اقتصاد و خطر پیدایش شهروندان نامرئی
فردی را در نظر بگیرید که در خانواده، محیط کار یا جامعه مورد بیاحترامی دیگران و اطرافیان واقع شود. به مرور زمان فرد خود را از آن جامعه منفک میبیند و بهتدریج از آن جامعه دور میشود. خانواده، محیط کار یا جامعهای که افراد آن از همدیگر فاصله گرفتهاند، تهی از تحرک و پیشرفت خواهد بود.
فردی را در نظر بگیرید که در خانواده، محیط کار یا جامعه مورد بیاحترامی دیگران و اطرافیان واقع شود. به مرور زمان فرد خود را از آن جامعه منفک میبیند و بهتدریج از آن جامعه دور میشود. خانواده، محیط کار یا جامعهای که افراد آن از همدیگر فاصله گرفتهاند، تهی از تحرک و پیشرفت خواهد بود. در حدود 50 سال گذشته، جهان شاهد افزایش شکاف درآمدی و طبقاتی بوده است. در آمریکا یک درصد بالایی درآمد در سال 1974، حدود 9 درصد تولید ناخالص ملی را در اختیار داشت و سهم این صدک درحالحاضر بالای 20 درصد تولید ناخالص ملی است. در چند دهه گذشته نظیر این اتفاق در برخی کشورهای در حال توسعه همانند برزیل، هند، کلمبیا، مکزیک و... به وقوع پیوسته است. بارها اخباری از کشورهای مختلف منتشر شده است که گروهی از مردم به دلیل فاصله طبقاتی ایجادشده در قالب گروههای مختلف؛ مانند جنبش جلیقهزردها در فرانسه و جنبش والاستریت در آمریکا و تحت عناوین مختلف در سایر کشورها مانند عراق، شیلی، مصر و اندونزی اقدام به اعتصاب و تظاهرات کردهاند. آنها گمان میکنند اسیر و گرفتار جریانی شدهاند که دائم موجب تضعیف آنها و تقویت و رشد ثروتمندان میشود؛ بنابراین به دنبال توقف این فرایند و کمکردن رنج و محنت ناشی از شکاف طبقاتی ایجادشده هستند؛ اما این تمام داستان اندوه و مرارت این طبقه اجتماعی نبوده و نیست. در سال 2010 پلیس تونس، گاری دستفروشی به نام بوعزیزی را به خاطر نداشتن مجوز توقیف کرد. سپس به صورت او سیلی زد و به چهرهاش آب دهان انداخت. وسایل امرار معاش او توقیف شد و سپس به او اهانت شد. به دادگاه مراجعه کرد و تقاضای عدالت کرد؛ ولی راه به جایی نبرد و سرافکنده خود را به آتش کشید و کشته شد. در نمونه تاریخی دیگر، پس از سقوط نظام آپارتاید در دهه 90 میلادی به دست نلسون ماندلا، گمان میرفت شرایط جامعه سیاهپوست این کشور بهبود یابد و تبعیض بین سفیدپوستان و سیاهپوستان کاهش یابد؛ اما هرگز اینگونه نشد. نرخ بیکاری سیاهان آفریقای جنوبی بعد از آپارتاید از 23 درصد به 48 درصد رسید. از هر چهار نفر شهروند آفریقای جنوبی، یک نفر در آلونکها و حلبیآبادها زندگی میکنند که غالبا سیاهان هستند؛ پس نهتنها شکاف درآمدی سیاهان و سفیدپوستان بیشتر شده، حتی سیاهان دائما بیشتر مورد اهانت و تحقیر قرار گرفتهاند. نتیجه این امر، افزایش نارضایتی و سرخوردگی سیاهان و گاهی بروز اعتراضات و تظاهرات را به همراه داشته است. فقط سطح پایین درآمدی و شکاف طبقاتی در جامعه نبود که بوعزیزی در تونس و سیاهان آفریقایی را رنجاند؛ بلکه رنج و اندوه ناشی از ازبینرفتن عزت نفس، کرامت انسانی و حرمت شخصی، بسی بالاتر از درد بیپولی و شرایط بد اقتصادی بود. انسان فیالنفسه نیازمند داشتن حس کرامت و عزت نفس و تأیید آن از سوی سایر افراد جامعه است. وقتی فردی شغل خود ر ا از دست میدهد، تصور میکند دیگر فرد ارزشمندی نیست. داشتن شغل به فرد اعتبار و شخصیت اجتماعی میدهد. در یک مرتبه بالاتر، شاید فرد شاغل بهسختی کار کند؛ ولی میزان درآمد او اندک باشد. این نبود تناسب میان درآمد و منزلت باعث میشود فرد تصور کند مورد تأیید جامعه قرار ندارد و حس دیدهنشدن باعث سرخوردگی و تحقیر او میشود. در این شرایط این باور به وجود میآید که نخبگان و طبقات بالای جامعه نسبت به افراد کمدرآمد نگاهی از بالا به پایین دارند و آنان را نالایق و طفیلی تصور میکنند و آنها را فراموش کردهاند. فرد در سرزمین خودش احساس بیگانگی، غربت و استیصال میکند. به این باور میرسد که دستاندرکاران و مسئولان او را رها کرده و با مشکلاتش تنها مانده است. در این هنگام خود را جدا از جامعه میداند. اینکه در یک جامعه اعضای آن جامعه بهتدریج بر اثر مواردی که قبلا شرح داده شد، به این عقیده برسند که از جامعه طرد شده و به آن جامعه تعلق ندارند، سبب میشود آن جامعه در معرض تهدیدی بزرگ قرار گیرد. زمانی که افراد عضو یک جامعه واحد هستند، در اصل هویت آن گروه (جامعه) را به دست میآورند.
برعکس زمانی که افراد از یک جامعه رانده میشوند، تصور میکنند هویت آنها مجزا از هویت سایر اجزای جامعه است. اینکه افراد بیشتری هویت خود را جدا از هویت جامعه تصور کنند، منجر به شکاف هویتی در جامعه میشود.
شکاف هویتی نگرانی اصلی و جدی در جوامعی است که اعضای آن به این باورند که مورد احترام نیستند، کرامت آنها از بین رفته و جامعه آنها را به رسمیت نمیشناسد.
یکی از ارکان بسیار مؤثر در پیشرفت و رشد اقتصادی کشورها در یک قرن گذشته، تقویت هویت داخلی یک کشور است؛ کشورهایی که دچار عارضه شکاف هویتی شدهاند؛ مانند برخی کشورهای آفریقایی، خاورمیانه و آمریکای لاتین، سرگذشت قابل دفاعی را پشت سر نگذاشتهاند.
در دهههای گذشته بسیاری از کشورها با شکاف درآمدی و طبقاتی و تعمیق آن مواجه بودهاند؛ ولی توانستهاند به انحای مختلف آن را مدیریت کنند؛ اما بروز شکاف هویتی بر اثر احساس تحقیر و ازبینرفتن عزت نفس مصائبی جدی را برای آنها به همراه داشته است.
طبق دادههای اعلامی، در یک دهه گذشته درآمد سرانه هر ایرانی با کاهش درخورتوجه روبهرو بوده است. بانک جهانی اعلام کرده درآمد سرانه هر ایرانی در این دوره حدودا نصف شده است. از سوی دیگر ضریب جینی که بیانگر شکاف طبقاتی است، افزایش یافته است؛ بنابراین نهتنها وضعیت اقتصادی مردم آسیب دیده، بهعلاوه شکاف طبقاتی رنج طبقه فرودست جامعه را تشدید کرده است.
فوکویاما در کتاب هویت خود اظهار میکند که کارکرد هویت ملی افزایش شعاع اعتماد است. اعتماد چرخهای تبادل اقتصادی و سیاسی را روغنکاری میکند. جامعهای که دچار شکاف هویتی شود، سطح اعتقاد در آن کاهش مییابد و سرمایه اجتماعی آن آسیب میبیند.
جوامع براساس اعتماد متقابل شکوفا میشوند. فوکویاما کارکرد دیگر هویت ملی را بهعنوان تسهیلکننده توسعه اقتصادی میداند. اگر مردم به کشورشان باور نداشته باشند و به آن افتخار نکنند، نهایت تلاش و همت خود را برای اعتلای کشورشان به کار نمیبرند. هویتهای ملی قوی در ژاپن، کره جنوبی، آلمان و چین منجر شد دولتمردان و اعضای جامعه در یک راستا، در جهت توسعه و پیشرفت اقتصاد گام بردارند و آن را دلنگرانی اصلی خود بدانند. حال آنکه در برخی کشورهای جنوب صحرای آفریقا، خاورمیانه و آمریکای لاتین عارضه شکاف هویتی نتوانست انسجام و اتحاد لازم بین مسئولان و مردم را فراهم کند.
سخن آخر اینکه حفظ منزلت و کرامت اعضای یک جامعه، اجزای جامعه را ذرهوار، با هم متحد کرد و با تزریق اعتماد موجبات امیدواری به پیشرفت در آینده را فراهم میکند. هر میزان افراد بیشتری هویت خود را جدا از هویت کل جامعه بدانند، خطر پدیدار شدن شهروندان نامرئی افزایش مییابد؛ شهروندانی که هستند؛ ولی به دلیل نادیده انگاشتهشدن از طرف مسئولان و مقامات دیده نمیشوند و نامرئی شدهاند.
افزایش تعداد شهروندان نامرئی خطر بروز شکاف هویتی را ارتقا میدهد و بروز شکاف هویتی آینده جامعه و اقتصاد را به خطر میاندازد.