بومیان مطرود!
چند روز پیش یک مقام انتظامی جمهوری اسلامی در همایش رؤسای پلیس فتای استانها، از یک آنتیویروس رونمایی کرد که به گفته او «از سوی پلیس به شورایعالی فضای مجازی داده شده تا این شورا استفاده از آن را الزامی کند که به دنبال آن شاهد کاهش نصب بدافزارها روی موبایل باشیم».
چند روز پیش یک مقام انتظامی جمهوری اسلامی در همایش رؤسای پلیس فتای استانها، از یک آنتیویروس رونمایی کرد که به گفته او «از سوی پلیس به شورایعالی فضای مجازی داده شده تا این شورا استفاده از آن را الزامی کند که به دنبال آن شاهد کاهش نصب بدافزارها روی موبایل باشیم».
این خبر البته در بین موج اخبار فساد بزرگ چای (از نوشتن رقم دقیق آن برای جلوگیری از طولانیشدن مطلب خودداری میکنیم!) و ماجراهای صادق بوقی و ویدئوی فلان خواننده آنور آبی، بازتابهای درخوری نیافت؛ اما بودند رسانههایی که به آن پرداختند و فیالمثل به یادها آوردند که پیش از ایران، کشور دوست و برادر چین هم آنتیویروس بومی ساخته و نصب آن بر روی گوشیهای شهروندان را الزامی کرده و در «حفظ امنیت شهروندان» آنقدر جدی است که ظاهرا نصبنکردن این آنتیویروس در گوشی شهروندانش، میتواند مجازات زندان را هم در پی داشته باشد. به هر روی ظاهرا در ایران هم برخی علاقهمند هستند پویشگر امنیتی فارز (نامی که نیروی انتظامی روی آنتیویروس خود گذاشته است) نیز با الگویی مشابه -یعنی «اجبار» به استفاده- روی گوشی شهروندان نصب شود؛ تجربهای که برای از پیش شکستخورده بودن آن، نمونههای بسیاری را میتوان فهرست کرد.
تقریبا همزمان با رونمایی از آنتیویروس بومی پلیس، وزیر ارشاد دولت ابراهیم رئیسی، در واکنش به فراگیرشدن رقص پیرمرد اهل رشت، میگفت «این ویدئو آنقدر فراگیر شد که حتی در تانزانیا هم از روی آن تقلید کردند، ما به این موضوع به چشم فرصت نگاه میکنیم». اعتراف وزیر ارشاد، در واقع اعتراف به شکست بزرگترین پروژه اجبار عمومی به استفاده از اپلیکیشنهای بومی و ملی بود: «فیلترینگ»!
درواقع فیلترینگ، پروژه بزرگی بود که با هدف سوقدادن عموم جامعه به سمت ابزارهای اینترنتی بومی اجرا شد و البته ناکام ماند! هیچکدام از اپلیکیشنهای جهانی بعد از فیلترشدن، اقبال ایرانیان را به صورت معنادار از دست ندادند و هیچکدام از اپلیکیشنهای بومی که با هدف جایگزینی با نمونههای خارجی، به ضرب رانت فیلترینگ و دوپینگ وامهای میلیاردی ایجاد شدند، جایی بین عموم مردم پیدا نکردند. اپلیکیشنهایی که آنطور که آذریجهرمی، وزیر وقت ارتباطات، خبر میداد، از «تسهیلات و وامهایی با کمترین نرخ بهره و آسانترین تضامین» بهرهمند و با حمایتهای متعدد ایجاد میشدند و حتی بسیاری از دستگاههای دولتی و بانکها، ارائه خدمات خود را روی بستر آنها انجام میدادند، تا مگر به گوشی تلفن همراه ایرانیان راه پیدا کنند و جایگزین نمونههای خارجی شوند؛ اتفاقی که نیفتاد و حتی جایی که این حمایتها، آنطور که مطلوب مدیران شرکتهای سازنده پیامرسانها بود، ادامه نیافت، آنها چارهای جز تعطیلی نداشتند. نمونهاش پیامرسان بیسفون که سال 97 تسهیلات پنج میلیاردتومانی را دریافت کرد، از امکانات زیرساختی مثل سرور رایگان که وزارت ارتباطات در اختیار آنها قرار میداد، هم احتمالا استفاده کرد و در اسفند ماه سال 99، با ارسال یک پیامک، پایان کار خود را اعلام کرد. همین و تمام! یا مثلا میتوان داستان پیامرسان سروش را نقل کرد که چندی قبل خبر بازداشت مدیرعامل آن، به دلیل نشر ویدئوی جدید ساسی مانکن منتشر شد؛ درحالیکه اساسا پاکسازی فضای مجازی، یکی از اهدافی بود که همواره بهعنوان توجیه هزینههای بسیار ایجاد این پیامرسانهای بومی عنوان میشد. با ذکر همین دو مثال میتوان ادعا کرد رویکرد سیاستگذاران فیلترینگ، با هدف حذف پیامرسانهای بینالمللی و جایگزینی آن با پیامرسانهای بومی، هم در هدف اشتباه بوده و هم در مسیر؛ این مسیر غلط به آن هدف غلط نمیرسد! این رویکرد را میتوان در دیگر اجزای سیاستهای کنترل و مواجهه با فضای مجازی هم دید؛ اینستاگرام ملی که دو سال پیش یکی از طراحان اصلی طرح صیانت خبر داده بود که «ما یک مشابه اینستاگرام در کشور ایجاد میکنیم که اگر اتفاقی برای شهروند جمهوری اسلامی افتاد، در کمترین زمان بتوانیم حقش را بگیریم» عملا معلوم نشد به کجا انجامید؛ اما چندی بعد ادعاهای برخی شهروندان بازتاب یافت که مدعی بودند حساب کاربریشان در اینستاگرام بدون اطلاع آنان در یک شبکه اجتماعی داخلی عینا کپی شده است. کار آنقدر بالا گرفت که پلتفرم داخلی یادشده -روبیکا- مجبور شد در اطلاعیهای اعلام کند «اگر به اکانت به راه افتاده در روبیکا نیاز ندارید، با ما تماس بگیرید تا آن را حذف کنیم»!
یا مثلا برای جایگزینی شبکه اجتماعی توییتر با نمونه داخلی، پلتفرمی (احتمالا با صرف هزینههای گزاف) درست شده به نام ویراستی و کارکرد آن عملا این است که مدیران و مسئولان، نظرات خود را آنجا منتشر میکنند و بعد اسکرینشات آن را توی توییتر میگذارند تا مردم هم آن را ببینند و بهرهمند شوند!
«ویراستی» البته داستان جالبی هم دارد. حدود یک ماه بعد از ارائه این اپلیکیشن، جایی به نام «جمعیت توسعهگران فضای مجازی پاک» نامهای را خطاب به «مسئول یا چهره سرشناس ایرانی که مردم این کشور در رسانهها به دنبال مواضع شما هستند» منتشر کرد و در آن با اشاره به اینکه «سلطه بلامعارض توییتر بر حیطه میکروبلاگینگ فضای رسانهای کشور، ضربات سنگینی به منافع مردم ایران و حکمرانی رسانهای کشور ما وارد کرده است»، از آنان میخواست «اقدام به راهاندازی صفحه شخصی در این اپلیکیشن ایرانی (ویراستی) کنید و با انتشار پستی در صفحه توییتری خود حاوی هشتگ «سلام ویراستی» به جایگزینی آن به جای توییتر کمک کنید». ظاهرا با وجود این «کمک»های دستوری یا با خواهش و تمنا، نشانهای از اینکه جایگزینی مدنظر دوستان چشماندازی حتی دوردست هم داشته باشد، دیده نمیشود! البته اگر مشتاق باشید از سوابق «جمعیت توسعهگران فضای مجازی پاک» بیشتر بدانید، یک روایت دیگر هم برای شما تعریف میکنیم. چند سال قبل این جمعیت به فکر افتاد که احتمالا برای پاککردن فضای مجازی، علامت اتساین -بله! همین @ که از بدو خلقت ایمیل بخش لاینفک آدرسهای پست الکترونیکی بوده است- را حذف و آن را با یک اتساین بومی جایگزین کند. این بود که بعد از مدتها تحقیق و غور و مداقه و روی هم گذاشتن عقلها، همایشی برگزار شد و مسئولان محترم شانه به شانه هم ایستادند تا از یک اتساین بومی رونمایی کنند. نامش را هم گذاشتند «درنشان» و اگر شما میدانید سرنوشت آن اتساین درنشان بومی و بودجههایی که به آن اختصاص یافته بود چه شد، ما هم میدانیم! این ماجرا را در سطرهای پایانی این گزارش نقل کردیم؛ چون گمان داریم هرچه بخواهیم بهعنوان نتیجهگیری بگوییم، در خود روایت مستتر است؛ خندهدار و البته دردناک!
درواقع آنچه عموم آن را تحدید و کنترل فضای مجازی میدانند یا آنگونه که متولیان امر دوست دارند خطاب شود، ایجاد امنیت در فضای مجازی، بدون اقبال و اعتماد عمومی سرنوشتی جز شکست نخواهند داشت و البته در ظاهر مردم برای اعتمادنداشتن به چنین پروژههایی، دلایل کافی در «حافظه» خود دارند؛ دلایلی که فقط نمونههایی از آن در این نوشته آمده است.