|

ایرانی‌بودن، قراردادی اجتماعی

هویت امری اجتماعی است؛ اینکه ما کیستیم، تابعی است از اینکه ما چه تصور مشترکی از خود داریم و دیگران چه تصویری از ما. این تصویر و تصور، واقعیتی طبیعی نیست؛ بلکه انگاره‌ای برساختی و بین‌ا‌لاذهانی است. انسان پیش از خلق فرهنگ نیز بنا بر اقتضائات بیولوژیک در گروه زندگی کرده است

غلامرضا حداد عضو هیئت علمى دانشگاه

هویت امری اجتماعی است؛ اینکه ما کیستیم، تابعی است از اینکه ما چه تصور مشترکی از خود داریم و دیگران چه تصویری از ما. این تصویر و تصور، واقعیتی طبیعی نیست؛ بلکه انگاره‌ای برساختی و بین‌ا‌لاذهانی است. انسان پیش از خلق فرهنگ نیز بنا بر اقتضائات بیولوژیک در گروه زندگی کرده است؛ اما پس از انقلاب شناختی به مدد کاربرد منحصربه‌فرد از زبان در تخیل، توانست با نهادسازی و اسطوره‌پردازی برای «گروه‌گرایی» مبانی فرهنگی خلق کند و این نقطه آغاز او به‌عنوان موجود برتر یا همان اشرف مخلوقات شد. در طول حیات انسان، اسطوره‌ها و نهادها این امکان را برای ما فراهم کردند که بتوانیم به پیوندهای گروهیِ خود معنا و انسجام ببخشیم و همکاری در درون گروه‌های بزرگ را سامان دهیم. این نهادها و اسطوره‌ها بنا بر تحولات در اقتضائات زیستی ما، در طول تاریخ بلنددامنه انسان متحول شدند و فرایند تکامل (در معنای زیستی و نه در معنای غایت‌گرایانه) را به پیش بردند. نهادهایی مانند خانواده، دین، دولت و بازار و از این دست، هم‌پیوند با یکدیگر تابعی از اقتضائات و «ضرورت»های زیست گروهی انسان بوده‌اند. اقتدار سیاسی که در دوران پیش از انقلاب کشاورزی، پراکنده و محدود بود، پس از آن بنا بر ضرورت در الگوهای ابتدایی از نهاد دولت ازجمله «دولت‌شهر»ها و پس از اختراع خط و پول منطبق با اقتضائات زمان در اولین امپراتوری‌های بزرگ نمود یافت و پس از انقلاب علمی در الگوی دولت وستفالیایی. فواصل این تحولات نهادی را نه «گسست» بلکه «تداوم و تغییر» توضیح می‌دهند و هر نظم جدیدی از دل نظمی پیشین متولد شده و این وضعیتی است که بر الگوی تحولات نهادی حاکم بوده است. «ایران» به‌عنوان یک دولت-ملت مدرن و پساوستفالیایی، حاصل «تداوم و تغییر» یکی از اولین نظم‌های امپراتوری در جهان است.

دولت-ملت مدرن که در 1648 و در پس توافق وستفالیا خلق شد، زیست-جهانِ سیاسیِ متفاوتی را خلق کرد که اگرچه از دل گذشته بیرون می‌آمد؛ اما ماهیتا با آن متفاوت بود. ترکیبی از جمعیت، سرزمین و سازمان که با دمیدن روح حاکمیت به ملت، کشور و حکومت معنا داد. از این منظر واژه «ملت» (nation) که تا پیش از آن در زبان‌های مختلف وجود داشت، به‌عنوان یک دال، به مدلولی ارجاع شد که تا پیش از آن وجود نداشت. چیزی شبیه به کاربرد واژه «علم» در فارسی که تا پیش از آشنایی ما با (science) اساسا به مدلولی ارجاع می‌داد که امروزه آشکارا آن را غیرعلم می‌دانیم. ملت در معنای مدرن، جزئی از کلیتِ دولت است؛ به عبارت دیگر ملت در پیوند با دولت و آن هم با واسطه حاکمیت است که موجودیت می‌یابد و نه مقدم بر آن. آنچه امروز به‌عنوان «ملت ایران» می‌شناسیم، خود محصول جهان مدرن است و تابعی از دولت‌بودن ایران. به عبارت دیگر اینکه ما ایرانیان همواره تصویر و تصور مشترکی از اسطوره‌ها و نهادهای مشترکی داشته‌ایم که ما را به هم پیوند داده است، به معنای این نیست که ما همواره یک ملت در معنای مدرن بوده‌ایم؛ بلکه به معنای آن است که ما همواره تجربه سیاسیِ مشترکی از «دولت‌بودن» داشته‌ایم. ملت‌بودن ناظر بر امری سیاسی است و نه محصول پیوندهای فرهنگی. در‌عین‌حال گروه‌گرایی از اقتضائات زیست انسانی است و در جهان مدرن، گروه‌ها در قالب دولت-ملت‌ها نمود یافته‌اند و مؤلفه‌های فرهنگی و اسطوره‌ها صرفا سازه‌هایی معنایی هستند در خدمت قوام‌بخشیدن به انسجام ملی و نه چیزی بیش از آن. ملت‌بودن یک حقیقت مطلق یا یک واقعیت بیرونی نیست؛ بلکه برساخته‌ای است در فضای بین‌الاذهانی یا همان خاطره جمعی.

«جیمز روزنا»ی فقید، از بزرگ‌ترین علمای سیاست در قرن بیستم، یکی از اقتضائات سیاست در عصر جهانی‌شدن را روندهای «واهم‌گرایانه» می‌داند؛ یعنی هم‌زمانی هم‌گرایی در جوامع توسعه‌یافته با واگرایی در جوامع در حال توسعه که در شکل‌گیری اتحادیه اروپا هم‌زمان با بالکانیزه‌شدن در اروپای شرقی قابل مشاهده است. روندهای واهم‌گرایانه از دو سو نهاد دولت مدرن را تضعیف کرده‌اند و هویت‌های ملی را مورد تهدید قرار داده‌اند؛ اما واگرایی تهدیدی جد‌ی‌تر است؛ چرا‌که هم‌گرایی تلاشی برای به پیش بردن تکامل زیستی است؛ اما واگرایی بازگشتی است به عقب و در جهان کمتر توسعه‌یافته‌ای که همچنان «دولت» نه‌فقط متولی تمشیت امر سیاست در زیست گروهی، بلکه مسئول امر توسعه و رفاه نیز هست، آسیب‌های واگرایی هویتی، جبران‌ناپذیر خواهد بود.

‌ فوکویاما در آخرین کتابش «پس از پایان تاریخ»، هویتی‌شدن سیاست را یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها بر سر راه آینده دموکراسی در جهان می‌داند که حتی جوامع توسعه‌یافته لیبرال را نیز از درون به چالش کشیده است. او معتقد است در دهه‌های اخیر چرخشی از سیاست اقتصادی به سیاست هویتی در‌حال رخ‌دادن است و احزاب سیاسی نیز برخلاف گذشته که براساس موضع‌شان نسبت به میزان مداخله دولت در بازار دسته‌بندی می‌شدند، اکنون بر مقوله هویت پافشاری کرده و حول سیاست‌های هویتی بازتعریف می‌شوند. از یک سو، شکاف‌های طبقاتی تعمیق‌یافته و از دیگر سو چرخش چپ‌ها از منافع طبقه کارگر به مسائل جنسیتی و عدالت‌جویی فراطبقاتی، در کنار چالش‌هایی که مهاجرت به‌ وجود آورده است، طبقه کارگر سفیدپوست را به راست متمایل کرده و مطالبات ماهیتا اقتصادی‌اش را به مقولات هویتی و نژادی گره زده است.

آشوب در سیاست جهانی در کنار چالش‌های بنیادینی که نهاد دولت در ایران -با آن روبه‌روست، بازاندیشی در معنا، مؤلفه‌ها و مرزهای هویت ملی را برای ما ایرانیان به یک ضرورت تاریخی بدل کرده است. در وضعیت موجود تفسیرهایی که ملت‌بودن ایران را بر دولت‌بودن آن مقدم می‌انگارند و از ملت‌بودگیِ ایران به‌عنوان پدیده‌ای طبیعی سخن می‌گویند، راه را برای همه ادعاهایی که هویت‌هایی ملی را مبتنی بر مؤلفه‌های فرهنگی ذیل ایران برمی‌سازند، باز می‌کنند و مسیر رو به واگرایی را هموار می‌کنند. ایران چیزی جز تصویر و تصور مشترک ایرانیان درباره آن نیست و هر آنچه از انباشت تاریخی و مؤلفه‌های فرهنگی و اسطوره‌ها و نهادها می‌شناسیم، صرفا در این بین‌الاذهان یا خاطره جمعی وجود یافته‌اند، پس ایرانیان تقدمی وجودی و فلسفی بر ایران دارند. ایرانیان نیازمند سامان‌دادن به زیست جهان سیاسی‌شان هستند، به نحوی که نهاد دولت مقدمتا ابزاری برای تحقق نیازها و مطالبات فردی‌شان باشد، نه آرمانی که باید خود را فدایش کرد. در بزنگاهی که قطار اقتصاد سیاسی جهانی، عنقریب واگن‌های توسعه‌نیافته را از خود جدا خواهد کرد و امیدها به توسعه برای همیشه از دسترس خارج خواهد شد، ایرانیان برای بقا نیازمند سیاستی هستند که امر توسعه را به نحوی که منافع فردفرد ایرانیان در آن لحاظ شود، در اولویت قرار دهد. افتادن در دام سیاست هویت در این بزنگاه تاریخی، افتادن از چاله ناکارآمدی در دولتمداری به چاه واگرایی ملی است. اقتضائات زیست امروز ما ایرانیان در این نقطه از تاریخ حیات مشترک‌مان، این است که ملیت ایرانی را بر قراردادی اجتماعی فارغ از هرگونه دغدغه فرهنگی، قومی، زبانی و جنسیتی از نو بنا کنیم؛ قراردادی اجتماعی که در آن آحاد ایرانیان دارای حقوق شهروندی برابر باشند و دولت ایران نیز ابزاری باشد در راستای تأمین نیازها، مطالبات و شکوفایی فردفرد ایرانیان.