کام دشمنان ایران را شیرین نکنیم
از خاطرات هشتساله دفاع در مقابل تهاجم ارتش عراق، بسیار نقل شده؛ ولی برخی خاطرات جنگ چنان است که بسیار سعی میکنیم چیزی درباره آن نگوییم؛ بهطوریکه این قسمت از خاطرات در پردهای از فراموشی قرار گرفته و جز معدودی از بازماندگان آن ایام، کسی از این بخش از وقایع و حاشیههای جنگ، اطلاعی ندارد؛ چراکه این بخش آنقدر تلخ است و برخی شاید چنان مایه خجالت، که نقل آنها دلخراشتر از هر چیزی است.
از خاطرات هشتساله دفاع در مقابل تهاجم ارتش عراق، بسیار نقل شده؛ ولی برخی خاطرات جنگ چنان است که بسیار سعی میکنیم چیزی درباره آن نگوییم؛ بهطوریکه این قسمت از خاطرات در پردهای از فراموشی قرار گرفته و جز معدودی از بازماندگان آن ایام، کسی از این بخش از وقایع و حاشیههای جنگ، اطلاعی ندارد؛ چراکه این بخش آنقدر تلخ است و برخی شاید چنان مایه خجالت، که نقل آنها دلخراشتر از هر چیزی است. برای همین احتمالا سعی میکنیم هر طور هست، آنها را فراموش کنیم و چیزی از آن نگوییم؛ اما من به نوبه خود بر این گمانم که نقل این بخش از وقایع آن ایام، حتی اگر مایه شرمساری باشد، نباید فراموش شود؛ چراکه یادآوری آنها میتواند حتی آموزندهتر از بسیاری دیگر از خاطرات جنگ باشد. برای همین در این سالها، گاهی با یادآوری این بخش از وقایع فراموششده یا بهتر است بگویم به عمد فراموششده، تلاش کردهام تا از نقل آنها هشداری بسازم برای امروزمان. ازاینرو وقتی به خاطرات سالهای قبل برمیگردم، غیر از رشادتها، تلخترین اتفاقات آن هشت سال را نیز در ذهن خود مرور میکنم و برای من و امثال من یکی از تلخترین خاطرات آن ایام، اتفاقی بود که برای بعضی آوارگان جنگ تحمیلی در روزها و ماههای ابتدایی آن جنگ هشتساله رخ داد.
وقتی پس از سقوط خرمشهر، از محاصره آبادان گذشتم (که شرح بسیار مختصرش را قبلا نوشتهام) و به تهران رسیدم، با آنکه بسیار جوان بودم، پس از مدت کوتاهی برای کمک به ساماندهی آوارگان جنگی، در زمان نخستوزیری شهید رجایی، در ساختمان نخستوزیری دعوت به همکاری شدم (که بعدها از دل آن بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی بیرون آمد و این را هم قبلا در یادداشتی نوشتهام). در همان روزهای شروع به کارم بود که شهید رجایی، بسیار ناراحت و پریشان به دفتر ما آمد و از مسئول این دفتر خواست تا گزارشی از وضعیتی که برای برخی پناهجویانی که به شیراز رفته بودند، تهیه کند و بهسرعت به او برساند تا در هیئت دولت ارائه شود. ماجرا از این قرار بود که برخی از آوارگان که در شیراز مستقر شده بودند، به دلیل نداشتن جایی برای اسکان، در حیاط حرم شاهچراق سکنی گزیده بودند که پس از مدتی عدهای به این بهانه که پناهجویان مستقر در حرم، رعایت شئون حرم را نمیکنند، به آنها حملهور میشوند و با ضربوشتم، آنها را از حیاط حرم بیرون میکنند. ماجرای دردناکی بود که البته بعدها یکی، دو بار دیگر هم در جاهایی دیگر تکرار شد که من خود از نزدیک، شاهد و ناظر یکی دیگر از این وقایع بودهام که شاید روزی و به مناسبتی نقل کنم. وقایعی که به دلیل پوششنیافتن رسانهای در آن ایام؛ شاید بهتر است بگویم خوشبختانه رزمندگانی که فرزندان همین آوارگان و پناهجویان بودند، تا مدتها از آن باخبر نشدند، که اگر چنین میشد، شاید بر مقاومت آنها در جبههها اثر میگذاشت.
و اما در زمان ریاستجمهوری پیشین، یکی از صاحبمنصبان شهر اصفهان، از نیروی انتظامی خواسته بود که جامعه را برای بانوان بدحجاب ناامن کند؛ یعنی از نهادی که وظیفهاش ایجاد امنیت برای جامعه است، خواست تا جامعه را برای بخشی از اعضای همین جامعه ناامن کند. با به قدرت رسیدن آقای رئیسی و تجهیز و گسترش گشت ارشاد، شاهد بودیم که وقتی آن خواسته عملیاتی شد، نتیجهاش ناآرامیهای چندماهه کشور در سال 1401 و کشتهشدن عدهای بود؛ تجربهای که به نظر میرسید با آنکه هزینهای گران بر کشور تحمیل کرده؛ ولی با سخنانی که در همان ایام از سوی برخی مسئولان و ازجمله ریاست محترم قوه قضائیه بیان شد، این گمان را تقویت میکرد که نگرش جدیدی به موضوع حجاب و انتخاب پوشش در ساختار کشور پدید آمده باشد؛ بهویژه آنکه با عمیقتر شدن بحران اقتصادی و ضرورت سهیمکردن جامعه در حل بحرانهایی که هر روز گستردهتر میشد، این ضرورت بیشتر به چشم میخورد. باوجوداین، با فروکشکردن اعتراضات، از ابتدای سال گذشته، برخی به این تصمیم رسیدند که باید تلاش کرد تا وضعیت حجاب بانوان به دوران ریاستجمهوری دولت روحانی برگردد؛ چراکه شاید این پذیرفتنی نبود که حجابی که ۴۰ سال بر آن تأکید میشد، در دورهای کنار گذاشته شود که بیش از هر دوره دیگری ادعای اسلامیبودن داشت و احتمالا همین موضوع، این دولت را تحت فشار قرار میداد که چرا در دولتهایی که متهم به غربیزدگی بودند، بالاخره حجاب در هر وضعیتی حفظ شده بود؛ ولی در دولتی که بیش از همه دولتهای پیشین به تقید خود به اسلام مباهات میکرد، حجاب که مهمترین نشانه اسلامیبودن این چهلو چندساله بود، برافتاد؛ تا آنجا که کار به لایحه حجاب و عفاف در مجلس انقلابی رسید که فعلا به سد شورای نگهبان خورده؛ اما از ابتدای امسال ناگهان شاهد بازگشت «گشت ارشاد» هستیم که حقوقدانان درباره قانونیبودن آنچه امروز در برخورد با موضوع حجاب در جامعه میگذرد، سخنان بسیاری میگویند؛ آنهم زمانی که با رخدادهای این ایام در غرب آسیا، کشور بیش از هر زمان دیگر نیازمند وحدت ملی است و برعکس وقایع آن روزهای ابتدای جنگ تحمیلی که تقریبا چندان کسی از آن باخبر نشد، اتفاقات امروز در بین بخشی از جامعه، حتی بازتابی بیشتر از آنچه این روزها در منطقه میگذرد، یافته است. من واقعا نمیدانم مقصود از این رخداد یا آنچه در هفته گذشته در نمازجمعه و پس از ماجرای باغ ازگل گذشت چیست؛ ولی هرچه هست، به کام مخالفان ایران شیرینتر آمده است.