|

به مناسبت 25 مهرماه روز جهانی ریشه‌کنی فقر

اثر متقابل فقر ذهنی و فقر اقتصادی

مدیری را تصور کنید که مشغله کاری فراوانی دارد، روزانه تعداد زیادی از جلسات او را احاطه کرده است. فرصت لازم برای حضور در همه جلسات را ندارد. حجم بالای کارهای پیش‌رو ذهن او را پریشان و ناآرام کرده است.

مدیری را تصور کنید که مشغله کاری فراوانی دارد، روزانه تعداد زیادی از جلسات او را احاطه کرده است. فرصت لازم برای حضور در همه جلسات را ندارد. حجم بالای کارهای پیش‌رو ذهن او را پریشان و ناآرام کرده است. پهنای باند ذهن او فاقد ظرفیت کافی برای تحمل این سطح از درگیری ذهنی است، ساعات کاری محدودش‌ گنجایش این میزان جلسات کاری را ندارد. به عبارتی این فرد دچار نوعی کمیابی شده که همان کمیابی وقت است؛ کمیابی یعنی برخورداری از چیزی کمتر از مقداری که به آن نیاز داری. کمیابی، ذهن فرد را متلاطم و آشفته می‌کند. کمیابی پهنای باند ذهن را تنگ و اشغال می‌کند، در این وضعیت احتمال بروز خطا و اشتباه از سوی ذهن افزایش خواهد یافت. کمیابی زمان، برای مدیری که تراکم کاری بالایی دارد می‌تواند پهنای باند ذهن او را تحت تأثیر قرار دهد، بنابراین محتمل است، میزان خطا و ناکارایی وی فزاینده شود. در عالم اشیا نیز کمیابی می‌تواند رخ دهد. حالتی را در نظر بگیرید حین استفاده از اینترنت، هم‌زمان چند صفحه را باز کرده‌اید، در این موقعیت شما از ظرفیت پهنای باند، بیش از حد امکان استفاده کرده‌اید، به این خاطر از سرعت مرورگر به شدت کاسته می‌شود. وسیله برقی را در نظر بگیرید که بیش از توانش از آن استفاده می‌شود یا خودرویی که فراتر از ظرفیتش مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد، نتیجه همه این موارد کاهش بهره‌وری و کارایی است. اکنون فردی را در نظر بگیرید، وضعیت مالی نامساعدی دارد و در تنگناهای مالی گرفتار شده است. مواردی مانند پرداخت اقساط، اجاره خانه، پرداخت قبوض، خرید مایحتاج زندگی و... مکرر به او هجوم می‌آورند. قطار پرسروصدای گرفتاری‌‌ها، مدام در ذهن او در حال حرکت هستند. ذهنی که توانایی پذیرش این حجم از آشفتگی را ندارد، دچار تنگنای پهنای باند می‌شود. در این شرایط ذهن تمام توان خود را صرف برطرف‌کردن مشکلات پیش‌رو می‌کند، بنابراین ذهن تک بعدی می‌شود، یعنی صرفا به دنبال یافتن راه‌حلی برای پایان‌دادن به مخمصه‌های فعلی است. فرد دچار نزدیک‌بینی مفرط می‌شود و مسائل مربوط به آینده (مانند پس‌اندازکردن، تهیه مسکن، خرید کالاهای بادوام و...) برای او دیگر حائز اهمیت نیست. تکرار این وضعیت، امید به بهبود شرایط در آینده را کم‌رنگ می‌کند. فرد ناامید و مستأصل شده و می‌پندارد در دام فقر گرفتار شده است. هر بار تلاش وی برای غلبه بر مشکلات با شکست مواجه می‌شود، از این رو مقاومت ذهن برای فائق‌شدن بر سختی‌های موجود در هم می‌شکند و همچون عضله‌ای که بارها از آن برای بلندکردن وزنه‌ای سنگین استفاده شده و حال تهی از قدرت و انرژی لازم است، ناگهان فرومی‌ریزد. ذهنی که دچار سستی و ناتوانی می‌شود، کارآمدی و کارایی خود را از دست می‌دهد، ازاین‌رو میزان خطاها و تصمیمات نادرست آن افزایش می‌یابد. اهداف و برنامه‌های بلندمدت خود را چنان دور از دسترس می‌پندارد که دیگر حاضر به تلاش برای دستیابی آن نیست. ذهن فرد به آسودگی در معرض وسوسه‌ها قرار می‌گیرد، ازاین‌رو کسب لذت در زمان حال برای او موجه‌تر از اجابت نیازهای ضروری زندگی اوست. بنرجی در کتاب اقتصاد فقیر بیان می‌دارد، فقرای هندی به‌دلیل ناامیدی به آینده، اندک درآمدی که کسب می‌کنند صرف خرید چای و سیگار و... می‌کنند. بنرجی نام این کالاها را اقلام وسوسه‌ای می‌نامد.

حال جامعه‌ای را در نظر بگیرید که اعضای آن، برخوردار از ویژگی‌ها توصیف‌شده فوق باشند. در این شرایط به سبب تنگی پهنای باند ذهن، افراد جامعه صرفا به دنبال حل مشکلات آنی خود هستند. جامعه دچار روزمرگی شده و افق اندیشه‌های آن کوتاه‌مدت خواهد بود، جامعه ابتدا دچار احساس فقر می‌شود و در ادامه احساس فقر، جای خود را به باور و ایمان به فقر می‌دهد.

اسفناک‌تر زمانی است که فعالان اقتصادی دچار کمیابی شوند و در اثر کمیابی و حجم بالای نگرانی‌ها، پهنای باند ذهن آنها دیگر توانایی پذیرش این سطح از حجم بارگذاری‌شده را نداشته باشد. آنگاه سطح تمرکز ذهن تنزل می‌یابد. بنگاه اقتصادی که دچار کمیابی نهاده‌های تولید، منابع مالی و سرمایه در گردش، کمیابی در دسترسی به تکنولوژی روز دنیا و... می‌شود، دیگر نمی‌توان انتظار داشت برای افق زمانی بلندمدت برنامه‌ریزی کند. اندیشیدن به انجام طرح توسعه، راه‌اندازی خطوط جدید تولید و... دیگر مقبولیتی ندارد. در یک دهه گذشته اقتصاد ایران شرایط بغرنجی را سپری کرد. قدرت خرید مردم در این دوره حدود 50 درصد کاهش یافته است. در سال‌های اخیر، اقتصاد ایران شاهد جهش‌های چند باره ارزی، تورم‌های بالای تثبیت‌شده و کاهش نرخ رشد اقتصادی بوده که همگی منجر به ضعیف‌شدن اقتصاد خانوار شده است. جامعه‌ای که تعداد فقرای آن افزایش می‌یابد متناسب با آن، امید به آینده در آن جامعه رخت برمی‌بندد. باور به فقیر بودن و فقیر ماندن عامل بسیار مخربی برای آینده یک کشور است. باور به قرار داشتن در دام فقر، امید به آینده را تخریب می‌کند و انگیزه برای تلاش بیشتر را از بین می‌برد. هم‌اکنون در برخی از کشورهای فقیر جهان (از جمله برخی کشورهای آفریقایی) سال‌هاست باور به فقر‌ نهادینه شده و دچار جبرگرایی شده‌اند. البته برخی کشورها هم توانسته‌اند بر باور به فقر غلبه کنند و با خروج از دام فقر آینده روشنی برای خود ترسیم کنند. 

بسیاری از کشورهای موفق امروز زمانی نه‌چندان دور در فقر شدید به سر می‌برند. در قرن 18 کشورهای اسکاندیناوی و بریتانیا، همچنین تا چند دهه قبل کشورهایی مانند کره، مالزی، ویتنام و چین در زمره همین کشورهای فقیر قرار داشتند.

سخن آخر اینکه، هر میزان جزیره فقر گسترش یابد، متناظر با آن، ساحل یأس و ناامیدی نیز وسعت خواهد یافت. نباید اجازه داد معضلات ناشی از فقر، سطح وسیعی از پهنای باند ذهن افراد جامعه و فعالان اقتصادی را اشغال کند. فقر اقتصادی، منجر به فقر ذهنی (باریکی پهنای باند ذهن) می‌شود و متعاقبا فقر ذهنی، فقر اقتصادی را  تشدید می‌کند. 

در این صورت اجزای جامعه با ناامیدی نسبت به آینده، دچار رخوت و سستی می‌شوند. دیگر نمی‌توان انتظار داشت چنین جامعه‌ای در مسیر رشد و پیشرفت اقتصادی قرار بگیرد. جوامع گرفتار در دام فقر، اغلب جوامع ناامیدی هستند که از قافله توسعه‌یافتگی  دور مانده‌اند.