|

راه نفس

در آستانه انتخابات مجلس یازدهم، ما در شورای ‌عالی اصلاح‌طلبان، مخالف راهبرد «انتخاب بد از بدتر» بودیم. خروجی این راهبرد در مجلس دهم، نمایندگانی شد که متأسفانه عملکرد برخی از آنها برای بدنه اصلاح‌طلبان چندان رضایت‌بخش نبود.

 در آستانه انتخابات مجلس یازدهم، ما در شورای ‌عالی اصلاح‌طلبان، مخالف راهبرد «انتخاب بد از بدتر» بودیم. خروجی این راهبرد در مجلس دهم، نمایندگانی شد که متأسفانه عملکرد برخی از آنها برای بدنه اصلاح‌طلبان چندان رضایت‌بخش نبود. حتی در مواردی اخبار ناراحت‌کننده‌ای از فساد تعداد انگشت‌شماری از آنها شنیدیم که البته حتی یک مورد آن هم زیاد است! استدلال ما این بود که این نکات، به «سرمایه اجتماعی» اصلاح‌طلبان آسیب می‌زند. آقای دکتر عارف هم مخالف راهبرد مذکور بود. ایشان از بی‌توجهی برخی از نمایندگان که در فراکسیون امید عضو بودند، درباره تصمیمات جمعی این فراکسیون شکایت داشت. می‌گفتند روی حرف و رأی نمایندگان جبهه پایداری بیش از حرف و رأی برخی نمایندگان فراکسیون امید می‌توانم حساب کنم. شخصا تصور می‌کنم آقای دکتر عارف در مواردی مظلوم واقع شده است و اگر کسی پای حرف ایشان بنشیند، قصه‌های فراوانی دارد که بسیاری از مواضع و عملکرد ایشان در مجلس دهم را قابل درک می‌کند.

امروز، در این سال پایانی مجلس یازدهم، ارزیابی نگارنده این است که مجلس دهم، با همه اشکالاتی که داشت، در مجموع بیشتر به نفع منافع ملی و منافع جامعه بود؛ چون حتی همان نماینده‌ای که به نظر ما فرصت‌طلب بود، نیز با همان مبنای خود، حساب‌و‌کتاب می‌کرد که برای فلان مصوبه باید در حوزه انتخابیه پاسخ دهد و رأی و محبوبیتش بالا و پایین می‌شود. او فرق دارد با نماینده‌ای که خود را وامدار حوزه انتخابیه نمی‌داند و تنها دنبال جلب نظر شورای نگهبان است.

از دل مجلس دهم، طرح «صیانت از فضای مجازی» درنیامد. مراجع چهارگانه استعلام، پنج‌گانه نشد. ساعت خواب مردم در تابستان و زمستان مختل نشد. مصوبات چالش‌سازی مانند مصوبه موسوم به «اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها» درنیامد. این قانون انتخابات که بیش‌ازپیش جمهوریت را محدود می‌کند، درنیامد. نمایندگانش دنبال لجبازی با جامعه نبودند. جایگاه مجلس بیش‌از‌پیش تضعیف نشد.

متأسفانه تاکنون هیچ‌کدام از پیش‌بینی‌های اصلاح‌طلبانی که در انتخابات 1400 نظرشان به شرکت‌نکردن بود، درباره اتفاقاتی که پس از حاکمیت یکدست می‌افتد، درست از آب در‌نیامده است. برخی معتقد بودند در دوره حاکمیت یکدست، مشکلات سیاست خارجی حل می‌شود. برجام تثبیت و برجام‌های دیگری نیز تصویب می‌شود. ارز وارد کشور می‌شود. از فشار تورم و شرایط سخت اقتصادی کاسته می‌شود. مدل اصلاحات چینی دنبال می‌شود و اصولگرایان حاکم، عرصه سیاست را تنگ می‌کنند ولی در عرصه اجتماعی با مدارای بیشتری برخورد می‌کنند و آزادی‌های اجتماعی می‌دهند. اما هیچ‌کدام از این حرف‌ها محقق نشد! وضع امروز مردم هم عیان‌تر از آن است که حاجتی به توصیف باشد.

در آستانه انتخابات 1400، در یادداشتی از «پای لای در» نوشتم: «حکایت ما، حکایت کسی است که پایش را لای دری گذاشته تا بسته نشود! برای اینکه هوا بیاید. روزنه‌ای برای آزادی باز باشد. راه نفسی برای مردم بماند. بویی از عقلانیت به مشام برسد».

امروز بیش از هر زمان، فشار بر پا‌هایمان حس می‌شود! اما فکر می‌کنم نه‌تنها پا، بلکه همه تن را باید لای در بگذاریم. عزم جریان مقابل در بستن در جدی است! اما این در، هنوز بسته نیست! اساسا رگلاژ نیست و به دلایل متعدد هیچ‌وقت نمی‌تواند کامل بسته شود! ساده‌لوحی است اگر عزم جزم بستن در را نبینیم؛ اگر بخواهیم همه چیز را خوب و گل و بلبل نشان دهیم. حال جامعه خوب نیست؛ حال دولت نیز. چندی پیش بنده‌خدایی سکته مغزی کرده بود. اطرافیان به او گفته بودند حالت خوب نیست و رنگ و رویت عادی نیست. برای اینکه از تک‌و‌تا نیفتد، شروع کرده بود به حرکات موزون تا اثبات کند خیلی هم خوبم! این حکایت دولت ماست! جامعه می‌فهمد و قبول دارد که حالش خوب نیست؛ اما دولت، نه‌تنها قبول ندارد، بلکه بر‌عکس از قطار پیشرفت می‌گوید و اینکه کی به کدامین سراب می‌رسیم! اما به نظر نگارنده، گذر زمان به نفع جامعه است. باید به جامعه کمک کنیم تا تاب بیاورد. باید کمک کنیم تا قدرت تحملش را بالا ببرد. جامعه ایران، هاضمه‌اش قوی است. برای این تاب‌آوری، کارهای ایجابی که یک مدیر یا سیاست‌مدار می‌کند، مهم نیست یا کم‌اهمیت است! مهم، آن کارهایی است که او نمی‌کند. مهم، آن جایی است که می‌ایستد، تا یک کار غیرعقلانی انجام نشود. بالاتر اشاره کردم چه‌بسا قوانینی که تصویب نمی‌کند، مهم‌‌تر از قوانینی است که تصویب می‌کند.

در ایران امروز، آن سوی صندوق رأی، خیابان است! آن کسانی که هر روز صندوق رأی را بی‌فایده‌تر نشان می‌دهند و ناامیدی جامعه را با آوای بلندتری پژواک می‌دهند، خوب است پاسخ دهند که در کدام زمان، منافع ملی بیشتر تأمین شده است؟ آن زمان که حاکمیت یکدست نبوده یا در زمان‌هایی که حاکمیت یکدست شده است؟ کدام زمان کشور بیشتر در معرض تهدیدات بیرونی بوده است؟ آن زمان که عقلانیتی در سیاست خارجی بوده یا آن زمان که دنبال مدیریت جهان بوده‌اند؟ (دست‌کم محمدجواد ظریف در شش ساعت گفت‌وگوی کلاب‌هاوسی، با مرور تجربه احمدی‌نژاد، به‌روشنی به این سؤال پاسخ می‌دهد). در کدام زمان شاخص‌های اقتصادی شرایط بهتری داشته‌اند؟ یا منابع کشور بیشتر در خدمت توسعه بوده‌اند؟ در کدام حالت، محیط زیست حال بهتری داشته است؟ در کدام شرایط، جامعه روزهای بهتری را زندگی کرده است؟ کدام زمینه، جامعه را امیدوارتر نگه داشته است؟

می‌گویند شرکت در انتخاباتی با این کیفیت و با نظارت استصوابی، به نفع منافع ملی نیست؛ چون اصل نهاد انتخابات را منحل می‌کند! سلمنا! اما آیا منافع ملی فقط خلاصه در انتخابات و حضور چهره‌های شاخص احزاب در کرسی‌های قدرت است؟ و آیا اصل نهاد انتخابات، با بی‌تفاوت‌کردن و بی‌اثر نشان‌دادن آن در جامعه، رفته‌رفته بی‌اهمیت نمی‌شود و از بین نمی‌رود؟

هفته گذشته، در همایش دو‌روزه فرصت‌های ایران در عصر دیجیتال شرکت کردم. همایش کم‌نظیری بود. درباره آن باید بنویسم، ولی فعلا به همین بسنده می‌کنم: یکی از مضامینی که در فرمایشات چند سخنران مختلف شنیدم، این بود که «لازم نکرده برای ما کاری کنید، دست از سرمان بردارید و بگذارید کارمان را بکنیم! لطفا هیچ کاری نکنید! فقط بگذارید ما برای ایران کار کنیم!».

اصلاح‌طلبان اصرار دارند که حتما باید برای جامعه کاری کنند! در‌حالی‌که دست‌کم بخشی از جامعه از نجابت وافری که دارد، به زبان آمده و می‌گوید: «شما را به خدا! نمی‌خواهد کاری کنید! فقط مانع جدید برای ما نتراشید! اگر هنری دارید، بگذارید نفس بکشیم». آن‌وقت حرف ما این است: «چون نمی‌توانیم برایتان کاری کنیم، کنار می‌کشیم تا راه نفس‌تان نیز بسته شود!».