پیدایش مطبوعات در پایتخت
پس از یک دوره جمود فکری در علوم عقلی (معقول) از دوره صفویه و اقبال، رونق و توجه به علوم دینی و منقول (احادیث، اخبار و امثال آنها)، بار دیگر در عصر قاجاریه فعالیتهای فکری و عقلی در میان نخبگان جامعه ایرانی آغاز شد. گسترش روابط ایران با غرب زمینه آشنایی ایرانیان با تحولات نوین را هموار کرد.
مهرشاد کاظمی
پس از یک دوره جمود فکری در علوم عقلی (معقول) از دوره صفویه و اقبال، رونق و توجه به علوم دینی و منقول (احادیث، اخبار و امثال آنها)، بار دیگر در عصر قاجاریه فعالیتهای فکری و عقلی در میان نخبگان جامعه ایرانی آغاز شد. گسترش روابط ایران با غرب زمینه آشنایی ایرانیان با تحولات نوین را هموار کرد. حضور دانشجویان ایرانی و شناخت مظاهر تمدنی جدید، به توسعه نهضت ادبی و علمی ایران کمک شایانی کرد.1 بهراستی، عباسمیرزا شاهزاده قاجار را میتوان اولین کسی دانست که به اقتباس مظاهر فرهنگ و تمدن جدید اروپا همت گماشت. او در سال ۱۲۳۰ه.ق ( ۱۸۱۵م.) نخستین گروه پنجنفره دانشجویان ایرانی را به اروپا اعزام کرد؛ بازگشت آنان به ایران تحولات جدیدی در عرصه علمی، فرهنگی و اجتماعی رقم زد که شاید مهمترین آن تولد روزنامه در ایران بود. میرزا صالح شیرزای2 در کنار تدوین سفرنامه خویش از فرنگ که برای نخستینبار به مفاهیم آزادی و قانون در ادبیات ایرانی اشاره میکرد، نخستین ورقه خبری را تحت عنوان «کاغذ اخبار» در زمان محمدشاه قاجار به دست چاپ سپرد. ریچارد ویلبرهام سیاح انگلیسی در سال١٨٣٧م. درباره تأسیس این روزنامه مینویسد: «از سال گذشته روزنامهای در پایتخت منتشر میشود. روزنامه در اندازه کمی بزرگتر از گالینگانی، روزنامه اروپایی و حاوی اطلاعات عمومی بود؛ علاوهبراین گهگاه با امضا و اجازه حاج میرزا آقاسی چند کلمهای از رخدادهای داخلی، برای مثال ورود و خروج سفیران، نمایندگان، اعطای درجههای نظامی به افسران ایرانی یا موضوعاتی از این قبیل بیان میشد. این روزنامه ماهی یک بار به چاپ میرسید؛ اما قابل ذکر است که چاپ آن منظم و با قاعده نبود».3
شخص دیگری که در مسیر توسعه مطبوعات کمک شایانی کرد، امیرکبیر بود. او با همت بلند و افکار مترقیانهای که داشت، دومین روزنامه فارسیزبان کشور را در تهران به نام
«وقایع اتفاقیه» در سال ١٢۶٧ه.ق (١٨۵١م.) منتشر کرد. لیدی شیل همسر سفیر انگلیس که از امیرکبیر دل خوشی نداشت، در سال ١٨۵٠م. مینویسد: «چند ماه پس از ورود ما به تهران از طرف صدراعظم [امیرکبیر] روزنامهای تأسیس شد که او برای اطمینان بیشتر از اشاعه مطالب آن در پایتخت و سایر شهرهای ایران، همه خدمتگزاران دولت و همه افراد متشخص اجتماع را وادار کرد تا این روزنامه را مشترک شوند و اداره امور این روزنامه را نیز به دست یک نفر انگلیسی سپرد».4 این شخص ادوارد برجیس بود که از زمان ولیعهدی عباسمیرزا در ایران اقامت داشت. او اولین چاپخانه ایران را در تبریز راه انداخت. لیدی شیل وظیفه ادوارد برجیس را چنین شرح میدهد: «ترجمه برگزیدهای از اخبار روزنامههای اروپایی را نیز که میتوانست برای تنویر افکار مردم ایران مؤثر باشد، بر عهده گرفت. سرمقاله این روزنامه معمولا به قلم خود صدراعظم نوشته میشد. مرد انگلیسی مباشر این روزنامه، وظیفه تهیه روزنامه دیگری را نیز بر عهده داشت که این یکی اصلا دچار سانسور نمیشد و تقریبا مشابه «پطرزبورگ گازت» مختص مطالعه شاه و وزرای مملکت منتشر میشد و در آن، تمام حوادث سیاسی اروپا -که نمیبایستی به نظر عامه برسد- همراه با شرح وقایع و شایعات موجود در مملکت، برای سرگرمی شاه درج میشد».5
در اوسط سلطنت ناصرالدین شاه بر اثر رفتوآمدهای رجال ایران و سفر شاه به اروپا، حرفه روزنامهنگاری و چاپ روزنامه رونق بیشتری گرفت. باوجوداین، این حرفه دچار محدودیتهای بسیاری بود. مادام کارلا سرنا بانوی ایتالیایی که در سال ١٨٧٧م. به تهران آمده، شرح کاملی از مطبوعات آن دوره را در سفرنامه خود نقل میکند: «تهران برای خود روزنامهای و روزنامهنگارانی دارد. در کشورهای متمدن، مطبوعات قدرتی محسوب میشوند که باید آن را به حساب آورد و روزنامهنگاران از امتیازات بیشماری برخوردارند. این قهرمانان بحث و بررسی و این وکلای مدافع پیشرفت و تمدن، سخت مورد علاقه و احترام مردم هستند. در همهجا، مطبوعات، صدای افکار عمومی است. آنها اجحافات و سوءاستفادهها را مورد انتقاد قرار میدهند، از افکار جدید دفاع میکنند، به پیروزی حقیقت مدد میرسانند، همواره طرف بیچارگان و ستمدیدگان را میگیرند که اغلب فتح و پیروزی دولتها در مبارزات و غلبه و شکست امپراتوریها مدیون زحمات آنان است؛ اما مطبوعات ایرانی، هنوز در پلههای اول اهمیت هستند و کسی برای آنها ارزشی قائل نیست و تقریبا هیچ نقشی در جامعه ندارند. روزنامه ایرانی بردهوار، تابع اراده مستبدانه کسی است که بهعنوان مالک مطلقالعنان کشور، تنها او فرمان میدهد. ایران که در آن، هرگونه آزادی در زیر پا له شده است، دور از رسیدن به آن مرحلهای است که دارای دیدگاه و اندیشههای آزادیخواهانه باشد. نمونه مطبوعات ایرانی «روزنامه [دولت علیه] ایران» است که در تهران هفتهای یک شماره، به زبان فارسی منتشر میشود. همه کارکنان دولت موظف هستند که آن روزنامه را مشترک شوند و اگر حق اشتراک خود را بهموقع نپردازند، دولت وجه اشتراک مربوط را از حقوق آنان کسر میکند. «روزنامه دولت علیه ایران» روزنامهای کاملا ابتکاری و نمونه است. انتشار آن از افتخارات و نتیجه افکار داهیانه سردبیر آن است و کاری است که انجام آن در ایران از هر جای دنیا سختتر است؛ چون او در روزنامهاش نباید درباره بسیاری از موضوعات مطلب بنویسد؛ ازجمله: ١ـ برای اینکه احساسات وزرای مختار کشورهای اروپایی مقیم تهران، جریحهدار نشود، او نمیتواند درباره سیاست خارجی مطلب بنویسد. ٢ـ برای اینکه احساسات مسئولان کشوری جریحهدار نشود، نمیتواند درباره امور داخلی مطلب بنویسد. ٣ـ چون هیچکس در ایران، در جریان کامل اخبار و اطلاعات نیست، او نمیتواند به خبرهای تلگرافی اشاره کند؛ چون ممکن است به علت ایجاز و اختصار، مردم برداشت نادرستی از آنها بکنند؛ اما در عوض، او میتواند درباره سفر شاه به اطراف تهران، شکارهای اعلیحضرت، وضع مزاجی ماده شیر عزیزدردانه وی، مخصوصا در موقع وضع حمل و صدها مطلب پوچ و بیمعنی از این دست، هر چقدر که بخواهد، با شرح و تفصیل هرچه تمامتر، قلمفرسایی کند. در کنار این اباطیل، به سردبیر اجازه دادهاند پاورقی کموبیش دردسرانگیزی، با عنوان «خاطرات سنتهلن یا زندگی ناپلئون اول» را هم در روزنامهاش چاپ کند. همانطور که ملاحظه میشود، مطبوعات در ایران، هنوز هم از قافله همقطاران اروپایی خویش بسیار عقب هستند. البته تلاشی آغاز شده بود؛ بلکه در جهت پیشرفت و بهبود آنها اقداماتی انجام گیرد؛ ولی این کوششها، در همان قدمهای اول با شکست مواجه شدند».6
در فوریه سال ١٨٧۶م. بعد از سفر ناصرالدین شاه به اروپا، میرزا حسینخان سپهسالار وزیر امور خارجه تصیم گرفت اولین روزنامه فرانسویزبان به نام «لاپارتی» (وطن) را منتشر کند. به این منظور از بارون دو نرمان بلژیکی دعوت کرد مسئولیت را برعهده بگیرد. مادام کارلا سرنا در این زمینه مینویسد: «وزیر قول داده بود که دست مدیر در انتخاب مطالب آزاد باشد، به این جهت برای موفقیت روزنامه بسیار امیدوار بودند؛ ولی بعد از رفع هزاران مشکل برای چاپ اولین شماره، وقتی که تمام مقدمات برای انتشار مرتب آن فراهم شد؛ چون موضع فکری روزنامه کاملا آزادیخواهانه بود، برای همیشه توقیف شد. در اولین روز انتشار سر زا رفت. مدیر اروپایی روزنامه، که به موجب قرارداد به ایران آمده بود، با آنکه حق داشت دستکم یک سال حقوق دریافت کند، بدون سپاسگزاری و پرداخت غرامت، مرخص شد و حتی با ابراز سعه صدر از خیر مطالبه آن نیز گذشت». منشور و خطمشی این روزنامه که نشان از یک بلوغ فکری و مطالبه عمومی بود، در شماره اول روزنامه که آخرین شماره آن هم محسوب میشود، به چاپ رسید. در این منشور آمده بود: «ما از قدرتی حمایت میکنیم که از قانون ناشی است؛ ولی اگر عملی برخلاف قانون انجام گیرد، هدف حملههای سخت و آشتیناپذیر ما قرار خواهد گرفت. زندگی خصوصی هرکس، هر طور که میخواهد باشد، به خودش مربوط است. در این مورد نهتنها بیطرف محض هستیم؛ بلکه چشمان ما همیشه در برابر اعمال خصوصی افراد و کارهایی که در چهاردیواری خانهشان میگذرد، بسته خواهد بود. نیش قلم ما، تنها متوجه کسانی است که رفتار آنان به منافع کلی کشور به نحوی از انحا، لطمه میزند».7 میرزا حسینخان سپهسالار یک سال بعد روزنامه دیگری به نام مریخ چاپ کرد که جمعا ١٨ نمره بیشتر منتشر نشد.8
در همین دوره دو روزنامه دیگر به نامهای «ایران» و «اطلاع» به وجود آمد که در مدرسه دارالفنون نوشته میشد و در چاپخانه (باسمهخانه) سلطنتی منتشر میشد. اشتراک روزنامه ایران -روزنامه رسمی دولت- برای همه کارمندان اجباری بود. ارنست اورسل درباره این روزنامهها مینویسد: «روزنامه ایران از لحاظ داشتن اخبار خارجی غنی است؛ ضمنا از طریق این روزنامه مردم تهران در جریان انتصابات جدید، سفرهای شاهانه و ضرب شستی که شاه در شکار از خود نشان داده است، قرار میگیرند. روزنامه «اطلاع» بیشتر جنبه علمی دارد. سردبیر آن صنیعالدوله [محمدحسن خان اعتمادالسلطنه] عضو رسمی انجمن جغرافیایی کشور فرانسه [است و] از اینکه به چند زبان تسلط کامل دارد و دانشمند کمنظیری به شمار میآید، سخت به خود میبالد».9
همچنین امکان دیگری برای دریافت اخبار دنیا در اواسط سلطنت ناصرالدین شاه فراهم بود. در این زمینه ارنست اورسل در سفرنامه خود مینویسد: «آن عده از اروپاییها و ایرانیانی که زبان انگلیسی میدانند، میتوانند مشترک «فارنپیپرز»10 شده و هر روز اوراق جداگانهای را که مدیر آژانس تلگراف هند - اروپایی اخبار مخابرهشده از لندن را در آنها چاپ میکند، دریافت کنند و در جریان اخبار دنیا قرار گیرند، از این طریق هرکسی در ایران میتواند از حوادث سیاسی و اخبار مهم دنیا بیستوچهار ساعت بعد از انتشار اولین شماره روزنامه تایمز اطلاع حاصل کند».11
در سال ١٨٨۵ میلادی برابر (١٣٠٣ﻫ.ق.) یک روزنامه فرانسوی-فارسی دیگری به نام «اکو دِ پرشه» (پژواک ایران) به زبان فرانسه12 در تهران انتشار یافت؛ اما این نشریه نیز بعد از مدتی تعطیل شد. لرد کرزن انگلیسی در سال ١٨٨٩م. وضعیت مطبوعات در تهران را در اواخر دوره سلطنت ناصرالدین شاه اینگونه بیان میکند: «سه روزنامه در تهران دایر است. اول، روزنامه رسمی ایران، که ماهی دو مرتبه، نامرتب تحت نظر وزیر مطبوعات انتشار مییابد. شاه ایران گاهگاهی مقاله برای روزنامه ایران میدهد. دوم، روزنامه نیمهرسمی «اطلاع»، تحت نظر وزیر انطباعات به طور نامرتب منتشر میشود. سوم، روزنامه
«شرف مصور»، عکس وزیران و بزرگان ایران را چاپ میکند. بهای تکشماره هریک از این روزنامهها یک قران است. محتویات روزنامهها، تملق از رجال و شاه و درباریان و شرح شکاررفتن قبله عالم و امثال آن است. از ترس سفارتخانههای مقیم تهران حق گفتوگو در امور سیاسی خارجی ندارند و از بیم سایه خداوند، نمیتوانند درباره ایران و بدبختیهای آن چیزی بنویسند. وزیر انطباعات، سالی پانصد تومان به شاه میدهد و در مقابل، تمام امور مطبوعاتی زیر نظر او اداره میشود. یکی از مداخلهای وزیر انطباعات آن است که از رجال ایران پول بگیرد و درباره آنها مداحی کند و عکسشان را چاپ کند. یک مجله قشونی هم چند ماهی در تهران چاپ شده و از میان رفت. مدرسه دارالفنون درصدد بوده و هست که مجلهای به نام علمی، طبع و منتشر سازد».13 او نتیجهگیری میکند که: «مطبوعات ایران هم یک موضوع معماآمیز مرموزی است. درعینحال که ایران، وزارت مطبوعات و مطبعه و روزنامه دارد، از هرگونه آزادی قلم و اظهار عقیده و فکر ممنوع است».14
چاپ و نشر روزنامه در دوره سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه تداوم یافت و بهویژه انتشار جراید فرامرزی نظیر حبلالمتین، ثریا، قانون و... که انتقادهای سرسختانهای نسبت به سیستم حاکمه زمینه آگاهی و آشنایی طبقه متوسط شهری با حقوق خود را فراهم کردند. این آگاهیها تأثیر بسیاری در شکلگیری انقلاب مشروطیت داشت که باعث عدالتخواهی و رهایی از ظلم و ستم حاکمان شد. در دوره انقلاب مشروطه به جز زمان کوتاه استبداد صغیر ما شاهد رشد فزاینده روزنامهها و مجلات هستیم. خواجه غلام ثقلین سیاح و اندیشمند اسلامی هندوستان که همزمان با خلع محمدعلی شاه از قدرت و انقلاب مشروطه در سال ١٩١١م. به تهران آمده، از روزنامههای «استقلال» متعلق به حزب اتفاق و ترقی، روزنامه «آیینه غیبنما» از نشریات فکاهی، روزنامه «مجلس» از طرفداران مشروطیت و ایران نو نام میبرد و ضمن اشاره به قدرت و نفوذ روزنامهها از مشکلات مالی و ضرر آنان سخن میگوید.15 باوجوداین، سالهای ابتدایی مشروطیت از دوران درخشان آزادی قلم در ایران محسوب میشود. اگرچه با قدرتگرفتن پهلوی اول هر آنچه بافته بودند، پنبه شد؛ اما هیچگاه از ارزش و حرفه خبرنگاری کاسته نشد.
پینوشتها:
1- علیاصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، انتشارات مدبر، ١٣٧٨، ص ٣٩۶
2- او مدتی در زمان محمدشاه به سمت وزیر تهران منصوب شد.
3- Richard Wilbra ham,Travels in the Transcaucasian Provinces of Russia,London,1839:P46
4- لیدی شیل، خاطرات لیدی شیل همسر وزیر مختار انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه، ترجمه حسین ابوترابیان، نشر نو، ١٣۶٨، ص ١۵٧
5- همان، ص ١۵٨
6- مادام کارلا سرنا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدى، تهران، نشر زوّار، ١٣٦٢، ص ١۵٨
7- همان، ص ١۵٩
8- حسین محجوبیاردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، دانشگاه تهران، ١٣٧۶، ص ٧
9- ارنست اورسل، سفرنامه اورسل، ترجمه علیاصغر سعیدى، تهران، نشر زوّار، ١٣۵٣، ص ٢۶۵
10- Foreign papers
11- ارنست اورسل، همان، ص ٢۶۶
12- سون هدین، ایران عصر ناصری، ترجمه وحید صابر مقدم، انتشارات پیام آزادی ،١۴٠١، ص٣۶٣
13- جرج ناتانیل کرزن، ایران و مسئله ایران، ترجمه على جواهرکلام، تهران، نشر ابن سینا، ١٣٤٧، ص ١١٠
14- همان
15- خواجه غلام ثقلین، روزنامچه سیاحت: سفر از هندوستان به عراق، ایران و شامات در عصر مشروطه، مترجم لیلا عبدی خجسته، پژوشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ١٣٩٩، ص ٢١٠.