اینطور مشکل حل نمیشود
انقلاب که پیروز شد، همه به دنبال پاکسازی عناصر حکومت پیشین بودند. ابتدا قرار بود سران حکومت قبلی پاکسازی شوند. بعد دایره پاکسازی کمی گستردهتر شد و نظامیان و سران ردهاول ارتش را هم شامل شد. بعد باز هم دایره وسیعتر شد و ادارات دولتی و کارمندان ردهبالا و بعد کارکنان ردهپایین هم در این دایره قرار گرفتند. اما کار به همینجا محدود نماند و با انقلاب فرهنگی، استادان دانشگاهها و دانشجویان هم یه جمع این فهرست پاکسازیها افزوده شدند.
انقلاب که پیروز شد، همه به دنبال پاکسازی عناصر حکومت پیشین بودند. ابتدا قرار بود سران حکومت قبلی پاکسازی شوند. بعد دایره پاکسازی کمی گستردهتر شد و نظامیان و سران ردهاول ارتش را هم شامل شد. بعد باز هم دایره وسیعتر شد و ادارات دولتی و کارمندان ردهبالا و بعد کارکنان ردهپایین هم در این دایره قرار گرفتند. اما کار به همینجا محدود نماند و با انقلاب فرهنگی، استادان دانشگاهها و دانشجویان هم یه جمع این فهرست پاکسازیها افزوده شدند. با این همه، قطار پاکسازی سر توقف نداشت، تا آنکه عباس دوزدوزانی که وزیر ارشاد ملی دولت شهید رجایی بود (آن موقع هنوز نام این وزارتخانه به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تغییر پیدا نکرده بود)، در مهرماه سال 1359 و در همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی، تصمیم گرفت که وزارت ارشاد ملی و تمام ادارات آن در استانها را تعطیل کند، چنانکه روزنامه اطلاعات مورخ نهم مهر 1359 در این مورد آورده است که «عباس دوزدوزانی وزیر ارشاد ملی صبح امروز در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد وزارت ارشاد ملی تا اطلاع ثانوی تعطیل شد. این تعطیلی برای تجدید سازمان و تصفیه افراد در این وزارتخانه خواهد بود. دوزدوزانی اعلام کرد تعطیلی وزارتخانه شامل مراکز و دفاتر وزارتخانه در شهرستانها نیز میشود و فقط بعضی از قسمتهای وزارتخانهها در شرایط کنونی به کار ادامه خواهد داد». جالب اینکه در منابع باقیمانده از آن ایام، چیز چندانی از مخالفت هیئت دولت یا صاحبان اصلی قدرت با این تصمیم مشاهده نمیشود و این حکایت از آن دارد که تصمیم عباس دوزدوزانی بهعنوان وزیر ارشاد، احتمالا چندان هم یک تصمیم فردی نبوده و حمایتهایی را به همراه داشته و همین نشان میدهد که از همان ابتدای پیروزی انقلاب، صاحبان قدرت، چه نگاهی به این وزارتخانه داشتهاند؛ چراکه این اتفاق، یعنی تعطیلی یک وزارتخانه با تمامی ادارات آن در استانها، برای هیچ وزارتخانه دیگری اتفاق نیفتاد. چنانچه پس از آن هم و در همه چهار دهه گذشته، هیچ وزارتخانه دیگری با مسائل و حاشیههای این وزارتخانه روبهرو نبوده است و آن انتظاراتی که صاحبان قدرت از این وزارتخانه دارند را جز در حدی بسیار پایینتر برای یکی، دو وزارتخانه دیگر در مورد هیچ وزارتخانه دیگری شاهد نبودهایم. هفته گذشته اتفاقی افتاد که دوباره این وزارتخانه را به صدر اخبار کشور آورد و آنهم انتشار فیلم یکی از مدیران این وزارتخانه که مسئولیت ارشاد اسلامی استان گیلان را داشت، بود. مدیری که تا پیش از آن با حمایت تمامقد از موضوع پروژه عفاف و حجاب و برگزاری کارگاههایی برای آن نیز خبرساز بوده. انتشار این فیلم و اظهارات بعضی نمایندگان مجلس که اشاره کردند پیش از این نسبت به فساد این مدیر استانی به وزیر هشدار دادهاند و نشنیده گرفته شده، فضایی سنگین را برای وزیر ارشاد فراهم آورد. بنابراین قابل پیشبینی بود که جناب وزیر تلاش کند تا از زیر بار این فشار رهایی یابد.
آنچه قابل درک است، این است که احتمالا این فشار از دو ناحیه بر وزیر ارشاد اسلامی وارد میشود. یکی از طرف مردم عادی و بیقدرتان و دیگری از طرف صاحبان قدرت. احتمالا فشار دسته اول چندان برای وزیر ارشاد اهمیتی ندارد که اگر داشت، چنین کسی با این مواضع خبرساز قبلی، به مدیریت استانی نمیرسید یا اگر هم مدیر میشد، خیلی پیش از انتشار آن فیلم، به دلیل همان مواضع از کار برکنار میشد. اما شک نیست که فشار دسته دوم بسیار برای وزیر مهم است و اصلا شاید برای جلب رضایت همین گروه بوده که آن فرد مورد اشاره با آن مواضع مشخص درباره حجاب به مدیریت استانی گمارده شده است. این را از کجا میگویم؟ از آنجا که در بحبوحه پرسش گسترده جامعه از وجود لایههای پنهان و غیرآشکار مدیرشدن چنین فرد یا شاید هم چنین افرادی و قبل از اینکه مشخص شود که چگونه میشود با وجود تذکراتی که نمایندگان مجلس از ابراز آنها و نشنیدهگرفتنشان میگویند، فردی با این خصوصیات اخلاقی، کارگاههای عفاف و حجاب برگزار میکند، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از این خبر میدهد که «۴۰۰ نیروی جوان حزباللهی تا پایان تابستان وارد وزارت ارشاد میشوند». حال ورای این موضوع که آیا قانون اجازه چنین کاری به وزیر میدهد یا نه، این سؤال پیش میآید که وقتی با آن سختگیریها که برای سپردن مسئولیت مدیریت انجام میگیرد، چنین افرادی سر از مدیریت ارشاد اسلامی در میآورند، وزیر ارشاد اسلامی، مژده ورود چه کسانی را میدهد؟
واقعیت این است که نه آن هزار نفری که با تقلب به دانشگاهها وارد شدند و اصرار بر آن است که هرطور شده این متقلبان در دانشگاه بمانند و نه این 400 نفر، مشکلی را از این بزرگواران رفع نمیکند. اگر مشکل قابل رفع بود، با آن همه پاکسازیهای اول انقلاب و انقلاب فرهنگی و گزینشها و حتی تعطیلی وزارت ارشاد توسط مرحوم دوزدوزانی و از آن مهمتر مهاجرت میلیونها نفری که از ایران رفتهاند و هنوز در حال رفتناند، مسئله حل میشد. نه این 400 نفر، نه آن هزار نفر، نه تعطیل کامل وزارتخانه و نه زمینهسازی برای مهاجرت میلیونها نفر، مشکل را حل نمیکند. شاید مشکل فقط با تعطیلکردن کل کشور برای دوستان قابلحل باشد.