معنای روابط عمومی چیست؟
آیا میدانیم روابط عمومی چیست و چه کارکردی دارد؟ آیا حضور یک واحد روابط عمومی در مؤسسه بزرگ یا کوچک ما یا در سامانههای بزرگ دولتی یا خصوصی که فعالیتهای مداومی دارند واقعا به امور روابط عمومی اشتغال دارد یا ما این واحدها را تبدیل به یک اتاق اداری کردهایم که مهمترین فعالیتش رتق و فتق امور مربوط به مدیریت سازمان است؟
آیا میدانیم روابط عمومی چیست و چه کارکردی دارد؟ آیا حضور یک واحد روابط عمومی در مؤسسه بزرگ یا کوچک ما یا در سامانههای بزرگ دولتی یا خصوصی که فعالیتهای مداومی دارند واقعا به امور روابط عمومی اشتغال دارد یا ما این واحدها را تبدیل به یک اتاق اداری کردهایم که مهمترین فعالیتش رتق و فتق امور مربوط به مدیریت سازمان است؟ اصلا چرا این عنوان کاری ترکیبی از دو کلمه روابط و عمومی است؟ آیا ابداعکنندگان این کلمه از کاری سخن میگفتند که قرار بوده است تا روابط بنگاه را با مخاطبانش گسترش دهد یا منظور آنها عمومیسازی روابط بنگاه بوده است؟ میبینید از این سؤالها فراوان میتوان طرح و ارائه کرد؛ یعنی اگر این روزها که در مناسبتهای مربوط به روز روابط عمومی قرار داریم، بخواهیم مطلبی با پرسشهای متعدد درباره مفهوم روابط عمومی تهیه کنیم، میشود کولهباری از این پرسشها خلق کرد که بعید میدانم کارشناسان خبره روابط عمومی در ایران یا مدیران روابط عمومیهای پرطمطراق بهویژه در سامانههای دولتی بتوانند بهراحتی جوابهای اقناعکنندهای برای آن بگویند. بگذارید حداقل اکنون که در مناسبتهای مربوط به روابط عمومی قرار داریم کمی بیپرده با هم حرف بزنیم. میدانید مشکل کجاست که احیانا حتی روابط عمومیهای برتر (باز هم میگویم بهویژه در سیمای تشکلهای دولتی) هم فراموش کردهاند که وظیفه روابط عمومی چیست؟ یا با خود اندیشه کردهایم که چرا دیگر شنیدن نام روابط عمومی هیچ انگیزهای در مخاطب برای اینکه گمان کند احیانا میتواند کارش را در یک بنگاه با آرامش بیشتری گرهگشایی کند، به وجود نمیآورد؟ به گمان بنده دقیقا باید به جایی برسیم که مخاطب هر بنگاهی با شنیدن واژهای مرکب از روابط و عمومی به وجد بیاید و تلاش کند در چنین اتاقی مشکلاتش را به آرامی بازگو کند و برای آن راهحلی بیابد. اینکه اینگونه نمیشود چون ما دیگر روابط عمومی نداریم بلکه واحدی داریم که نامش خدمتگذاری به روابط مدیر از یک سو و تولید بولتنها یا ساخت پایگاههای ارتباطی برای پروپاگاندای غیراصولی و غیرواقعی فعالیتهای بنگاه است. البته دومی در بهترین حالت در یک روابط عمومی مدیرمحور رخ میدهد، خیلی از واحدهای روابط عمومی حتی این تولید محتواسازی برای پروپاگاندای غیرواقعی را نیز خوب نمیدانند و فقط کرنشهای مدیریتی را آموختهاند. در نهادهای دولتی که معمولا این حد از ریخت نامطلوب روابط عمومی به بدترین وضع خودش رسیده است. یک مدیر روابط عمومی را که میبینی انگاری فردی را دیدهای که وظیفهاش صبح تا شب فکرکردن به مدیر و تهیه امکاناتی است که او آسوده باشد و خیالش راحت که مبادا کسی از گل نازکتر به او بگوید.
معمولا اگر نقدی به یک مدیر دولتی وارد شود، آنوقت سر و کله مدیران روابط عمومی هم پیدا میشود که با زبانی متفاوت و آموختهشده بقبولانند که باید تصویر دیگری از مدیر ارائه شود. روابط عمومی در اینگونه بنگاهها به یک شکل تبدیل شده است. مدیری با یک کت و شلوار سرمهای یا مشکی که شبیه یک محافظ خندهرو اما فاقد قدرت مدیران را مشایعت میکند. اما اینکه رابطه با جامعه، رابطه با مردم، تسهیل حضور مردم در بنگاه، حضور در استراتژیسازیهای سازمانی، عمومیتبخشیدن به روابط اجتماعی بنگاه، حتی آسایشبخشی به روابط درونی یک بنگاه، پیداکردن یا ساخت زبان مشترک میان مدیر و مخاطبانش و هزار مدل رفتار دیگر شبیه این الگوها در کجای وظایف مدیران روابط عمومی قرار دارد، چالشهای بزرگی هستند که این روزها روابطعمومیهای ایرانی را گرفتار کردهاند و نداشتن پاسخ برای این چالشها نشان میدهند که ما راه زیادی داریم تا روابطعمومیهای خود را اصلاح یا حتی آنها را بکوبیم و از نو پایه آن را بنا نهیم. آیا اشتباه میگویم؟