دویدن به سمت خط آغاز!
شهریور امسال، مذاکرات هستهای ایران با طرفهای غربی 20ساله شد؛ به درازای جوانی یک نسل! نسلی که کودکیاش زیر سایه جنگ گذشت و جوانیاش در تنگناهای تحریم. نسلی که در این 20 سال، چشمش به دهان مذاکرهکنندگان بود تا چشماندازی از آینده خود در لابهلای حرفهای گنگ دیپلماتها بیابد.
شهریور امسال، مذاکرات هستهای ایران با طرفهای غربی 20ساله شد؛ به درازای جوانی یک نسل! نسلی که کودکیاش زیر سایه جنگ گذشت و جوانیاش در تنگناهای تحریم. نسلی که در این 20 سال، چشمش به دهان مذاکرهکنندگان بود تا چشماندازی از آینده خود در لابهلای حرفهای گنگ دیپلماتها بیابد.
خرداد سال 1382 بود که آژانس بینالمللی انرژی هستهای در بیانیهای از تهران خواست همه فعالیتهای هستهای خود را به حالت تعلیق درآورد و پروتکل الحاقی را بدون قید و شرط امضا کند.
سه ماه بعد گزارشی که قرار بود محمد البرادعی -رئیس وقت آژانس بینالمللی انرژی هستهای- به صورت محرمانه به شورای حکام ارائه دهد، از پیش به دست رسانهها رسید و فضایی علیه فعالیتهای هستهای ایران آغاز شد که نهایتا به صدور قطعنامه شهریور 82 (سپتامبر 2003) انجامید. قطعنامهای که شاید آن را بتوان نقطه آغاز ماراتن مذاکره بین ایران و طرفهای غربی دانست. ماراتنی که هنوز پس از گذشت دقیقا 20 سال به پایان نرسیده است.
مذاکرات 20ساله ایران با طرفهای غربی بر سر موضوع هستهای، همواره منتقدان و مخالفانی داشته است و طنز تلخ ماجرا شاید این باشد که مخالفان مذاکره، عموما خود پس از مدتی میداندار مذاکره شدند و زمین سخت مذاکره، کتف و شانه آنان را نیز خاکآلود کرد.
به هر روی، اولین دور مذاکرات هستهای بین ایران و سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه صورت گرفت، درست یک ماه بعد از قطعنامه شهریور 1382 و در دولت سید محمد خاتمی. مذاکراتی که آن را حسن روحانی مدیریت میکرد، حدود دو سال طول کشید تا به توافق سعدآباد تهران انجامید. اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی و آغاز بازرسیهای گستردهتر آژانس، مهمترین بندهای آن بود. مذاکراتی که چندی بعد علی لاریجانی در توصیف آن میگفت: «در غلتان دادیم و آبنبات گرفتیم» و محمود احمدینژاد، رئیسجمهور بعدی آن را اینچنین مورد حمله شدید قرار میداد: «زمانی که در سعدآباد، آن توافق یکجانبه تحمیلی و نمیخواهم بگویم ننگین را امضا کردند، با خود گفتند کار ملت ایران تمام شد... آنها با امضای این توافقنامه جشن و پایکوبی کردند» و چندی بعد دوباره تصریح کرد: «به بهانه تنشزدایی قدم به قدم عقبنشینی کردند».
اما علی لاریجانی -و بعدتر محمود احمدینژاد- تنها مخالفان سرشناس توافقنامه سعدآباد نبودند. این توافق یک مخالف دیگر هم داشت: جان بولتون، رئیس وقت بخش کنترل تسلیحات و سیاست امنیتی وزارت خارجه در دولت بوش! او چنان نقشی در به شکست کشاندن توافق سعدآباد ایفا کرد که جک استراو- وزیر خارجه وقت انگلیس و یکی از مذاکرهکنندگان سعدآباد- درباره او نوشت: «بولتون یکی از معدود آدمهایی است که آرزو میکردم کاش او را ندیده بودم. مواضع او مخرج مشترک نئوکانها و راستگرایان اسرائیلی بود... مهمترین دلیل پرخاشگری بولتون به من به دلیل گرایش او به عملیات نظامی علیه ایران بود» و نتیجه فعالیتهای او در آن دوران چنان بود که یوشکا فیشر، وزیر خارجه وقت آلمان لب به انتقاد گشود که «فرصت مذاکره و تحکیم توافق با ایران، در سال 2004 به تقصیر غرب از دست رفت».
در آخرین روز دولت خاتمی، پلمب تأسیسات هستهای ایران باز شد و غنیسازی در اصفهان از سر گرفته شد. چیزی که محمود احمدینژاد آن را چنین توضیح میداد: «خدمت رهبری گفتیم قبل از تنفیذ ما پلمبها را باز کنیم و ایشان نیز موافقت کردند».
با شکست توافق سعدآباد و پایان دولت سید محمد خاتمی، حالا دولت به محمود احمدینژاد رسیده بود و مسئولیت مذاکرات هستهای به علی لاریجانی. دو مخالف عمده مذاکرات در دولت سیدمحمد خاتمی، حالا مسئولیت تام و تمام مذاکرات را بر عهده داشتند. علی لاریجانی که تغییر نگاه راهبردی از اروپا به آسیا و نزدیکی به چین و روسیه -دو عضو دائم شورای امنیت- را سیاست نانوشته -و البته ناگفته- خود میدانست، ۳۶ ماه در دولت محمود احمدینژاد، مذاکرات را پیش برد و دبیر شورای عالی امنیت روسیه و وزیر خارجه چین در همین دوران به طرفهای مذاکرهکننده اضافه شدند. در نتیجه مذاکرات دولت احمدینژاد بر سر پرونده هستهای ایران، این پرونده به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شد و قطعنامههای ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷ علیه برنامه هستهای ایران صادر شد و پرونده هستهای ایران ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد (که موضوع آن تهدید صلح و امنیت جهانی است) قرار گرفت، شورای امنیت تحریم اقتصادی ایران را آغاز کرد و شماری از مقامهای ایرانی در فهرست تحریمها قرار گرفتند.
با این کارنامه و با پیداشدن اختلافات بین لاریجانی و احمدینژاد (رئیسجمهور وقت) او از دبیری شورای عالی امنیت ملی و به تبع آن مسئولیت خود در مذاکرات هستهای استعفا داد تا کسی جایگزین او شود که اعتقاد داشت «کار دیپلماسی مثل فرش ایرانی است که میلیمتری جلو میرود»؛ سعید جلیلی با این نگاه شش سال دبیری شورای عالی امنیت ملی و مسئولیت مذاکرات هستهای ایران را به عهده گرفت.
او در دانشگاه امام صادق درس خوانده بود و پایاننامههای خود را با عناوین «سیاست خارجی پیامبر» - در مقطع کارشناسی ارشد- و «بنیان اندیشه سیاسی اسلام در قرآن»- در مقطع دکترا- نوشته بود و اتفاقا احمد علمالهدی –امام جمعه مشهور مشهد- استاد راهنمای او بود، اما با این حال تا آن زمان چهره سرشناسی در سیاست نبود. در واقع سعید جلیلی بخش مهمی از شهرت فعلی خود را مرهون مذاکرات طولانی و غالبا ناکام خود در موضوع فعالیتهای هستهای است. مذاکراتی چنان طولانی که به او لقب «مرد مذاکره برای مذاکره» داد و مخالفانش او را متهم میکردند که در جلسات به جای مذاکره، بیانیه میخواند و او البته پاسخ میداد که «کسانی که میگفتند دیپلماسی بیانیهخواندن نیست اکنون در برابر نقض برجام بهجز بیانیهخوانی چه کاری انجام میدهند؟». سالها بعد یکی از مشاوران احمدینژاد در توصیف نحوه مذاکره جلیلی گفت: «آقای جلیلی و باقری نگاهشان به موضوع مذاکرات، حل مسئله نیست. خیلیها فکر میکنند که آقای جلیلی در مذاکرات درباره فردو و غنیسازی مذاکره میکرده است... آقای جلیلی در یک جلسه از مذاکرات راجع به دزدان دریایی مذاکره کرده است». در دوران ششسالهای که او مسئولیت پرونده هستهای ایران را بر عهده داشت، تحریمهای بیسابقهای علیه ایران وضع شد، صادرات نفت ایران سقوط کرد، درآمدهای ارزی ایران -به روایتی- به نصف رسید و انتقال پول نفت صادراتی ایران تقریبا مختل شد.
یکی از مشاوران روحانی، بعدها در پاسخ به حملات او به برجام نوشت: «شما شش سال پشت فرمان این ماشین بودید؛ آنقدر از چراغ قرمز گذشتید، ورود ممنوع رفتید، توقف مطلقا ایستادید و... تا خسارتها و جریمههای آن هزار برابر قیمت ماشین شد، سپس ماشین را به دره فصل هفت منشور انداخته و گفتید اینها کاغذپاره است. این ارثیه دوران شوم ماشینبازی و تمرین رانندگی جنابعالی است». به هر ترتیب کسی که در دفاع از عملکرد خود در جایگاه مذاکرهکننده ارشد ایران میگفت: «چه کسی گفته طولانیشدن مذاکرات غلط است؟ در حال حاضر گفتوگوهایی بین آمریکا و برخی کشورها وجود دارد که بیش از 20 سال به طول انجامیده است»، با این کارنامه و با روی کار آمدن دولت حسن روحانی در انتخاباتی که خود جلیلی از شکستخوردگان آن بود، از مذاکرات هستهای کنار گذاشته شد و با واگذاری مسئولیت پرونده هستهای به وزارت خارجه، جای خود را به محمدجواد ظریف داد و تا امروز مخالف و منتقد همه انواع مذاکره با غرب باقی ماند.
اما پرونده هستهای ایران در دوران محمدجواد ظریف، به توافقی انجامید که پرسودترین توافق بین ایران و طرفهای غربی، برای طرف ایرانی بود. برجام نه تنها حفظ زیرساخت هستهای ایران را تضمین میکرد که تحریمهای حوزههای بانکی، مالی، نفتی، گازی، پتروشیمی، تجاری، بیمه و حملونقل که توسط آمریکا و اتحادیه اروپا وضع شده بود را یکجا به حالت تعلیق درمیآورد، درآمدهای مسدودشده ایران را آزاد میکرد و بسیاری از بنگاههای اقتصادی و صنعتی ایران را از فهرست تحریمها خارج میکرد و تحریمهای تسلیحاتی ایران را نیز پس از پنج سال از تاریخ امضا ملغی میکرد. توافقی که سعید جلیلی، مهمترین مخالف آن در داخل بود و دونالد ترامپ، رئیسجمهور بعدی آمریکا، مهمترین مخالف آن در خارج! ترامپ که از زمان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری، مخالفت خود با برجام را بارها اعلام کرده بود، سرانجام در سال ۱۳۹۷ رسما از برجام خارج شد تا مهمترین توافق هستهای ایران با غرب عملا ناکام بماند و ماراتن مذاکرات هستهای ایران، باز هم به خط پایان نرسد.
با پایان دولت روحانی و روی کار آمدن ابراهیم رئیسی، مسئولیت مذاکرات هستهای را یکی از یاران قدیمی سعید جلیلی بر عهده گرفت. علی باقریکنی؛ فرزند محمدباقر باقریکنی، عضو سابق مجلس خبرگان و برادرزاده محمدرضا مهدویکنی؛ سومین رئیس مجلس خبرگان، دبیر کل سابق جامعه روحانیت مبارز و رئیس سابق دانشگاه امام صادق (همان دانشگاهی که سعید جلیلی و علی باقری در آن درس خوانده بودند).
او که در زمان سعید جلیلی، همراه همیشگی او در مذاکرات هستهای بود، همزمان و پس از مذاکرات امضای برجام در دولت روحانی هم، شانه به شانه سعید جلیلی، منتقد و مخالف سرسخت باقی ماند و چنان در این مخالفت ابرام و اصرار داشت که بعدها وقتی مسئولیت مذاکرات را بر عهده گرفت تا مدتها از به کار بردن کلمه «برجام» امتناع میکرد و آن را توافق 1394 میخواند!
حالا درست در بیستمین سالگرد آغاز مذاکرات هستهای بین ایران و غرب، علی باقری از مهمترین مخالفان برجام، بیش از دو سال است که مسئولیت مذاکراتی را به عهده گرفته که مهمترین دستورش، بازگشتن به برجام است، اما ظاهرا بدون نامبردن از آن!
چیزی که از میان سخنان مذاکرهکنندگان میتوان آن را به روشنی دریافت؛ مثلا علی باقری نزدیک به یک سال قبل در گفتوگو با پرستیوی تأکید میکرد: «ایران در معادله برجام مدعی است و بارها اعلام کرده که در چارچوب توافق گذشته حاضر به انجام مذاکرات است» اما دور جدید مذاکرات به راهبری علی باقری، هرچند کامیابی چندانی نداشته است، اما باز هم مخالفی جدی دارد. سعید جلیلی که بسیاری علی باقری را ادامهدهنده راه او در مذاکرات طولانی و غالبا بیدستاورد میدانند، این بار هم با مذاکرات مخالف است.
تا جایی که چندی قبل، در همان روزی که علی باقری تصریح میکرد که «در روند گفتوگوهای هستهای وقفه ایجاد نشده است»، سعید جلیلی لازم میدید یادآوری کند که «بارها گفتهام که نتیجه چندانی از مذاکرات احیای برجام حاصل نمیشود». او البته چندی قبل و در اوج مذاکرات البته بینتیجه علی باقری در وین، نامهای 200 صفحهای به رهبر انقلاب نوشته بود تا مخالفت خود را با «مسیری که در حال حاضر در حال طیشدن است» اعلام کرده و تأکید کند «ایران باید از برجام خارج شود و سطح غنیسازی را تا حتی 90 درصد بالا ببرد».
مخالفتهایی که احتمالا در تمام این دو سال در هزارتوهای پنهان از افکار عمومی سیاست در ایران ادامه داشته است. تا جایی که چند روز قبل، علی باقری را واداشت تأکید کند «کسانی که مذاکره را ضد ارزش جلوه میدهند، میخواهند دست نظام را تهی کنند». (طرفه اینکه این سخنان معاون وزیر خارجه دولت رئیسی، واکنش مدیر خبرگزاری همین دولت را در پی داشت که در توییتی نوشت: «حتما نمیتوان که با مذاکره مخالف بود، اما این سبک مذاکره یادآور همان ماجرای استخر فرح است»).
در حلنشدن پرونده هستهای ایران در این 20 سال، حتما کارشکنی و سنگاندازی طرفهای غربی و ناهمراهی طرفهای شرقی سهم مهم و عمدهای دارد، اما نقش مخالفان داخلی را نیز نباید نادیده گرفت. بهویژه آنکه در اغلب مخالفخوانیها، نتایج مذاکرات و دستاوردها و نقاط ضعف آن مورد نقد قرار نمیگرفت، بلکه مخالفان، اساس مذاکراتی را زیر حمله میگرفتند که طبیعتا مجوزهای لازم را از نهادهای عالی نظام داشتند و قرار بود منافع ملی کشور را تأمین کند. مذاکراتی که گاهی مخالفان داخلی آن، چنان در زبان و بیان به مخالفان خارجی شبیه میشدند که بدون توجه به نامها، نمیشد گویندگان آن را از هم تمییز داد!
مخالفانی که در مقاطع بسیاری، خود آنان مسئول حل پرونده بودند و به خط پایان این ماراتن 20ساله حتی نزدیک هم نشدند و دانسته یا ندانسته در کنار آنانی نشستند که منافع خود را در انزوای ایران جستوجو میکردند و مییافتند.