ایران باید برزیل را 10-هیچ ببرد
چند سال پیش بود که گمان میکنم مطلبی را از «کیروش»، سرمربی سابق تیم ملی ایران، خواندم. در آن مصاحبه او نقل کرده بود که سرمربی «رئال مادرید» ابراز ناراحتی کرده که چرا هواداران آن تیم، فقط توقع برد را از رئال مادرید دارند و گفته بود که افکار عمومی، اصلا به واقعیات درون و بیرون زمین توجه ندارد و غیرمنصفانه به قضاوت مینشینند
چند سال پیش بود که گمان میکنم مطلبی را از «کیروش»، سرمربی سابق تیم ملی ایران، خواندم. در آن مصاحبه او نقل کرده بود که سرمربی «رئال مادرید» ابراز ناراحتی کرده که چرا هواداران آن تیم، فقط توقع برد را از رئال مادرید دارند و گفته بود که افکار عمومی، اصلا به واقعیات درون و بیرون زمین توجه ندارد و غیرمنصفانه به قضاوت مینشینند. کیروش بعد از نقل این موضوع گفته بود «اینکه چیزی نیست. اگر هواداران از رئال توقع برد دارند، برای این است که رئال بهترین بازیکنان و بهترین امکانات و بهترین تیم مربیگری و پشتیبانی و پرشورترین هواداران را دارد که برای چنین توقعی، منطقی است؛ اما یک مربی باید بیاید در ایران مربیگری کند تا متوجه شود که توقع غیرواقعبینانه یعنی چه؟ مثلا افکار عمومی در ایران توقع دارد که اگر تیم ملی ایران با تیم ملی برزیل بازی کرد، اولا پیروز میدان باشد، ثانیا با اختلاف گل بازی را ببرد و ثالثا و از همه مهمتر، در یک بازی تماما هجومی به چنین بردی دست پیدا کند و به ذرهای کمتر از این هم رضایت نمیدهد». من خودم این نظر سرمربی سابق تیم ملی را بعینه مشاهده کردهام. یادم هست در جام جهانی روسیه، وقتی ایران با اسپانیا، مراکش و پرتغال همگروه شد، ابتدا همه گفتند که ایران کیسه گل خواهد شد. بعد که ایران با یک گل به اسپانیا باخت و با پرتغال مساوی کرد و مراکش را برد، در فضای مجازی دیدم که یکی فحش را کشیده به تیم ملی و سرمربی تیم که این چه نتیجه شرمآوری است؟ وقتی پرسیدم چرا؟ گفت اینکه با روش دفاعی بتوانی امتیاز بگیری، شرمآور است و تیم باید هجومی بازی میکرد. گفتم آخر آن وقت همان میشد که قبل از جام جهانی پیشبینی کردند و تیم کیسه گل میشد؛ که جواب داد آن شرف داشت به چنین نتیجهای. من نمیدانم آیا کیسه گل شدن شرف داشت به این نتیجه یا نه؛ ولی گمان میکنم ما در خیلی از موضوعات، به امور چنین نگاهی داریم و شاید برای همین است که میگوییم «هنر نزد ایرانیان است و بس» و خود را تافته جدابافته تصور میکنیم که به هر کاری تواناییم. بگذارید مثالی بزنم. سال 1812 میلادی، فرانسه به رهبری ناپلئون، با قدرتمندترین و مجهزترین ارتش زمان خود و 530 هزار سرباز به روسیه حمله کرد و تا مسکو هم پیش رفت.درحالیکه روسیه فقط 120 هزار سرباز داشت؛ اما در نهایت ناپلئون شکست خورد و از آن ارتش قدرتمند فقط 32 هزار نفر به جای ماندند؛ درحالیکه تلفات روسیه فقط 40 هزار نفر بود. تنها چند سال بعد، ایران به روسیهای که قویترین ارتش زمان خود را با چنان وضعیتی شکست داده بود، اعلان جنگ داد؛ آنهم در شرایطی که از هر نظر، فاصلهای بعید با روسیه آن زمان داشت. روسیه هم چنان شکستی بر ایران وارد کرد که سقوط تهران و تصرف ایران از طریق ارتش روسیه قطعی بود. بااینهمه در مذاکرات صلح و برخلاف آنچه در جنگ گذشته بود، ایران توانست روسیه را به آن سوی ارس عقب براند و سیاستمداران آن روز ایران، با هدایت فتحعلی شاه، توانستند بخش بزرگی از اشتباه خود را با قرارداد ترکمانچای جبران کنند.
اما حالا در خاطره جمعی ما از آن واقعه چه مانده و چگونه به آن نگاه میکنیم؟ آیا هیچوقت میگوییم که حاکمیت آن روز ایران بهعنوان یک کشور ناتوان از هر منظر، توانست بخش وسیعی از کشور را که در جنگ از دست داده بود، پس بگیرد و ایران را از نابودی قطعی و همیشگی نجات دهد؟ یا میگوییم عهدنامه ترکمانچای، خفتبارترین عهدنامه تاریخ ایران است؟ آیا این همان نیست که کیروش میگوید ایرانیها همیشه میخواهند برزیل را در یک مسابقه سراسر هجومی، 10-هیچ شکست دهند و کمتر از آن را یک خفت تمامعیار برای خود میدانند؟ آیا منطقا باید فتحعلی شاه قاجار را به خاطر درایتی که به خرج داد تا بخش بزرگی از سرزمینهای از دست رفته را در مذاکرات صلح به ایران بازگرداند، یک فرمانروای لایق بدانیم یا آنطور که امروزه مرسوم است، عیاش و ناتوان و نالایق؟ چرا راه دور برویم و به 200 سال پیش برگردیم؟ همین دوره اصلاحات مگر دور است؟ دوره اصلاحات با آنهمه دستاورد داخلی و بینالمللی که فقط یکی از آنها ایجاد پنج میلیون شغل جدید در مدت هشت سال بود، چه نتیجهای داد؟ غیر از آنکه در همین دانشگاه تهران، دانشجویان، آقای خاتمی را هو کردند و بعد در انتخابات 1384 چنان شد که به جای پاسداشت از اصلاحات، دو دستی کشور را به معجزه هزاره سوم سپردیم و ایران را در سراشیبی انداختیم. غیر از آن بود که ما به کمتر از برد 10-هیچ راضی نبودیم؟