ائتلاف «منطقهای-بینالمللی» علیه تمامیت ارضی ایران
هفته گذشته آمریکا گامی برای بهرسمیتشناسی ادعای امارات بر جزایر سهگانه ایران برداشت. عبارت بیانیه آمریکایی-عربی چنین است: «وزیران بر حمایت خود از فراخوان (call) امارات متحده عربی برای دستیابی به یک راهحل مسالمتآمیز برای مناقشه (dispute) بر سر جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از طریق مذاکرات دوجانبه یا دیوان بینالمللی دادگستری براساس قواعد حقوق بینالملل ازجمله منشور سازمان ملل تأکید کردند». البته این فعلا «حمایت از درخواست امارات» است و نه حمایت از «حق امارات بر جزایر».
هفته گذشته آمریکا گامی برای بهرسمیتشناسی ادعای امارات بر جزایر سهگانه ایران برداشت. عبارت بیانیه آمریکایی-عربی چنین است: «وزیران بر حمایت خود از فراخوان (call) امارات متحده عربی برای دستیابی به یک راهحل مسالمتآمیز برای مناقشه (dispute) بر سر جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از طریق مذاکرات دوجانبه یا دیوان بینالمللی دادگستری براساس قواعد حقوق بینالملل ازجمله منشور سازمان ملل تأکید کردند». البته این فعلا «حمایت از درخواست امارات» است و نه حمایت از «حق امارات بر جزایر». آمریکا، به گوناگونی، فشارهای خود را افزون میکند. برخی از این فشارها سرراست نظام سیاسی را و برخی دیگر همه ملت را؛ و اینک بهتدریج حاکمیت ملی و سرزمینی را آماج کرده است. تحریمها، پروندههای حقوقی و تهدید حاکمیت سرزمینی همگی ویژگی فراحکومتی و فراکنونی دارند و گریبان هر رژیم سیاسی را در ایران میگیرد. این همان چیزی است که پیشاز این با عنوان «نژادپرستی فرهنگی» از آن یاد کردهام. دادگاه فدرال آمریکا با چنین رویکردی در پروندههای حقوقی بر ضد ایران، حقوق داخلی خود را به عرصه بینالملل تسری میدهد و به شکل کمسابقهای تجاوز به حاکمیت ملی ایران را با «حقوق داخلی» خود توجیه میکند. توجه داشته باشید که حاکمیت ملی فراتر از دولت و رژیم سیاسی است. در هر دو مورد یعنی پروندههای حقوقی و حمایت از درخواست امارات، این در واقع سنگی است که شماری سناتورِ سرمست غرور در چاه نظام حقوقی میاندازند که هزار عاقل صلحجو آن را درنمیآورند. این دیگر جنگ کلاسیک یا تجاوز سرزمینی از سوی نیروهای نظامی یک کشور نیست؛ بلکه دقیقا یک «تجاوز اقتصادی» و «تعرض سیاسی» از سوی نظام حقوقی یک کشور بیگانه است. این نظامِ «متمدن حقوقی» به وحشیانهترین شکلی حقوق و اموال مردم ایران را هدف گرفته است. از بخشی از شهروندان خود ما علیه منابع ملی ما اقدام میکند؛ چراکه بعد از این هر کس و ناکسی میتواند علیه یک گروه سیاسی داخلی که قدرت را به دست گرفته است، اقامه دعوا کند و در پی آن، دعوا را به حاکمیت ملی مرتبط کرده و آن را نزد دادگاه فدرال به جریان بیندازد و غرامت دریافت کند. در انگاره، کم و بیش به این میماند که غرامت شکایت مِلکی آقای حسن شماعیزاده از جیب نوه مرحوم استاد شجریان به نوههای شاکی پرداخت شود؛ به همین مسخرگی. دعاوی پرشمار حقوقی در دادگاه فدرال آمریکا از سوی بسیار کسان در آمریکا اقامه شده و تاکنون به 56 میلیارد دلار حکم صادره به سرانجام رسیده است. پروندههای بسیار بیشازاین در راه است؛ نمونه واپسین، شکایت فرزندان مرحوم امیرانتظام است. این، مغایر با «مصونیت قضائی دول خارجی»، حتی در «دکترین مصونیت محدود» در حقوق بینالملل و کنوانسیون مصونیت قضائی و آرای دیوان بینالملل دادگستری است. اینها همگی نشان میدهد که آمریکا چیزی از دشمنی با ایران کم نمیگذارد. این احکام، فراحکومتی و فراتاریخیاند و برای سالها ایران و ملت ایران را (و نهتنها دولت جمهوری اسلامی را) درگیر سرزمینی گلآلود و چسبناک در راهوار بینالملل میکند. در آنچه به تمامیت ارضی و مالکیت ایران بر جزایر سهگانه مربوط میشود، نواهای شومی از گوشه و کنار جهان، از چین و ژاپن تا روس و اروپا و آمریکا به گوش میرسد که نیازمند هوشیاری است.
یکی از استادان میگفت که 30 سال پیش در حاشیه همایشی بینالمللی یکی از حقوقدانانِ شهره به دانشمندی به من گفت که از او خواستهاند تا بررسیهایی را درباره جزایر سهگانه انجام دهد. واسپاری بررسی چنین پروندهای به چنان دانشمندی به آن معنی بود که این قضیه از 30 سال پیش برای آنان جدی بوده است.
چه باید کرد؟
1- اگرچه در درجه نخست بر حکومت است که با شهروندان خود به مهر و به عدل رفتار کند که مردمان آواره کوی ناامیدی در پسکوچههای غربت نشوند؛ اما همه ایرانیان در هر جای دنیا باید این معنا را در نظر بگیرند که نفس مراجعه به دادگاه فدرال برای تعیین خسارت، خطاست. حتی اگر پس از صدور رأی بگویند که از دریافت غرامت صرفنظر میکنیم؛ چنانکه برخی کسان چنین گفتهاند. این رویه راه را برای بسیاری از ادعاهای واهی از سوی سودجویانِ ایرانیتبارِ دشمنگمار باز میکند. بسیار از این کسان نمیتوانند از یک ثروت بادآورده چشم طمع بپوشند. جالب آنکه کمک آمریکا در راهزنی اموال ملی را در زرورقی از مبارزه، به بزم سیاست و بَزک هجرت میآرایند. این یک وظیفه ملی برای همه ایرانیان از هر تبار سیاسی است که حتی اگر اجحافی به آنان شده است، چنین دروازه بیگانهپذیری را باز نکنند. چنین گفتمانی باید در «فکر بینالملل ایرانی» گسترش یابد که اموال ملی بلوکهشده ایران، یک ثروت ملی است؛ به آن دست نزنید و آن را بازیچه بوالهوسیهای شماری سودجو نکنید. دعواهای آمریکا خصلتی تاریخی پیدا کرده و به آینده بینالنسلی فرافکنی میشود. هر نیروی ملی باید به چنین چشماندازی حساس باشد. این را بدانید که با فرض اینکه خودتان هم قدرت را به دست گیرید، این تار عنکبوت به پای خودتان و فرزندانتان نیز بسته میشود.
2- سوگمندانه چنین مینماید که برخی از ما در لایههای گوناگون حکمرانی به «ناشنوایی مفهومی» گرفتار شدهایم؛ یعنی برخی مفاهیم و سخنها را اساسا نمیشنویم. زمانی از سر ناآگاهی تحریم را ورقپاره میانگاشتند. اینک نیز در برابر هماهنگی خطرناک اعضای شورای امنیت با ادعاهای ارضی امارات یا دیگر تهدیدهای تجزیه ایران غفلتی داریم از سر غرور و «کرختمغزی». هیچ خبری یا تحلیلی یا اعتراضی از سوی مردمان در این مدیران اجرائی کارگر نمیافتد. به نقدهای آتشین هم بیتفاوت شدهاند. گویی با چوب و سنگ سخن میگویید. در کوهستان سرد و زمستانی مغز آدمیان از کار میافتد. اما این مدیران هیچ چیز را جز حلقه فکری خود، نه میبینند و نه میشنوند. بدتر آنکه هر آنچه را هم که میشنوند، به حقانیت سیاسی و کاذب خود تأویل میکنند. این برای منابع عمومی و منافع ملی بسیار خطرناک است. مسئله، مسئله منافع نیست. این پدیدهای ویژه و دیگرگونه است. اقرار میکنم که مهارت کافی برای مواجهه با «پدیده کرختمغزی» نداریم. این یک بیماری مهلک است که گریبانگیر است؛ در بیرون و درون سیستم اجرائی برخی از فعالان سیاسی گرفتار چنین پدیدهای هستند. گاهی میاندیشم که خطر یک دروغگو بیشتر است یا یک «کرختمغز». برتری اولی بر دومی شاید بیوجه نباشد؛ چون به هر حال میدانیم که با دروغگو چه کنیم؛ اما با این پدیده مغزی چه میتوان کرد؟ دلخوشیم به توسعه روابط با جیبوتی و بوسنی و هرزگوین. سرخوشیم به وعده «بریکس» و «شانگهای» اما در مقابل باید ائتلاف «منطقهای-بینالمللی» علیه تمامیت ارضی از سوی همان بریکسیها و اهالی شانگهای را نیز به انگاره درآورد.
3- در حکایت مبادله زندانیان، هرگونه اقدام تلافیجویانه میتواند آسیبهای مالی بسیاری را به منابع ملی وارد کند. برتری دوملیتیها به تکملیتیها پندار تبعیضی حزنانگیز برای یک ایرانی پدید میآورد. وانگهی، اقامه دعوا از سوی این افراد نزد دادگاه فدرال میتواند چندین برابر به ثروت ملی ایران ضربه وارد کند. اینقدر سادهانگارانه نباید برخورد کرد یا دیگران را ساده نپنداریم و برای جابهجایی شش میلیارد دلار از بانکهای کره جنوبی به بانکهای قطر بر طبل شادانه نکوبیم.
4- مشکل ائتلاف «منطقهای-بینالمللی» علیه ایران راهحل کوتاهمدت ندارد. بارها گفتهام این مشکل نیازمند طی یک فرایند تاریخی از تنشزدایی با درایت و حکمت و با اعتمادبهنفس بالا در گفتوگوها و تعاملات جهانی است. به نسیم آداب معاشرت بینالمللی ملی راه شکفتن را باز کنیم. آگاهی از زنجیرههای تجارت و اقتصاد بینالملل و فرصتآفرینی در اقتصاد جهانی راه شکوفایی اقتصادی است. تا هنگامی که با آمریکا، روسیه، چین و اروپا روابط «دوجانبه-انتقادی» و مناسبات «موازنه مثبت-منفی» نداشته باشیم و تا هنگامی که وارد زمین مبارزه دیپلماتیک با قواعد و اصول حاکم بر آن نشده باشیم، هیچ کاری، تأکید میکنم هیچ کاری، از پیش نخواهیم برد. قرار نیست که دلسپرده آمریکا یا هر کشور دیگری باشیم که با او مراودات سیاسی یا اقتصادی برقرار کنیم. همه خطا اینجاست که خیال کنیم گسترش روابط اقتصادی-سیاسی به معنی سرسپردگی یا دلسپردگی است. در مسابقه فوتبال با آمریکا شرکت میکنیم و تا به آخر هم میجنگیم. نمیتوانیم به لیگ فوتبال محلات برویم و از آنجا برای «جان کَری» کُری بخوانیم. اگر روابط ما با کشور دیگری مانند روسیه و چین و آمریکا به گونهای عمیق و شخصی بشود که نتوانیم از کمند آن کشور به در آییم، خطری هراسانگیز برای امنیت ملی است. باید مراقب بود که ملاحظات با چین و روسیه و آمریکا تعیینکننده روابط با عربستان و اوکراین و امارات نشود. فردا روزی دیگران نیز با اینان در موضوع جزایر سهگانه به وحدت میرسند... و رسیدهاند؛ آنگاه کار سختتر میشود و احتمالا منازعه جزیره و زمین را بینبردی وزین باید واگذار کنیم.
5- اساسیترین راه، وحدت و مشارکت ملی است. به قول سعدی «چون دوست گرفتی چه غم از دشمن خونخوار؟». باید وحدت ملی را تقویت کنیم؛ اما واژگون، همچنان بر طبل فرقهگرایی قرون وسطایی میکوبیم. مجلس ملی و دولت قوی با پشتوانه ملت پدید میآید و نه با تدبیرهای کنج محفلهای سیاسی و تشکیلاتی. سیستم اجرائی باید متولی برگزاری انتخابات ملی باشد و نه اسیر محفلهای تشکیلاتی. اینکه بخواهیم کشور را با پنهانکاریهای تشکیلاتی و ترفندهای سیاسی و از میدان به در کردن همگنان و همگان اداره کنیم، خود، نوعی بیتدبیری است. این، به واژگونه پندار ما، نه کیاست سیاسی است و نه موفقیت اجتماعی. چنین رویکردی کشور را به سوی تفرقه و تجزیه سرزمینی به پیش میبرد و این همان سناریوی شرق و غرب است. این الگوی فعالیت سیاسی، که از روی دست کهنه تشکیلاتیهای تودهای نوشته شده، چارهای ناچار است. این گروه از فعالان سیاسی مجلس و دولت را با این وصف میبَرند؛ اما از ملت میبُرند. اینکه کشورداری و فعالیت سیاسی را به سطح فعالیتهای تشکیلاتی پنهانی و یکسویه فروبکاهیم، میراث گروهکهای سیاسی و از سر ناشیگری است، نه از روی حرفهایگری. با این «تشکیلاتیگری» چپزده بهسادگی! صندلیهای سبز را بیرقیب تسخیر میکنید؛ اما در درازمدت کاری از پیش نمیبرید. سرتان به سنگ صبور مردمان میخورد و جز اتلاف منابع کاری از پیش نمیبرید.
6- موشکها و پهپادها ازجمله ابزارهای مفید برای حفظ تمامیت ارضی است. مطالبه ملی از نیروهای نظامی کشور توسعه این سلاحهاست تا در مواجهه با تهدیدها درجاتی از بازدارندگی را اعمال کند. این تهدیدها اینک دیگر به صورت ائتلاف همه قدرتهای منطقهای و بینالمللی علیه تمامیت ارضی و منابع بینالنسلی ملی درآمده است. اینکه برخی مقامات نظامی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را دستمایه سخنرانیهای خود کنند مطالبه عمومی نیست. با قدرت نظامی، زینت کشور باشید. یک مقام نظامی باید بدون شائبه جنگافروزی، حماسهسرایی کند، رجز بخواند، هماورد بطلبد و دل مردمان را به شجاعت خویش اطمینان بخشد؛ اما از حدود نظامی خویش فراتر نرود و به کار انتخابات مجلس و مدیریت اجرائی کشور و سیاست علمی و استخدام استاد و فیلمسازی و خودروسازی و «فرهنگسازی» و... نپردازد.