|

با این پناهگاه کاری نداشته باشید

ذهن آدمی معمولا چنین است که سعی می‌کند برای حفظ آرامش روانی صاحب خود، خاطرات تلخ را به فراموشی بسپارد. شاید برای همین است که نوستالژی برای آدمیان لذت‌بخش و دوست‌داشتنی است؛ چرا‌که بیشتر، بخش خوشایند گذشته در یاد آدمی می‌ماند و آن بخش‌های آزاردهنده، به‌مرور در پشب مه و غبار گم می‌شود، نتیجه آنکه مثلا برای اکثر ما، دوران کودکی با همه سختی‌ها و مرارت‌هایی که ممکن است تجربه کرده باشیم، تبدیل به ایامی خاطره‌انگیز می‌شود و حسرت از دست رفتنش را داریم

ذهن آدمی معمولا چنین است که سعی می‌کند برای حفظ آرامش روانی صاحب خود، خاطرات تلخ را به فراموشی بسپارد. شاید برای همین است که نوستالژی برای آدمیان لذت‌بخش و دوست‌داشتنی است؛ چرا‌که بیشتر، بخش خوشایند گذشته در یاد آدمی می‌ماند و آن بخش‌های آزاردهنده، به‌مرور در پشب مه و غبار گم می‌شود، نتیجه آنکه مثلا برای اکثر ما، دوران کودکی با همه سختی‌ها و مرارت‌هایی که ممکن است تجربه کرده باشیم، تبدیل به ایامی خاطره‌انگیز می‌شود و حسرت از دست رفتنش را داریم؛ اما برای اینکه ذهن بتواند خاطرات ناخوشایند را به دست فراموشی بسپارد، لازم است که گذر زمان به کمک بیاید و آن گذشته ناخوشایند را در غبار و مه ایام پنهان کند؛ اتفاقی که برای خاطرات نزدیک رخ نمی‌دهد یا هنوز امکان رخ‌دادنش نیست و از طرفی ممکن است رخدادهای مشابه، سبب شود تا با همه تلاشی که می‌شود، آن خاطره همچنان تازه و پیش چشم باقی بماند. برای نمونه می‌توان به رخدادها و وقایع دوران هشت‌ساله معجزه هزاره سوم اشاره کرد که هم آن‌قدر زمان از آن نگذشته که کهنه و فراموش شود و هم تکرار وقایع متعدد و مشابه سبب می‌شود که حتی اگر عمد باشد که فراموش شوند، این فراموشی میسر نشود و برعکسِ آنچه از ذهن انتظار داریم، در مخیله‌مان «این‌همانی» شکل بگیرد. درباره معجزات دوران هزاره سوم از این دست خاطرات کم نیست؛ از دودشدن و به هوا رفتن 800 میلیارد دلار درآمد نفتی، تا غیب‌شدن دکل نفتی، تا مشاهده هاله نور در سازمان ملل و تا خیلی چیزهای دیگر که با همه تلاش‌ها، فراموش نمی‌شوند.
 ولی بعضی از این خاطرات هست که از همه بیشتر روح و وجودمان را آزار می‌دهد و هر کاری می‌کنیم و می‌کنند که فراموشش کنیم، فراموش نمی‌شود که نمی‌شود؛ از این جمله است ماجرای محمود خاوری.

خاوری رئیس کل بانک ملی در دوره معجزه هزاره سوم بود که با وجود اطلاع مسئولان بالادست از دستبردی که به اموال عمومی داشت و کمکی که به دیگران برای چپاول بیت‌المال کرده بود، در آستانه دستگیری، با سه میلیون دلار به کانادا گریخت؛ اما آنچه خاوری دزدیده بود، نه بیشتر از خیلی‌های دیگر بود و نه تنها کسی که با اموال دزدی از ایران به کانادا گریخت، که از این دست افراد، امروز به‌ویژه در کانادا بسیارند؛ ولی آنچه زخم به‌جای‌مانده از ماجرای خاوری را همچنان تازه نگه می‌دارد، کارهایی است که خاوری در مدت ریاستش بر بانک ملی انجام داده بود که با همه تلاش‌ها، امکان فراموشی داستان را اگر نگوییم غیرممکن، بسیار دشوار می‌کند؛ اما این کارها چه بود؟

خاوری در طی زمانی که در ایران از مدیران ارشد بود، سعی بسیار داشت تا خود را از زمره پیروان راستین و راسخ فرهنگ حاکم نشان دهد، از شرکت در راهپیمایی‌های رسمی و مناسبتی با علائمی که نشانه مشخص این دلبستگی تمام‌قد بود و نیز کارهایی مانند راه‌انداختن شعب اختصاصی بانک برای بانوان تا همراهی تمام‌قد خود را با موضوع جداسازی و حجاب رسمی، بعینه نشان دهد و عملا بگوید که چقدر معتقد به شعائر دینی تبلیغ‌شده است‌ و طبیعی است در یک جامعه مذهبی که فرهنگ دینی در آن ریشه‌های عمیق هزارساله دارد و چهار دهه است که اصرار بوده تا در انتخاب مدیرانش، تعهد دینی بر تخصص مقدم باشد، اذهان و افکار عمومی، وقتی که خاوری با پول‌های دزدی از ایران گریخت، هر تلاشی هم که بشود، نمی‌توان ارتباط آن تصاویر را با این ماجرا فراموش کرد؛ به‌ویژه آنکه در سال‌های بعد نیز به شکلی مکرر این تصویر دوباره‌سازی شده است. مثلا امروز که وزیر علوم هم‌زمان با بالاگرفتن ماجرای راهیابی متقلبان کنکور به دانشگاه در رشته‌های پرخواستار، هم می‌گوید این متقلبان در دانشگاه خواهند ماند و هم از برنامه‌ریزی براساس پنج تن آل‌عبا می‌گوید یا آن مدیر ارشاد اسلامی در یکی از استان‌های شمالی که ضمن طرفداری از برخورد شدید در موضوع حجاب خواستار آن بوده که صحنه‌های نامناسب بی‌حجابی از شهرها پاک شود و بعد تصاویری باور‌نکردنی از او منتشر می‌شود یا همین موضوع دست‌بردن در اموال وقفی از سوی کسانی که انتظار می‌رود از همه بیشتر نگران اموال شبهه‌دار باشند، نه‌تنها خاطره خاوری را زنده و تازه می‌کند بلکه‌ ای بسا بعضی بگویند صد رحمت به اولی.

واقعیت این است که در همه این موارد، آنچه ذهن را از همه زخمی‌تر می‌کند، اصرار در پیونددادن دین به این رفتارهاست و برخوردنکردن با متولیان این‌ گونه از دین‌مداری. عده‌ای بخواهند یا نخواهند، بالاخره برای بخش بزرگی از جامعه ما، دین مهم است و در بحران‌های فزاینده، تنها پناهگاه ذهن و روح. اگر این یکی هم متلاشی شود و با چنین اتفاقاتی از بین برود، کدام پناهگاه برای این مردم باقی می‌ماند؟ ما که توان آن را نداریم تا دست خاوری و امثال او را از زندگی‌مان کوتاه کنیم، کاش آنها که بر اموال این جامعه دستی دراز دارند، هر کار که می‌خواهند بکنند؛ ولی به اسم دین نکنند و کاری به دین مردم نداشته باشند و بگذارند این پناهگاه برای مردم سختی‌دیده و توفان‌زده سالم باقی بماند.