|

اشتغال یا سرِکاری؟

یادم هست یک زمانی گوش‌دادن به برنامه‌های رادیو از علایق عمومی مردم بود؛ به‌ویژه قبل از فراگیرشدن استفاده از تلویزیون، بزرگ‌ترین مونس خانواده‌ها و افراد، وقتی در خانه بودند، همین رادیو بود. من هم به برخی از برنامه‌های رادیو علاقه داشتم که از آن جمله برنامه‌ای بود با نام «فولکلور یا فرهنگ عامه» یا عنوانی در همین حدود که بسیار دوست داشتم.

یادم هست یک زمانی گوش‌دادن به برنامه‌های رادیو از علایق عمومی مردم بود؛ به‌ویژه قبل از فراگیرشدن استفاده از تلویزیون، بزرگ‌ترین مونس خانواده‌ها و افراد، وقتی در خانه بودند، همین رادیو بود. من هم به برخی از برنامه‌های رادیو علاقه داشتم که از آن جمله برنامه‌ای بود با نام «فولکلور یا فرهنگ عامه» یا عنوانی در همین حدود که بسیار دوست داشتم. در تعریف فولکلور آورده‌اند که خرد و دانش مردمان کوچه و بازار و آموزگار و آموزش‌‌ندیده را فرهنگ عامه یا فولکلور می‌گویند که مجموعه‌ای از آداب، سنن، رفتارها، داستان‌ها، ضرب‌المثل‌ها و... را شامل می‌شود. شاید رایج‌ترین آنها در جامعه ما همین ضرب‌المثل‌ها باشد که گاهی آن‌قدر موجزند که فقط با یک کلمه، معنا و مقصود گوینده را منتقل می‌کنند. خیلی از این ضرب‌المثل‌ها که گاهی به کنایه هم پهلو می‌زنند، حاصل مکالمات و مراودات روزمره مردم کوچه و بازارند و گاهی عمری طولانی و ماندگار دارند و برخی نیز بعد از چند نسل به فراموشی سپرده می‌شودند.                     
 یکی از همین موارد که عمری کوتاه داشت و امروزه کمتر از آن استفاده می‌شود، ضرب‌المثل «دوزاریش دیر می‌افتد» یا «دوزاریش نمی‌افتد» یا این پرسش از مخاطب که «دوزاریت افتاد؟» است، که از تلفن‌های سکه‌ای سابق، وام گرفته شده بود. در تلفن عمومی‌های قدیم، تا دو ریالی نمی‌انداختیم و صدای بوق آزاد نمی‌شنیدیم، امکان تماس و ایجاد ارتباط به‌ وجود نمی‌آمد و وقتی درباره کسی می‌گفتیم دوزاریش نمی‌افتد؛ یعنی امکان ایجاد ارتباط با او فراهم نیست و هرچه بگوییم، به دلیل همین قطع‌بودن ارتباط، انگار اصلا صحبت ما را نمی‌شنود که حالا اصلا متوجه بشود چه می‌گوییم یا نه. یکی از همین عبارات مَثَل‌گونه که این سال‌ها و به‌ویژه پس از انقلاب کاربرد بسیاری در محاورات پیدا کرده، عبارت «سرِکاری» است، که اشاره به مشغول‌بودن به امری بیهوده و بی‌ثمر دارد. یک چیزی مثل «آب در هاون کوبیدن»، با این تفاوت که وقتی می‌گوییم فلانی آب در هاون می‌کوبد، بیشتر به این اشاره دارد که خودش این را انتخاب کرده و به اختیار مشغول انجام عملی است که نتیجه‌ای ندارد؛ ولی وقتی می‌گوییم «فلانی سرِ کار است»، اشاره به این دارد که شخصی یا اشخاصی او را مشغول یک کار بیهوده کرده‌اند یا حتی او را مشغول یک کار بیهوده نکرده‌اند؛ بلکه فقط تصور یک کار را در ذهن او به‌ وجود آورده‌اند و به واقع، ذهن او را درگیر چیزی که اصلا وجود ندارد، کرده‌اند. یک نوع مشغولیت ذهنی بی‌حاصل و بی‌سرانجام که گاهی ممکن است حتی برای فرد «سرِ کار» رفته، خیلی هم مهم به نظر برسد و وقت و حتی هزینه هم برای او بتراشد؛ ولی نهایتا انگار «گره بر باد» زده است. در هر صورت، این فرهنگ عامه که ناشی از تجربیات مشترک سالیان انسان‌هاست، گاهی به موجزترین شکل، واقعیتی را بیان می‌کند که حتی نمی‌توان با نوشتن و انتشار چندین و چند یادداشت و مقاله و کتاب، موضوع را به آن روشنی توصیف کرد. هفته پیش در جایی خواندم که وزیر کار گفته «ما وعده یک میلیون فرصت شغلی دادیم و نه یک میلیون افزایش شاغلان». به گمان من این گفته از جهات مختلفی قابل بررسی است. اول اینکه، افزایش شاغلان را هر ساله می‌توان با مراجعه به آماری که سازمان آمار منتشر می‌کند، به‌ دست آورد و سازمان آمار هم بر‌اساس متر و معیاری معلوم و مشخص، این کار را انجام می‌دهد که تاکنون هم چنین کرده و برای کسانی که کار آماری و پژوهشی می‌کنند، این آمار هم در دسترس و هم مورد وثوق است. حال لازم است جناب وزیر معلوم کند که قرار است این «یک میلیون فرصت شغلی» را براساس کدام متر و معیار و در کجا به‌ دست آورد و چگونه به صحت آن پی برد؟ من تخصصی در آمار ندارم؛ ولی سعی کردم برای این سخن وزیر در سایت سازمان آمار، به‌عنوان مرجع تخصصی و صاحب صلاحیت، جست‌وجو کنم تا ببینم چگونه می‌توان سخن ایشان را با ارائه آمار، مستند کرد؟ مثلا در سایت سازمان آمار برای نرخ بی‌کاری افراد بالای 15 سال آمده که «در زمستان 1401 نرخ بی‌کاری جمعیت 15‌ساله و بیشتر 9.7 درصد» بوده؛ ولی هرچه جست‌وجو کردم، هیچ عدد و رقمی برای «فرصت شغلی» مورد اشاره وزیر نیافتم؛ و موضوع این است که این فرصت شغلی که جناب وزیر می‌گوید، چگونه راستی‌آزمایی خواهد شد و اصلا چرا گفته‌اند یک میلیون فرصت شغلی؟ خوب چرا نگفتند دو میلیون یا سه میلیون؟ وقتی نشود صحت‌وسقم یک عدد را سنجید، کمتر یا بیشترش چه فرقی می‌کند؟ آیا این سخن جناب وزیر به آن معناست که اگر افراد شاغل نشدند، تقصیر خودشان است که از فرصت‌ها استفاده نمی‌کنند؟ در هر صورت این سخن شاید بیشتر به «سرِکاری» شبیه است تا ایجاد اشتغال، همان‌طور که الان در ساعت 4:45 بامداد روز جمعه که این یادداشت را می‌نویسم، و بعد از ساعت‌ها جست‌وجو برای یافتن آماری که این سخن وزیر را بتوان مستند کرد، با همان تعبیر عامیانه، گویی سرِ کار رفته‌ام و این خود احتمالا یکی از همان یک میلیون فرصت شغلی مد‌نظر ایشان است.