|

پرسشی در برابر آینده

همه انسان‌ها دنبال آن هستند که به خواسته‌هایشان برسند و برای این منظور بسیار هم تلاش می‌کنند و تمهیداتی می‌اندیشند و زمینه‌های گوناگونی را فراهم می‌کنند.

همه انسان‌ها دنبال آن هستند که به خواسته‌هایشان برسند و برای این منظور بسیار هم تلاش می‌کنند و تمهیداتی می‌اندیشند و زمینه‌های گوناگونی را فراهم می‌کنند. با این همه و با وجودی که ممکن است به تمام جزئیات فکر کرده ‌و همه چیز را از قبل پیش‌بینی کرده باشیم، باز هم این امکان وجود دارد که اختلالی در برنامه‌ها، با وجود همه ظرافت‌های از قبل اندیشه‌شده، پیش بیاید و ما را ناچار به تصمیماتی عاجل کند‌ که حالا برای این تصمیمات باید بسیاری جزئیات دیگر را در نظر بگیریم و الزاما، آنچه به‌ دست می‌آید، آنی نشود که زمانی در ابتدا برایش وقت و انرژی گذاشته بودیم و قطعا شرایط دگرگون و مقصد، نه همان مقصود اولیه خواهد شد. حال در چنین وضعیتی چه باید بکنیم و چه راهی باید در پیش بگیریم که کمترین آسیب به آن منظور نرسد؟ جواب این پرسش چندان ساده نیست؛ هر‌چند گزیر و گریزی هم از آن نیست. هفته گذشته اتفاقی افتاد که ترجمه روشن این جمله معروف در فرهنگ ایرانی است؛ همان جمله آشنا که می‌گوییم «عمر دست خداست» و به‌واقع نیز جز این نیست. رخدادی که سبب شد تا رئیس‌جمهور کشور را در سانحه هوایی از دست بدهیم. اتفاقی که دیگران درباره آن تا همین امروز بسیار نوشته و گفته‌اند و پس از این هم بسیار خواهند گفت و خواهند نوشت و از آنجا که انسان‌ها هر‌کدام دارای ویژگی‌هایی منحصر‌به‌فردی هستند که در فرد دیگری، حتی اگر بشود برایش مشابه یافت، یکسان نیستند و بودن و نبودن‌شان و تأثیری که بر جامعه، محیط و اطراف خود می‌گذارند و همچنین تأثیری که از جامعه، محیط و اطراف خود می‌گیرند، با دیگران متفاوت است، حاصل نهایی نیز‌ چه بخواهیم و چه نخواهیم، متفاوت خواهد شد و این موضوعی قطعی است که نمی‌توان در آن تردید کرد.‌ از این‌رو، سؤالی که در همین چند روز، بسیاری از خود و دیگران پرسیده‌اند، این است که «حالا چه خواهد شد؟» 
و از آنجا که انتخاب یک رئیس‌جمهور دیگر برای کشور قطعی است، «این چه خواهد شد؟»‌ سؤالی است که به ناچار باید در جوابش اندیشه کرد. اما چگونه؟ برای یافتن جواب و البته جوابی که قطعی نیست، باید جوانب موضوع را سنجید.

کشور هنوز چند هفته‌ای بیش نیست که از انتخاباتی پر‌حاشیه بیرون آمده و هنوز معلوم نیست ‌‌چه شکل و شمایلی دارد؛ هر‌چند کلیت آن معلوم است، ولی در جزئیات، بحث و جدل آن‌قدر زیاد است که حتی می‌تواند آن کلیات مفروض را کاملا دگرگون کند. جزئیاتی که از نوع فراکسیون‌ها و تعداد اعضای هر فراکسیون تا شکل هیئت‌رئیسه و ریاست مجلس را در بر می‌گیرد و به خاطر داشته باشیم که تقریبا تا شش ماه پیش، همه تصور می‌کردند ‌این جزئیات کاملا معلوم و مشخص است، ولی اتفاقا حالا پس از پایان انتخابات، آنچه اصلا معلوم و مشخص نیست، همین جزئیات است. از طرفی به ناچار باید دولت، در همین سال جاری، کاملا چیز دیگری شود و رئیس‌جمهوری متفاوت با رئیس‌جمهور پیشین بر سر کار بیاید و کابینه‌ای دیگر داشته باشد و از آنجا که دولت یا همان قوه مجریه، وظیفه‌اش اداره امور جاری کشور است، آنچه هم به ارث می‌برد، نتیجه مدیریت و اداره امور جاری کشور در دولت پیشین است؛ میراثی ناتمام که دولت بعدی قرار است این «چوب دو امدادی» را تحویل بگیرد و باقی مسیر را با این میراث ادامه دهد. اما غیر از این، در مورد آن انتخاباتی که تازه به خط پایان رسید و وزیر محترم کشور درباره آن از عبارت «حماسه» استفاده کرد و کلی همین عبارت حماسه برای انتخاباتی با آن حجم و تعداد شرکت‌کننده مسئله‌ساز شد که وزیر را مجبور بر حذف آن کرد و توضیحی که خودِ آن توضیح نیز مسئله‌ای دیگر شد و حرف و حدیثی دیگر را پدید آورد، به امروز رسیده است. این‌گونه است که پاسخ آن سؤال که «حالا چه خواهد شد؟» دشوارتر از قبل می‌شود؛ چون متغیرهای گوناگونی بر این چه خواهد شد مؤثر است و لازم که جواب‌های سؤالاتی دیگر را پیش از آن یافت.

و برای رسیدن به پاسخ پرسش ‌ها لازم نیست چندان صبر کنیم؛ چون در همین 10 روز آینده جواب آن معلوم خواهد شد.