روسیه و معمای غزه
موفقیت اولیه عملیات بسیار گسترده حماس، پیشروی سریع در سرزمینهای اشغالی و موفقیت در به اسارت گرفتن عناصری بلندمرتبه از ارتش اسرائیل در کنار رفتار غیرقابل دفاع در کشتار غیرنظامیان موجب طرح معمای منابع اطلاعاتی حماس و امکان حفاظت اطلاعات از این عملیات و مجوز کاربست خشونت شده است.
موفقیت اولیه عملیات بسیار گسترده حماس، پیشروی سریع در سرزمینهای اشغالی و موفقیت در به اسارت گرفتن عناصری بلندمرتبه از ارتش اسرائیل در کنار رفتار غیرقابل دفاع در کشتار غیرنظامیان موجب طرح معمای منابع اطلاعاتی حماس و امکان حفاظت اطلاعات از این عملیات و مجوز کاربست خشونت شده است. ازاینرو تحلیلگران و کارشناسان با تکیه بر اطلاعات پراکنده و ارزیابی برندگان و بازندگان آن اقدام به گمانهزنیهای مختلفی کردهاند که البته همه آنها مناقشهبرانگیز هستند؛ اما در هر صورت توجه به آنها برای فهم ابعاد موضوع ضروری است.
گمانه نخست این است که این موفقیت نتیجه رشد درونی حماس و دیگر مجاهدان فلسطینی و دستیابی آنان به توان عملیاتی بسیار پیچیده از رهگذر درسآموزی از عملیات گذشته در کنار اطمینان بیش از حد سیستم اطلاعاتی اسرائیل به خود است که موجب بیتوجهی آنان به تحرکهای فلسطینیان شده است. اطمینان بیش از حد سیستمهای اطلاعاتی به خود موجب شکلگیری حفرههای امنیتی در کنار گوششان میشود. به هر روی پذیرش این ارزیابی با توجه به گستردگی عملیات و موفقیتهای آغازین آن و توجه به توان لجستیکی و اطلاعاتی مجاهدان، درونیبودن آن اغلب مورد تردید است و موجب شکلگیری معمای منبع اطلاعاتی و لجستیکی پشت این عملیات شده است.
گمانه دوم «تله اسرائیل» و غفلت تعمدی آن است. این رویکرد بر این گمان است که سیستمهای اطلاعاتی اسرائیل و مصر از این عملیات کموبیش و با دقتهای متفاوت آگاه بودهاند؛ اما نتانیاهو عمدا به آن بیتوجهی کرده است تا حماس را بهعنوان شروعکننده تجاوز به جهان معرفی کند و با توجه به خشونتهای رواداریشده در عملیات، امکان پاکسازی گسترده نژادی و قومی در منطقه غزه را تحصیل کند. این نظریه بر این گمان است که هزینه ضربه به آسیبناپذیری اسرائیل، کشتهشدن تعداد زیادی از شهروندان آن و دیگر زیانهای حیثیتی، جانی و مالی اسرائیلیان از سود حاصل از مجرای مشروعیتیابی نسبی در پاکسازی نسبی قومی فلسطینیان و کوچ اجباری آنان از منطقه باریکه غزه و متوقفکردن عملیات گروههای جهادی در فلسطین برای مدتی طولانی، کمتر است و سرجمع کابینه راستگرای اسرائیل این هزینه را در برابر منافعش پذیرفته است؛ بنابراین عملا حماس در دام اسرائیل افتاده است. این رویکرد بیشتر ناظر بر این فرضیه است که اسرائیل در پی تغییر پارادایم فهم افکار عمومی جهان از نزاع اسرائیل-فلسطین و جابهجایی موقعیت اشغالگر و قربانی تجاوز است تا به عملیات پاکسازی قومی از سوی خود نسبت به فلسطینیان مشروعیت ببخشد. این فرضیه با توجه به جریان غالب رسانهای در غرب پشتیبانی میشود. طرفداران این نظریه به نمونههای مشابه با شدت و ضعف متفاوت ازجمله گمانههایی که درباره عملیات 11 سپتامبر وجود دارد، اشاره میکنند.
گمانه سوم ارزیابی هزینه و فایده بازیگران جهانی و منطقهای از این عملیات است. این گمانه در تعارض با گمانه دوم نیست و میتواند لایهای دیگر از آن باشد. از این منظر برنده نهایی این جنگ تا این لحظه روسیه بوده است. این فرضیه از سویی به پرسش منبع پشتیبانی لجستیکی و اطلاعاتی حماس در عملیات پاسخ میدهد و از سوی دیگر تا حدی با نتیجه ارزیابی برندگان و بازندگان منازعه و گمانه دوم همسو است. براساس این گمانه، با توجه به بنبست جنگ اوکراین دو طرف در پی دستیابی به یک موقعیت برتر برای شروع مذاکره و پایان جنگ هستند.
روسیه با این اقدام در واقع با هزینه حماس و فلسطینیان در درجه اول و هزینه اسرائیلیان در درجه دوم به موقعیتی دست یافته است که میتواند از آن در حلوفصل مسئله اوکراین نیز سود ببرد. در عین حال با توجه به همگرایی استراتژیک روسیه و اسرائیل در مسئلههای مربوط به امنیت منطقه و امکان نقش میانجیگریای که روسیه میتواند ایفا کند، در گام دوم میتواند ایفای نقش اثباتی داشته باشد. به هر روی این گمانه را نیز نمیتوان بدون مناقشه و مسجل دانست. طرح آن در اینجا نیز برای آن است که تحلیلگران به آن توجه کنند و در تأیید یا رد آن نظر خود را اعلام کنند. بسیاری از تحلیلگران به این فرضیه که یک قدرت خارجی قابل اتکا در نشاندادن نقاط آسیبپذیری پدافندی و عملیاتی و حفاظتی و انتظامی در نقاط صفر مرزی اسرائیل نقش داشته، باور دارند و میگویند که اصلا نمیشود این مسئله را دور از ذهن دانست. بر اساس این نظریه، ممکن است که یک سیستم اطلاعاتی در واقع آن نقاط اصلی آسیبپذیری را برای مقامات ارشد و اطلاعاتی و امنیتی حماس آشکار کرده باشد و حماس هم توانسته باشد از آن نقاط استفاده کند. از سوی دیگر بیگمان روسیه تاکنون برنده اصلی این منازعه بوده است؛ زیرا توجهها از جنگ اوکراین به اسرائیل منتقل شد.
بر اساس این گمانه، روسیه در واقع میخواست با دو کارت حماس و ایران همزمان بازی کند. از سویی امکان موفقیت عملیات را برای حماس فراهم آورد تا پس از آن بتواند درباره مسئله حماس با اسرائیل وارد مذاکره شود و از سوی دیگر، با استفاده از کارت ایران توجهها را از روسیه منحرف کند. امکان استفاده از کارت ایران با هوشمندی ایران و نبود شواهد میدانی از سوی غرب از حیز انتفاع افتاد؛ ولی کارت حماس همچنان در دست روسیه است. اکنون روسیه تنها کشوری است که در آینده میتواند در ازای گرفتن امتیازاتی از غرب در اوکراین، در این ماجرا به اسرائیل کمک کند. برخی گزارشها حاکی از آن است که برخی تسلیحات اهدایی آمریکا و غربیان به اوکراین در اختیار حماس قرار گرفته است. نظریهای میگوید که این سلاحها از طرف باندهای فاسد اوکراینی در بازار سیاه به فروش رفته و از این رهگذر در اختیار حماس قرار گرفته است؛ ولی نظریهای دیگر بر این باور است که این سلاحها در نبردهای اوکراین از طرف روسیه به غنیمت گرفته شده است و بخشی از آنها در اختیار حماس قرار گرفته و این خود نشانی بر پشتیبانی روسیه از عملیات است.
نکته دیگر به نتیجه نرسیدن شورای امنیت در صدور قطعنامه به سود اسرائیل است. این نیز نتیجه مخالفت قطعی روسیه و همراهی چین بود. بهواقع، روسیه میخواست به اسرائیل ضرب شستی نشان دهد که در جریان جنگ اوکراین از نزدیکی به اوکراین خودداری کند و هزینه این همکاری را بداند. درعینحال پنجرهای را نیز به روی او بگشاید. در صورت واقعیبودن این گمانه، فرایند عادیسازی روابط برخی از کشورهای عربی با اسرائیل پس از یک دوره توقف مجددا فعال خواهد شد.
به هر روی باید منتظر بود و دید اتفاقهای بعدی کدامیک از این گمانهزنیها را تأیید میکند یا آنکه اساسا واقعیت چیز دیگری بوده است.