فرصت ابتکار عمل برای ایران
در سپهر سیاست نه موضوعات و مسائل مبتلابه صورتی ساده دارند و نه طبعا از راهحلهایی دمدستی و کلیشهای برخوردارند. حمله اسرائیل به اماکن دیپلماتیک ایران در دمشق نهفقط از این قاعده مستثنا نیست بلکه حتی پیچیدگیهای خاص خود را هم دارد. این پیچیدگیها ازجمله ناظر به عامل حمله (رژیمی یاغی و عزیز دردانه)، محل حمله (مکانی با مصونیتهای شناختهشده و متعارف دیپلماتیک) و طرف حمله (کشورمان با پیشینه تولیت مقاومت) است.
در سپهر سیاست نه موضوعات و مسائل مبتلابه صورتی ساده دارند و نه طبعا از راهحلهایی دمدستی و کلیشهای برخوردارند. حمله اسرائیل به اماکن دیپلماتیک ایران در دمشق نهفقط از این قاعده مستثنا نیست بلکه حتی پیچیدگیهای خاص خود را هم دارد. این پیچیدگیها ازجمله ناظر به عامل حمله (رژیمی یاغی و عزیز دردانه)، محل حمله (مکانی با مصونیتهای شناختهشده و متعارف دیپلماتیک) و طرف حمله (کشورمان با پیشینه تولیت مقاومت) است. این ویژگیهای پیچیده، محیط سیاسی را در خود مینوردد و هرگونه کنش و واکنش و فعل و انفعالی را بهشدت تحت تأثیر مخاطرات چندوجهی خود قرار میدهد. ازاینرو جمهوری اسلامی که آماج حمله قرار گرفته و در موقعیت سوژه داستان واقع شده و همه توجهات و گمانهزنیها متوجه واکنش احتمالی آن شده، لازم است مراقبت و دقت بیش از پیشی به خرج دهد تا هر اقدامی را که اراده میکند، با نگاهی کاملا جامعالاطراف و با سنجیدگی حداکثری انجام دهد. بدیهی است که این مهم نیازمند تحلیل شرایط و فهم علل و عوامل دخیل در تصمیم اسرائیل به حمله به منافع دیپلماتیک ایران دارد. در اینجا مواردی را یادآور میشود:
۱. اسرائیل در راستای یارگیری حداکثری و خروج از انزوای نظامی درصدد کشاندن پای آمریکا به صحنه مستقیم مناقشه است. تلاش در راستای بالابردن سطح تنش که حمله به کنسولگری و اقامتگاه سفیر ایران در سوریه مصداق آن است، در این راستا ارزیابی میشود؛
۲. تحریک ایران به ورود مستقیم به هماوردی با اسرائیل که به نوبه خود میتواند در راستای اهداف پیشگفته این رژیم مبنی بر افزایش سطح تنش و واردکردن مستقیم آمریکا به صحنه درگیری باشد؛
۳. تعویض صحنه درگیری جاری و ایجاد تغییر و تحول در آن که اسرائیل را با وجود واردکردن تلفات و خسارات سنگین به غزه و گروههای مقاومت، به پیروزی نظامی نرسانده و حتی دچار بنبست نظامی بیسابقهای کرده است. به نظر میرسد اسرائیل بر این باور است که برونرفت از این بنبست از طریق نوعی تغییر رویکرد (paradigm shift) ممکن است. این امر در گرو ایجاد تغییراتی در جهتگیریها و بازیگران و مشارکتکنندگان است. ورود مستقیم ایران و آمریکا به صحنه درگیری، به این نتیجه میانجامد.
مواردی که در بالا به آن اشارت رفت، هرچند که بهمراتب بیش از این است، کفایت میکند که تصمیمگیری راجع به هرگونه اقدام تلافیجویانه جمهوری اسلامی با لحاظ آنها انجام شود.
نگارنده با اذعان به ضرورت کلی اعمال اصل راهبردی بازدارندگی در مرحله نخست و عمل متقابل منجر به بازدارندگی پایدار در مرحله بعدی و در صورت شکست مرحله نخست، بر این اعتقاد است که در موردِ خاصِ موضوع نوشتار حاضر، ایران نباید به روشهای معمول و متعارف به مقابله به مثل دست بزند. بدیلی که میتوان پیشنهاد کرد، ناظر به این است که اقدامات تهران دستکم درحالحاضر روی تدابیر و ابتکارات دیپلماتیک متمرکز شود؛ بنابراین لازم است که از تمام ابزارهای دیپلماسی آشکار و پنهان بهره گرفته شود. باید درباره آنچه اسرائیل هدفگذاری کرده و در بالا به مواردی چند از آن اشاره شد، دست به مهندسی معکوس زد. خردورزی ایجاب میکند که تهدید ناشی از حمله مورد بحث تبدیل به فرصت شود؛ به گونهای که رژیم اشغالگر را وادار به قبول آتشبس در غزه کند. ضرورت دارد که نهتنها اسرائیل را در تحریک آمریکا به ورود مستقیم به جنگ ناکام گذاشت؛ بلکه با استفاده از کارت عدم پاسخگویی نظامی به آن رژیم مابازای آن را وادارکردن اسرائیل به اجابت مطالبات فلسطینیها، ازجمله ایجاد آتشبس در غزه قرار داد. این یک بدهبستان سیاسی است که در عالم سیاست عملی شدنی است. این راهحل پیشنهادی ممکن است به مذاق کسانی که نسنجیده بر طبل جنگ میکوبند، خوش نیاید یا به خاطر همراهینکردن با تعریف سنتی بازدارندگی، مورد موافقت حتی بعضی دلسوزان قرار نگیرد؛ اما باید خاطرنشان کنیم که مختصات صفحه شطرنجی سپهر سیاست عملی را ما رقم نمیزنیم. آنچه مقدور و میسور است، ایفای نقشی فعال و در حد خود تأثیرگذار و حتیالامکان تعیینکننده است. شرایط میدانی جنگ غزه چنین ابتکار عملی را طلب میکند.