اخراج؛ چراغ سبز مهاجرت
خبر کوتاه بود، اخراجشان کردند. در روزهای گذشته شاهد موج جدیدی از اخراج و تعلیق از کار استادان دانشگاه هستیم که یا در جریان حوادث سال گذشته با دانشجویان همدردی کرده بودند یا انتقاداتی را از مدیریت کشور داشتهاند!
علی مندنیپور
خبر کوتاه بود، اخراجشان کردند.
در روزهای گذشته شاهد موج جدیدی از اخراج و تعلیق از کار استادان دانشگاه هستیم که یا در جریان حوادث سال گذشته با دانشجویان همدردی کرده بودند یا انتقاداتی را از مدیریت کشور داشتهاند!
آمار حکایت از آن دارد که به همین راحتی ۵۸ نفر از استادان دانشگاههای کشور از آغاز به کار دولت سیزدهم تا پایان مرداد ۱۴۰۲ از تدریس در دانشگاه به بهانههای مختلف اخراج، تعلیق، بازداشت، احضار یا وادار به بازنشستگی اجباری و زودهنگام شدهاند!
استادانی که پیشینهشان نشان میدهد همواره دغدغهمند آزادی، استقلال و آبادی مام میهن بوده و بنا بر وظیفه در پی تجویز نسخههای شفابخش در راستای بهبود حال و آینده کشور بودهاند.
شیفتگان خدمت، هم آنانی که ارتقای جایگاه، آنگونه که خیل عظیمی از تشنگان قدرت این دوره و زمانه برایش با بهرهگیری از هر ابزاری سر و دست شکسته و میشکنند و رسیدن به نام و نان دلمشغولیشان نبوده، بلکه دلخوشی و همّ و غمشان هماره عمل به وظیفه بوده است و بس.
بیدارگر بودهاند، نه مخدر و خوابآور.
اما «چنانچه افتاده است و دانیم» تا بوده و نبوده، تجویز نسخههایی از این دست به مزاج برخی دولتمردان خوش نیامده است!، خوب به خاطر داریم «کلید یکدستسازی» استادان در دانشگاهها از دوره دوم ریاستجمهوری احمدینژاد، همان «معجزه هزاره سوم» آغاز و در دولت آقای رئیسی با قدرت بیشتری ادامه پیدا کرده و هرچه جلوتر آمدهایم، کنترل و تصفیه در دانشگاهها با چراغ خاموش سرعت بیشتری به خود گرفته و پیش میرود!
آموزههای تاریخ به ما میگوید بالانشینها به عادت دیرینه و با هدف حفظ جایگاه، بهکارگیری هر ابزاری را برای رسیدن به هدف به بهانه «مصلحت» وجهه همت خویش قرار داده و تمایلشان به توصیف رنگ و رخسار پریده مردم را نه آنگونه که هست؛ بلکه در قالبی آرمانی آنگونه که باید باشد، نشان میدهند!
راستی عنوان اتهامی تصمیمگیرندگان در توجیه اخراج این تعداد دانشپژوه و نیروی کارآمد جامعه چیست؟!
مگر غیر از این بوده که به وظیفه ذاتی و حرفهایشان عمل کردهاند؟
افکار عمومی از خود میپرسد قضیه از چه قرار است؟
جواب این است:
آیا این دعواها بر سر «دانستن» است، همان حقی که پیوسته شعارش را دادهایم؛ ولی در میدان عمل به گونهای گزینشی به آن پرداختهایم!
برخی بنا بر عادت معهود، همواره خود را محق و دیگران را مکلف میپندارند!
و اما «جرم» اینان؟! در یک کلام، بیان واقعیت با زبان علم در چارچوب وظیفه و در نتیجه پرهیز از کمفروشی به «شهروندان»! دراینمیان سکوت معنادار مقامهای مسئول، بهویژه رئیسجمهور، اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی و وزیر علوم و آموزش عالی تأملبرانگیز است!
افکار عمومی خواهان گزارشی شفاف از پیامدهای پرهزینه عملکردهایی اینچنینی است که خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه مصالح و منافع کشور را نشانه رفته و آب به آسیاب «دیگران» میریزند. از یاد نبریم، وظیفه قانونی نمایندگان مردم و دستگاههای مسئول در ورود و بررسی رخدادهایی از این دست و بازخواست قانونی از تصمیمگیرندگان چنین تصمیمهایی آسیبزا در راستای جلوگیری از تکرار آن از همه سنگینتر است. کیست که نداند پیام رسای چنین سیاستی یعنی محرومکردن کشور از وجود اندیشمندان دلسوز و وظیفهشناس و در نتیجه فراریدادن ناخواسته آنها از این سرزمین و پیشکشکردن دودستی آنها با اینهمه هزینه و زحمت، به «دیگران»!
کیست که نداند ادامه این سیاست با هر «توجیه» و «هدف» و «بهانه»ای یعنی خالیکردن کشور از نعمت وجودی بهترین آیندهسازان خود! سیاستی که هر روز بیشتر و بیشتر شاهد آثار و نتیجههای زیانبار و جبرانناپذیر آنیم، شاهد مثال؛ وجود ۹ میلیون بیسواد مطلق، افت شدید تحصیلی، ضعف بنیه آموزش عمومی و رتبه علمی پایین دانشگاههای ما در مقیاس جهانی! راه دوری نرویم، رتبه علمی دانشگاههای ایران را نه با کشورهای توسعهیافته یا در حال توسعه؛ بلکه با همسایگان جنوبیمان کشورهای حوزه خلیج فارس مانند عربستان، قطر، کویت، امارات متحده عربی و همسایه شرقیمان کشور ترکیه مقایسه کنیم تا حساب دستمان بیاید که در کجا قرار داریم!
به آمار رسمی سیل پزشکان مهاجرتکرده و در صف نوبت خروج از کشور در دو سال گذشته نظری بیفکنیم تا عمق فاجعه را دریابیم! و این تازه اول راه است،! دانشگاه محل کسب دانش است نه... به داد دانشگاه برسیم؛ زیرا که استقلال، آزادی و آبادی ایران فردا در گرو آن است.
دانشگاه سنگر بیبدیل «توسعه» است، توسعه در همه زمینهها. اجازه ندهیم فلسفه وجودی، جایگاه و نقش واقعیاش را از دست بدهد! اجازه ندهیم دیگر بار نیروهای جوان، توانمند و دلسوزمان، از سر ناچاری رخت بربسته، جلای میهن کرده و به لشکر ناراضیها در آن طرف آبها بپیوندند! کشور ظرفیت و توان انجام آزمون و خطای دیگری را در از دست دادن نیروهای کارآمد خویش و در رشتههای مختلف با هیچ بهانه، توجیه و عنوانی ندارد. آمار رسمی بیانگر این واقعیت تلخ است که «از ۸۶ مدالآور المپیادی ۸۲ یا ۸۳ نفرشان مهاجرت کردهاند». کار به جایی رسیده که دانشآموزان نیز به این کاروان پیوستهاند و غمانگیزتر آنکه خانوادهها نیز در انجام این مهم با آنها همداستاناند و چه مصیبتی بالاتر از این برای فردای ایران! بپذیریم، مشکل بنیادی محصول نوع نگاه مدیریت جامعه به این پدیده نامیمون است. وقتی به همین سادگی و بدون حساب و کتاب عذر استادان دانشگاههایمان را میخواهیم، نمیتوان انتظار تشکیل صفهای طولانی نوبت خروج استعدادهایمان از کشور را نداشت! پیام روشن حرکتهایی از این دست، مصداق آشکار همان «سیاست یک بام و دو هوا» است، بهکارگیری چنین شیوهای جواب نداده و نخواهد داد. کدام عقل سلیم است که نداند بهکارگیری سیاست نسنجیده، نپخته و کارشناسینشده و از همه مهمتر هدفمند اخراج، تعلیق، بازنشستگی زودهنگام، منتظر خدمتکردن و... چراغ سبزی است به مهاجرت ناخواسته نخبگان و به تبع آن بسیاری از نیروهای متخصص و کارآمد کشور؟!