|

نرونیسم؛ ‌ حل‌کردن مشکلات با یک ضربه شمشیر

نرون، فرمانروای روم که بین سال‌های 54 تا 68 میلادی بر این امپراتوری فرمان راند، جمله‌ای دارد به این مضمون که «کاش تمام روم یک بدن بود و یک سر داشت تا با یک ضربه شمشیر، سر از بدنش جدا می‌کردم». این جمله که حکایت از یکسره‌کردن و به سرانجام رساندن کار، فقط با یک حرکت دارد، شاید به گونه‌ای حکایت همه ما است.

نرون، فرمانروای روم که بین سال‌های 54 تا 68 میلادی بر این امپراتوری فرمان راند، جمله‌ای دارد به این مضمون که «کاش تمام روم یک بدن بود و یک سر داشت تا با یک ضربه شمشیر، سر از بدنش جدا می‌کردم». این جمله که حکایت از یکسره‌کردن و به سرانجام رساندن کار، فقط با یک حرکت دارد، شاید به گونه‌ای حکایت همه ما است. اینکه بتوانیم به سرعت و با یک حرکت، بنیان همه چیز را تغییر دهیم و به سرمنزل مقصود برسیم. اینکه گویی جهان و مردمانش از خمیر هستند و می‌توان همه چیز را در همان یک حرکت، به چنان شکلی درآورد که دلمان می‌خواهد باشد. این تصور یا این آرزو که ما هم مانند خداوند بتوانیم «کن فیکون» کنیم. شاید بگویید چنین نیست و کسی خود را مانند خداوند نمی‌داند که بخواهد همه چیز را به یک حرکت تغییر دهد، ولی آیا به واقع چنین است و ما در عمل غیر از این هستیم؟ به آنچه مثلا در همین یک و نیم قرن اخیر در کشور خودمان رخ داده بنگریم و ببینیم که عملا غیر از این بوده یا خیر؟

در همین 150 سال گذشته، ما در کشورمان شاهد دو نهضت (نهضت تنباکو و نهضت ملی‌شدن نفت)، دو انقلاب (انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی سال 57)، دو کودتا (کودتای 1299 و کودتای 1332) و چندین و چند شورش و جنبش و اعتراض فراگیر بوده‌ایم، اما چقدر به آنچه می‌خواهیم رسیده‌ایم؟ همه این مواردی که در بالا آوردم، مگر غیر از این بوده که می‌خواستیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم و بعد از یک و نیم قرن، کدام سقف فلک را شکافتیم و چه طرح نویی در انداختیم؟ گیرم که بارها سقف فلک را شکافته‌ایم ولی رسیدن به طرح نو؟ 
مگر نه اینکه هنوز خواسته‌هایمان شبیه به خواسته‌های 120 سال پیش در جنبش مشروطه است؟ و البته هنوز هم با وجود این همه شمشیرزدن، باز هم گمان می‌کنیم تا رسیدن به کعبه آمال و مدینه فاضله، یک ضربه شمشیر و فقط یک ضربه شمشیر دیگر لازم است. این فقط تصور مردم عادی کشورمان نیست که حتی اکثریت نخبگانمان هم چنین تصوری دارند و هر نوع روش «گام به گام» برای رسیدن به مقصود را تحقیر و تقبیح می‌کنند. اگر از شور انقلابی اوایل انقلاب هم بگذریم که سیاست «گام به گام» مرحوم بازرگان، از سوی همه انقلابیون آن دوره مورد تمسخر قرار می‌گرفت و آن «پیر سیاست»، متهم می‌شد به وادادگی در برابر غرب و لیبرال‌بودن، که کافی است به اسامی بعضی کسانی که چنین آن پیرمرد را تحقیر می‌کردند، بیندازیم که ببینیم دشمنان خونی، در این موضوع چقدر متحد و همنوا بودند، تا پی ببریم که تا چه اندازه، حتی نخبگانمان از سیاست گام به گام متنفرند. فقط به اسامی بعضی از این افراد دقت کنید، «غلامحسین ساعدی، حبیب‌الله پیمان، احمد شاملو، مهدی اخوان‌ثالث و...». برای آنکه بدانیم این بزرگان، چه نگاهی به سیاست داشته و هنوز بسیاری به همین نگاه هستند، نمونه‌ای از نظر مرحوم غلامحسین ساعدی می‌آورم، آنجا که گفته «دولت موقت، یک دولت فاشیست و ضدانسانی است» یا آنجا که شاملو اشاره می‌کند «واقعا که این استاد مهندس بازرگان ما، وجودش به تنهایی برای همه انقلاب‌های سفت و نیم‌بند و آبکی سراسر دنیا بس است». اگر از این بگذریم که این سخنان ناشی از جو انقلابی ماه‌های ابتدایی پس از پیروزی انقلاب است، اما حتی بعد از گذشت یک ربع قرن و در دانشگاه تهران که مرکز پرورش نخبگان کشور است، ماجرا غیر از این نبود که قشر فرهیخته جامعه، در آخرین سخنرانی خاتمی، با او چه کردند که رئیس دولت اصلاحات در جواب گفت «من خواهم رفت و بعد از مرا هم خواهید دید». و آیا امروز غیر از همین است؟ برای ما آنچه مطلوب است، رسیدن به نتیجه با یک ضربه شمشیر است، حتی اگر 150 سال شمشیر زده باشیم و باز در همان جای اول باشیم.