نقش تشکلهای اجتماعی در اقتصاد
اقتصاد مدرن بر این فرض استوار است که انسانها «بیشینهسازهای منطقی منفعت» هستند. به این معنی که آنها از مهارتهای شناختی قابل توجهشان برای به حداکثر رساندن منافع شخصیشان استفاده میکنند.
اقتصاد مدرن بر این فرض استوار است که انسانها «بیشینهسازهای منطقی منفعت» هستند. به این معنی که آنها از مهارتهای شناختی قابل توجهشان برای به حداکثر رساندن منافع شخصیشان استفاده میکنند. شکی نیست که انسانها معمولا افرادی حریص، خودخواه و باهوشاند و به همین جهت در قالب مدلهای بیشینهیاب سود قرار میگیرند که اقتصاددانان پیشنهاد میکنند. از سوی دیگر، انسان موجودی اجتماعی است. انسانها به صورت طبیعی و ذاتی، بودن در اجتماع را به تنهایی و انزوا، ترجیح میدهند. با این حال اقتصاددانان استدلال میکنند که دلیل گردهمآمدن افراد در گروهها جدا از مسائل غریزی و ذاتی عمدتا به منظور ابزاری برای به حداکثر رساندن منافع فردیشان است. منکر اولسن در این خصوص اشاره میکند که انگیزههای مردم برای پیوستن به گروهها برای استفاده از مزایایی است که گروه ارائه میدهد، مانند امنیت، استفاده از توانایی سایر اعضای گروه، امکان تهیه اقلام و کالاهای متعدد با سهولت بیشتر و قیمت مناسبتر، بهرهمندی از صرفههای ناشی از مقیاس نهفته در گروه و... . اعتماد، عامل و رکن اصلی و تعیینکننده در جهت قرارگرفتن افراد در کنار یکدیگر و ایجاد گروهها و شبکههای اجتماعی محسوب میشود. از سوی دیگر، بیاعتمادی نقشی تأثیرگذار در ایجاد شکاف و فاصله بین افراد یک جامعه ایفا میکند. نبود اعتماد مانع بزرگی در ایجاد تشکلها و سازمانی اجتماعی محسوب میشود. نداشتن اعتماد به یکدیگر عاملی است کارساز که موجب ازبینرفتن حس اشتراک، جمعیپذیری و جماعتگرایی میشود.
در این شرایط، شکلگیری همکاری و انجام امور مشارکتی به سختی قابل تحقق است. برخی کشورها توانستهاند به واسطه سطح بالای اعتماد که در جامعه انباشت شده است، به لحاظ اقتصادی عملکرد قابل ملاحظهای را به نمایش بگذارند. یکی از مشخصههای بارز کشورهای توسعهیافته وجود سطح قابل اتکایی از اعتماد بین افراد جامعه و میان فعالان اقتصادی است.
از سوی دیگر، در جوامع با درجه پایین اعتماد، افراد همواره نگران آنند که در صورت اعتماد به سایرین، مورد سوءاستفاده قرار بگیرند. در این جوامع به ندرت میتوان تشکلها و سازمانی اجتماعی را ایجاد کرد. به علاوه حس مشارکت و جماعتگرایی در سطح نازلی قرار دارد. نکته قابل تأمل دیگر اینکه جوامع با سطح بالای اعتماد، حتی توانستهاند در خارج از مرزهای کشورشان نیز موفقیتهای چشمگیری به دست آورند. در قرن 19 و 20 و حتی قرن 21، عده کثیری از مردمان مللهای مختلف به ینگه دنیا مهاجرت کردند. اما سرنوشت همه مهاجران مشابه یکدیگر نبود. پیگیریمهای پروتستان، اولین مهاجران انگلیسی بودند که به آمریکا مهاجرت کردند. در ادامه گروههایی از ژاپنیها، یهودیان و چینیها راهی آمریکا شدند. مهاجران این کشورها به دلیل وجود سطح بالایی از اعتماد که همراه خود داشتند توانستند شبکههای متراکمی از سازمانهای اجتماعی را ایجاد کنند. آنها بین خود اتحادیههای اعتباری تشکیل دادند و از این طریق به هم وام میدادند و از یکدیگر حمایت میکردند. حتیالمقدور خرید خود را از هموطنان مهاجر خود انجام میدادند. محافلی را ایجاد کردند که جمعگرایی و حس همبستگی را تقویت میکرد. از سوی دیگر گروههای متعدد دیگری از سایر ملل مانند اقوام آفریقایی، آمریکای لاتین و کشورهای حوزه دریای کاراییب هرگز نتوانستند دستاوردهای کشورهای با سطح بالای اعتماد را تکرار کنند. مهاجران این کشورها به دلیل بیاعتمادی رایج در کشورشان، این بیاعتمادی را حتی هنگام مهاجرت نیز با خود به ارمغان آوردند. پیامد این بیاعتمادی مفرط، عدم تشکیل سازمانهای اجتماعی موفق بود، البته آنها گاه توانستند سازمانهای اجتماعی تبهکارانه (مانند قاچاق مواد مخدر) را خلق کنند که سرانجام آن ناخوشایند و بیثمر بود. یک بررسی مختصر نشان میدهد جامعه ایران سرشار از تعداد کثیری از گروهها، کانونها و جماعتهایی است که در بخشها و موضوعات متعددی در حال فعالیت هستند. طبق گزارش بینالمللی آکسام در سال 2019 درمجموع در 38 کشور توسعهیافته و در حال توسعه حدود 250 هزار بنیاد خیریه وجود دارد، در حالی که به گفته رئیس امور خیریه و اوقاف در ایران حدود 30 هزار مؤسسه خیریه و 70 هزار تشکل مردمنهاد و خیراندیش وجود دارد (این عدد به استثنای مؤسسات و تشکلهایی است که به صورت خانوادگی و غیررسمی فعالیت میکنند)، به عبارتی در موارد متعددی، تعداد کمی از افراد با توجه به شناخت و اعتمادی که به یکدیگر دارند، اقدام به ایجاد یک نهاد خیریه کردهاند. هرچند این مطلب امری پسندیده و قابل ستایش است ولی سطح پایین اعتماد مانع از تشکیل جماعتهایی با تعداد بالای اعضا شده است.
طبق آمار موجود در ایران حدود 5/2 میلیون مغازه دایر است که نزدیک به 20 برابر میانگین تعداد سرانه مغازه در دنیاست. یقینا عدم تمایل به انجام فعالیتهای مولد در اقتصاد ایران به علت بازدهی پایین و ریسک بالای مترتب با آن فعالیت، سبب شده اشتیاق به امور غیرمولد و کوتاهمدت افزایش یابد، اما بیاعتمادی رایج بین اعضای جامعه نیز مانع حیاتی در ایجاد جماعتهای بزرگ اقتصادی شده است. در نمونه اقتصادی دیگر طبق آمار منتشرشده در ایران حدود 50 هزار واحد تولید و توزیع کفش در حال فعالیت هستند. اغلب این واحدها کوچک، کمنامونشان و ناشناخته هستند. تمرکززدایی و عدم شکلگیری واحدهای تولیدی بزرگمقیاس ناشی از فقدان اعتماد و اطمینان به یکدیگر باعث شده صنعت کفش در ایران فاقد مزیت رقابتی با سایر کشورهای تولیدکننده کفش باشد.
به عبارتی عدم توانایی ایجاد گروههای اقتصادی با سطح بالایی از مشارکت فعالان اقتصادی یکی از معضلات اصلی اقتصاد ایران به شمار میرود. این امر سبب شده هزینههای تولید و بهای تمامشده تولید در اقتصاد ایران بیش از حد متعارف آن باشد. پیامد این موضوع عدم دستیابی به کارایی مناسب و کاهش رقابتپذیری در اقتصاد ایران شده است.
سخن آخر اینکه یکی از شروط موفقیت در هر زمینهای (به خصوص اقتصاد)، ایجاد تشکلهای اجتماعی بزرگمقیاس است. حتی در میان گروههای تبهکار نیز، آنهایی میتوانند به بقای خود ادامه دهند که قادر باشند تعداد اعضای حاضر در گروه تبهکاری را در قیاس با سایر گروههای رقیب افزایش دهند. امروزه کشورهایی که در زمینه تشکیل کانونهای بزرگ اجتماعی عملکرد قابل دفاعی داشتهاند در سطح اقتصاد جهانی نیز توانستهاند جایگاه شایستهای را به دست آورند. پیششرط وجود سازمان اجتماعی بزرگ، خلق سطح قابل اتکایی از اعتماد میان اعضای جامعه است. متأسفانه در ایران به دلیل نبود میزان مناسبی از اعتماد با تنزل سرمایه اجتماعی مواجه هستیم که نتیجه این موضوع، عدم شکلگیری جماعتهای اقتصادی در مقیاس بزرگ است. آنچه در این شرایط میتوان انتظار داشت، پایینبودن سطح بهرهوری در اقتصاد است که خود مانع جدی برای رشد اقتصادی محسوب میشود.