست. بودنش حتما چاره‌ساز بود. از همین‌رو خانواده و دوستانش می‌خواهند این آرزوی همیشگی او را محقق کنند. آرزوی او را که ارتقای کمی و کیفی مطبوعات بود. به همین منظور برای تحقق‌بخشیدن به آن و عملی‌کردنش قرار است از سال آینده جایزه مطبوعاتی مستقلی را به یاد و نام او بنا کنند تا محفلی شود بر ای رشد آگاهی، ارج نقد و ارزشمندی شفافیت.این جایزه شروعی‌ است بر راهی که او در نیمه‌اش از ما جدا شد اما هدفش و نگاهش هنوز با ماست. او امروز یک قدم جلوتر از جایی‌ است که ما ایستاده‌ایم. او راهی را رفت که بسیاری از مدعیان از مصائبش گریزان بودند و برخی رقیبان به بیراهه‌اش کشاندند. 

محمد مظاهری! تو اهل قلم نبودی اما برای اهل قلم مایه عزت و بانی شرف شدی. بر تو و راهی که انتخاب کردی هزاران درود باد.