|

برای مردم اما بدون مردم؟

«توسعه عبارت است از بسط آزادی‌ها و حذف انواع ناآزادی‌هایی که فرصت اندک و انتخاب‌های محدود برای نقش‌آفرینی افراد بر جای می‌نهد» (آمارتیاسن).

«توسعه عبارت است از بسط آزادی‌ها و حذف انواع ناآزادی‌هایی که فرصت اندک و انتخاب‌های محدود برای نقش‌آفرینی افراد بر جای می‌نهد» (آمارتیاسن).

«دولت مردمی» عنوانی است که دولتی‌ها و طرفدارانش برای دولت سیزدهم برگزیده‌اند و این روزها نیز بارها از آن در تبلیغات شهری استفاده می‌شود. آقای رئیسی در سفر اخیر خود به خراسان جنوبی و در جمع‌های مختلف نیز بسیار از «مردم» سخن گفت؛ سخنانی که به نظر هرچه بیشتر تکرار می‌شود، همدلی کمتری را در همین «مردم» برمی‌انگیزد. چرا؟! شاید مشکل در نحوه ارتباط و مواجهه دولت با همین «مردم» است. در همین سفر خراسان جنوبی، آقای رئیسی در جمعی گفت: «اگر کسانی فکر می‌کنند که بنده از تریبون‌های مختلف مشکلات را به جامعه منتقل خواهم کرد، هرگز چنین کاری نخواهم کرد. ما آماده‌ایم که مشکلات را حل کنیم...» (رسانه‌ها- 6/16) و در جمعی دیگر عنوان کرد: «دولت مردمی قائل به این است که امور باید به مردم واگذار شده و دولت صرفا به هدایت، حمایت و نظارت بپردازد» (رسانه‌ها- 6/16).

سؤال این است که چگونه ممکن است مردمی که از مسائل و مشکلات بی‌خبرند؛ یعنی نه دولت این موارد را با آنان در میان می‌نهد و نه امکان و فضای لازم برای طرح این مسائل و مشکلات به منتقدان و مخالفان دولت داده می‌شود و گاه با آنان برخورد هم می‌شود (توقیف سایت «انتخاب»)، توان اداره امور کشور و قدرت حل مسائل و مشکلاتی را که نمی‌دانند چیست، داشته باشند؟!

یک فرض هم البته آن است که اگر همه کارها خوب پیش می‌رود و همه چیز آرام است، اصولا چه نیازی به مشارکت مردم وجود دارد؟ خود دولت و دستگاه اداری‌اش حی و حاضرند دیگر! مگر آنکه برای «مردم» نقش کودک پول‌تو‌جیبی‌ بگیری را قائل باشیم که مشارکتش در امور خانواده و دخل و خرج آن، محدود به همان هزینه‌کرد پول‌تو‌جیبی ماهانه‌اش باشد و نه دخالت و فضولی در امور بزرگ‌ترها! وقتی دست کمک دولت برای حل مشکلات به سوی مردم دراز نمی‌شود و به آنان از وضعیت ناگوار کسری بودجه گفته نمی‌شود که دیگر چاپ پول و انتشار اوراق قرضه و افزایش مالیات‌ها و بازی با قیمت دلار و... هم جواب‌گوی آن نیست و کار به فروش اموال دولتی تحت عنوان «مولدسازی دارایی‌ها» رسیده است یا مشکلات شدید صندوق‌های بازنشستگی و سازمان تأمین اجتماعی که حجم بدهی‌های دولت به آنها چند صد هزار میلیارد تومان برآورد می‌شود (446 هزار میلیارد تومان سازمان تأمین اجتماعی و حدود 230 هزا میلیارد تومان صندوق‌های بازنشستگی، در صورت صحت‌داشتن تسویه 210 هزار میلیارد تومان از بدهی 448 هزار میلیارد تومانی از طرف دولت فعلی- ایران- 19/6) یا ناترازی شدید بانک‌ها و بدهی‌های عظیم شرکت‌های دولتی و... (مجموع بدهی دولت به نظام بانکی و سازمان‌ها حدود هزارو 144 هزار میلیارد تومان و بدهی شرکت‌های دولتی نیز حدود هزارو 894 هزار میلیارد تومان و بدهی دولت به صندوق توسعه ملی حدود 74 میلیارد دلار است- معاون سازمان برنامه- 13/3/1402) یا تورمی که در خوشبینانه‌ترین حالت شاهد تداوم نرخ 40درصدی آن در انتهای سال خواهیم بود (وزیر اقتصاد: اگر بانک مرکزی بتواند نوسان ارزی را مدیریت کند، اسفند را با تورمی در حدود 40 درصد به پایان خواهیم رساند‌– رسانه‌ها- 19/6) و فاجعه محیط‌زیستی و خشک‌شدن رود‌ها و تالاب‌ها و فرونشست‌ها و... که جلوی چشم همگان است و... با مردم در میان گذاشته نمی‌شود و در چارچوب یک برنامه مشخص و منسجم علمی، راهکارهایی با مشارکت جامعه برای حل مسائل و ساختن ایران آینده تعریف نمی‌شود، چرا باید توقع همدلی مردم را داشته باشیم؟ وقتی مسئله‌ای نیست و همه چیز آرام است و حتی تأکید می‌شود کشور به‌غایت ثروتمند است؛ آن‌هم ثروتی آسان‌یاب (تیتر رسانه‌های اصولگرا از موفقیت دولت در فروش نفت و گاز و... افزایش چهار برابری صادرات نفت... درآمد ماهانه فروش نفت به چین از 3.3 میلیارد دلار عبور کرد. روزنامه جوان- 20/6)، چرا جامعه جز درخواست سهمش از این ثروت، وظیفه دیگری برای خود قائل باشد؟! این سخنان را شاید هریک از ما در طول روز یا هفته از افراد مختلف می‌شنویم که «می‌دانید چقدر ثروت داریم؟ چقدر معدن طلا داریم، معدن آهن، مس و... آن وقت خودمان...» یکی از آخرین دفعات که این عبارت را شنیدم، از زبان یک راننده محترم اسنپ بود که می‌گفت: «آقا می‌دونید ما چقدر معدن طلا داریم؟! می‌تونیم به همه دنیا طلا صادر کنیم و خوب و خوش زندگی کنیم و...» به راننده محترم عرض کردم اطلاعاتش درست نیست و کشورمان به لحاظ معادن طلا، کشوری غنی محسوب نمی‌شود و هفت، هشت تن طلا در سال تولید می‌کنیم و در رده پنجاهم، شصتم دنیا قرار داریم. البته معادن غنی دیگر و نفت، گاز و... داریم و به‌تازگی یک روزنامه آمریکایی (وال‌استریت ژورنال) ایران را پنجمین کشور دارای منابع معدنی و منابع طبیعی معرفی کرده است؛ اما به راننده محترم عرض کردم در جهان امروز ثروت نه منابع و معادن، بلکه آدم‌ها هستند. در واقع رونق و آبادانی کشورها حاصل مواهب و داشته‌های طبیعی آنها نیست، بلکه حاصل توان خلاقیت و نوآوری مردم آن کشورهاست. یک مهندس ایرانی تازه فارغ‌التحصیل‌شده با حقوق متوسط ماهانه 300 و 400 دلار در داخل کشور (در حالت بسیار خوشبینانه) با آموزش شش‌ماهه و یک‌ساله تبدیل به یک مهندس پنج، شش هزار دلاری در خارج از کشور می‌شود؛ یعنی ارزش افزوده 15 تا 20 برابری؛ این ثروت اصلی است که باید قدرش را بدانیم و حفظش کنیم که متأسفانه هر روز دارد از کف‌مان می‌رود. دولتی که مشکلات را با مردم در میان نمی‌نهد و زمینه‌های لازم برای مشارکت واقعی آنان را فراهم نمی‌کند (تضمین آزادی‌های فردی و شهروندی و ایجاد تشکل‌ها، احزاب و...) و مردمی که منابع طبیعی را ثروت می‌پندارند و قدرت خود را باور ندارند، دو سویه توسعه‌نایافتگی هستند. چنان‌که هابرماس می‌گوید: توسعه حاصل میدان‌دادن دولت‌ها به نهادها و جامعه مدنی و کنشگری افراد است. کار دولت‌ها ایجاد آگاهی و رضایت کاذب و تولید «خیال و رؤیا» و خواب‌کردن مردم نیست؛ خوابی که کابوس‌های وحشتناکی را در پی دارد. وظیفه دولت‌ها بیان تهدید- فرصت‌ها و هشیارکردن مردم در راستای تلاش و کامیابی ملی است!