|

خودکرده را تدبیر نیست

روسیه چندین قرن همسایه بزرگ شمالی ایران بوده و به ظاهر نیز متحد ماست. تشکیل اولیه دولت روس را به قرن دهم میلادی نسبت می‌دهند که خاندان رورکی‌ها در آنجا حاکم بودند. مغول‌ها در قرن 13 میلادی سلطنت روس‌های کی‌یف را سرنگون کردند و این شهر را آتش زدند. ارتش پرنس‌نشین مسکو به رهبری دمیتری دانسکوی در سال 1380 میلادی نخستین شکست را به تاتارها و مغول‌ها تحمیل کرد. پس از سقوط قسطنطنیه، در سال 1453 مسکو مدعی پیشوایی کلیسای ارتدوکس شرقی شد و بالاخره ایوان چهارم در سال 1547 به عنوان اولین تزار روسیه تاج‌گذاری کرد.

هاشم اورعی استاد دانشگاه صنعتی شریف

روسیه چندین قرن همسایه بزرگ شمالی ایران بوده و به ظاهر نیز متحد ماست. تشکیل اولیه دولت روس را به قرن دهم میلادی نسبت می‌دهند که خاندان رورکی‌ها در آنجا حاکم بودند. مغول‌ها در قرن 13 میلادی سلطنت روس‌های کی‌یف را سرنگون کردند و این شهر را آتش زدند. ارتش پرنس‌نشین مسکو به رهبری دمیتری دانسکوی در سال 1380 میلادی نخستین شکست را به تاتارها و مغول‌ها تحمیل کرد. پس از سقوط قسطنطنیه، در سال 1453 مسکو مدعی پیشوایی کلیسای ارتدوکس شرقی شد و بالاخره ایوان چهارم در سال 1547 به عنوان اولین تزار روسیه تاج‌گذاری کرد.

روسیه کشورگشایی سرزمینی را با الحاق ایوان خانات غازان و آستاراخان به مسکو آغاز کرده و سپس درگیر جنگ‌هایی با اتحاد لهستان- لیتوانی، پادشاهی سوئد، نروژ و دانمارک برای دسترسی به دریای بالتیک شد. از قرن 16 تا 19 میلادی، کریمه، قفقاز شمالی، سیبری، ناحیه بالتیک، بخش‌هایی از اروپای شرقی شامل اوکراین، لیتوانی و لهستان، آسیای مرکزی شامل قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان، قفقاز جنوبی شامل اران، شروان، گرجستان و ارمنستان و بالاخره آلاسکا در قاره آمریکا به تصرف روسیه درآمدند. به این‌ ترتیب در ابتدای قرن بیستم، امپراتوری روسیه وسیع‌ترین امپراتوری تاریخ پس از مغول بود و در تاریخ مدرن می‌توان آن را کشورگشاترین ملل عالم دانست.  تجاوزات سرزمینی روسیه در قرن بیستم ادامه یافت و بخش‌هایی از لهستان، چکسلواکی، رومانی، فنلاند، جزایر کوریل و ساخالین جنوبی ژاپن، سه کشور حوزه بالتیک یعنی لیتوانی، لتونی و استونی، مغولستان، گرجستان، اوکراین و مولداوی به تصرف این کشور درآمد. به این‌ ترتیب به گواه تاریخ، شوروی (روسیه) تقریبا به خاک تمام همسایگان خود تجاوز کرده و تجلی کامل استعمار و امپریالیسم است. شگفتا که با چنین عقبه‌ تاریخی محور سیاست خارجی کشور اتکا بر همسایه شمالی است! به‌تازگی در ششمین نشست مجمع همکاری کشورهای عرب و روسیه که در شهر مراکش برگزار شد، از ایران خواسته شد که به قضاوت بین‌المللی برای تعیین مالکیت جزایر سه‌گانه ایرانی در خلیج فارس تن دهد.               

بد نیست نگاهی کوتاه به منشأ ادعای امارات بیندازیم که می‌توان گفت از میراث به‌جامانده بریتانیا در خاورمیانه است. در آذر 1350 با خروج بریتانیا از خلیج فارس، نیروی دریایی ایران در سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی مستقر شد. آن زمان در ساحل جنوبی خلیج فارس مجموعه‌ای از شیخ‌نشین‌ها تحت حمایت بریتانیا قرار داشتند و یک ماه پس از این واقعه در دسامبر 1971 میلادی کشور امارات تأسیس شد.

حدود یک سده پیش از این، مردم عرب ساکن ساحل جنوبی که از قبایل قاسمی بودند، بیشتر با راهزنی دریایی روزگار می‌گذارندند و به همین دلیل این منطقه به ساحل القرصان، معروف بود. قاسمی‌ها از عراق آمدند. بخشی به ساحل شمالی خلیج فارس و برخی به ساحل جنوبی رفتند. قاسمی‌های ساکن ساحل ایران تابعیت ایرانی داشتند و دولت ایران شیخ قاسمی را به حکومت بندر لنگه گماشته بود و جزایر تنب و ابوموسی تابع بندر لنگه بودند.

در سال 1878 میلادی، علی بن خلیفه، شیخ قاسمی به دست یکی از افراد قبیله خود، یوسف بن محمد به قتل رسید و قاتل جای مقتول را گرفت، اما او نیز به دست فرد دیگری از قبیله به نام قضیب بن راشد کشته شد. دولت ایران برای پایان‌دادن به این درگیری قومی، حاجی احمدخان سرتیپ، مسئول امور گمرکات و بنادر را مأمور کرد تا قضیب را دستگیر و به تهران تبعید کند. مشکل از اینجا با مداخله بریتانیا پدید آمد. در آن زمان خلیج فارس جولانگاه بریتانیا بود و این کشور ادعا کرد که حاکمیت شیخ قاسمی بر این جزایر نه به دلیل حاکمیت بندرلنگه بلکه ناشی از این است که جزایر متعلق به قبیله قاسمی بوده است. در‌واقع ادعای بریتانیا این بود که سکونت شیوخ قاسمی در ایران دلیل نمی‌شود که این جزایر متعلق به ایران باشد.

متأسفانه در آن زمان ایران نیروی دریایی درخوری نداشت تا بتواند اقدام جدی انجام دهد و بریتانیا به شیخ شارجه توصیه کرد پرچم خود را در این جزایر برافرازد. کشاکش بر سر نصب پرچم حدود 20 سال ادامه داشت تا اینکه در دوران مظفرالدین شاه قرار شد پرچمی در جزایر نصب نشود اما بریتانیا این توافق را رعایت نکرد و پرچم رأس‌الخیمه در تنب‌ها و پرچم شارجه در ابوموسی نصب شد.

دنیس رایت، از سفرای انگلیس در ایران در کتاب خود «انگلیسیان در میان ایرانیان در عصر قاجار» در مورد جزایر می‌گوید: از سال 1880 میان بریتانیا و ایران اختلافی بر سر مالکیت چهار جزیره کوچک در خلیج فارس جریان داشت. مادامی که شیوخ قاسمی به‌عنوان حکام لنگه عمل می‌کردند و مالیات به دولت ایران می‌پرداختند، اختلافی بر سر این جزایر نبود تا آن زمان که کشت و کشتارهای درونی قاسمی سبب شد یک حاکم ایرانی برای لنگه منصوب شود. پس از آنکه شیوخ قاسمی به جنوب خلیج فارس رفتند مدعی شدند که این جزایر بخشی از دارایی آنها بوده و اینک مالکیت آن به شیوخ قاسمی رأس‌الخیمه و شارجه انتقال یافته است. انگلستان نیز این دعوی را مورد حمایت قرار داد.

استدلال شیوخ آن بود که فرماندار لنگه، نه به‌عنوان فرماندار بلکه به‌عنوان شیخ قاسمی بر آن جزایر دست داشته است. به نظر ایرانی‌ها این استدلال ساختگی بود زیرا ساکنان جزایر، حاکمیت ایران را با پرداخت مالیات پذیرفته بودند. در نقشه‌ای که در سال 1888 به شاه ایران تقدیم شد، این جزایر به رنگ ایران مشخص شده بود.

در سال 1892 هم که کتاب دو‌جلدی لرد کرزن به نام «ایران و قضیه ایران» انتشار یافت، این جزایر در نقشه همراه کتاب که توسط انجمن سلطنتی جغرافی بریتانیا تهیه شده بود، به عنوان جزایر متعلق به ایران مشخص شده بودند اما در سال 1904 که ایرانی‌ها خواستند پرچم ایران را در تنب و ابوموسی برافرازند، بر اثر فشار شدید انگلستان در این امر ناکام ماندند و تا سال 1971 که نیروهای انگلستان خلیج فارس را ترک کردند، نتوانستند به این جزایر بازگردند.

با عملیات نظامی ایران در آذر 1350 وضع موجود و مورد نظر ایران درمورد جزایر برقرار شد اما چرا پس از نیم‌قرن امارات دوباره مسئله مالکیت جزایر سه‌گانه را مطرح می‌کند؟ دقیقا به همان دلیل که عربستان سعودی و کویت میدان گازی آرش را که نزدیک به 40 درصد محدوده آن در آب‌های ایران قرار دارد، از آن خود دانسته و حقی برای ایران قائل نیستند! و به همان دلیل که افغانستان از دادن حقابه ایران از رودخانه هیرمند امتناع می‌ورزد. اصل ماجرا این است که همسایگان ایران خود را قوی می‌پندارند و می‌دانند که در جهان امروز این قدرت اقتصادی است که حرف اول را می‌زند و حق و ناحق جایگاهی ندارد.

روزی که ارتش ایران موفق شد کمونیست‌ها را در عمان قلع و قمع کرده و سلطنت را تحویل سلطان قابوس دهد، هیچ‌کس فکر نمی‌کرد شاهد چنین روزهایی باشیم که با ازدست‌دادن قدرت اقتصادی خود نتوانیم حقوق خود از جمله مالکیت جزایر سه‌گانه و سهم‌مان از میدان آرش را حفط کنیم. افسوس که امروز کارمان به جایی رسیده که چشم امید به همسایه شمالی خود دوخته‌ایم که بخش قابل‌توجهی از سهم‌مان از دریای خزر را نیز از آن خود کرده است. چگونه می‌توان از روسیه‌ای که خود ید طولایی در کشورگشایی و دست‌اندازی به قلمرو همسایگان دارد انتظار داشت منافع خود را در طرفداری از امارات کنار نهاده و طرف ایران را بگیرد؟

وقت آن رسیده که به جای اتکا بر شرق نگاهی نو به خود بیندازیم و به بازنگری بنیادین در سیاست خارجی همت گماریم. به قول نظامی‌گنجه‌ای:

آینه چون نقش تو بنمود راست/ خود شکن، آینه شکستن خطاست