|

که عشق آسان نمود اول

همین امروز و فردا فهرست کابینه چهاردهم از سوی رئیس‌جمهور به مجلس ارائه می‌شود. در این سه ماه، ماجراهایی بس عجیب بر کشور گذشت؛ از اعلام تورم 3/52‌درصدی بانک مرکزی برای سال ۱۴۰۲ که رکورد ۸۰‌ساله تورم را شکست و چشم‌اندازی تاریک برای سال جاری پیش‌روی ما‌ ترسیم کرد‌ تا ماجرای رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل پس از ۴۵ سال، از سقوط بالگرد رئیس‌جمهور تا انتخاباتی غیرمنتظره و رئیس‌جمهوری نامنتظرتر تا ترور مهم‌ترین میهمان مراسم تحلیف در کشورمان به دست اسرائیل و در این میان داستان تشکیل کابینه.

همین امروز و فردا فهرست کابینه چهاردهم از سوی رئیس‌جمهور به مجلس ارائه می‌شود. در این سه ماه، ماجراهایی بس عجیب بر کشور گذشت؛ از اعلام تورم 3/52‌درصدی بانک مرکزی برای سال ۱۴۰۲ که رکورد ۸۰‌ساله تورم را شکست و چشم‌اندازی تاریک برای سال جاری پیش‌روی ما‌ ترسیم کرد‌ تا ماجرای رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل پس از ۴۵ سال، از سقوط بالگرد رئیس‌جمهور تا انتخاباتی غیرمنتظره و رئیس‌جمهوری نامنتظرتر تا ترور مهم‌ترین میهمان مراسم تحلیف در کشورمان به دست اسرائیل و در این میان داستان تشکیل کابینه. دقت که می‌کنیم یا بهتر بگویم‌ اگر می‌شد از بیرون به آنچه می‌گذرد نگاه کنیم، انگار همه‌ چیز را داخل یک مخلوط‌کن ریخته‌اند و ما هم درون همین مخلوط‌کن. حالا فرض کنید‌ ماجرا فقط در همین اندازه باشد و نه بیشتر؛ آیا همین حد از التهاب هم قابل تحمل است و می‌توان انتظار یک فرایند عادی در تشکیل کابینه را کشید؟‌ آن‌وقت ببینید‌ آنچه گفته شد، تازه فقط بخش کوچکی از کل التهابات آشکار در کشور ماست و کاری به التهابات پنهان هم نداریم. در این میان، برای یکی مثل من شرایط چگونه است؟ برای من که منتقدم ولی سعی می‌کنم یا حداقل تصور می‌کنم که در موضع نقد منصف باشم و تندروی نکنم و تندروی را از هر سو که باشد، نقد کنم. آیا می‌توانم همان مواضع نقادانه را که پیش از دولت چهاردهم داشته‌ام، حفظ کنم بدون اینکه دشواری‌های واقعا موجود را نادیده نگیرم؟ کار سختی است؛ بسیار بسیار ‌سخت‌. انتخابات که به پایان رسید و قرار شد وزرا معرفی شوند، رئیس‌جمهور راهکاری را در پیش گرفت‌ که به این شکل سابقه نداشت. کمیته‌هایی تشکیل و قرار شد افرادی را بررسی کرده و نتیجه را به جمعی با عنوان شورای راهبری که از معتمدین جناب پزشکیان بودند، معرفی کنند و این شورا هم پس از بررسی، فهرستی از بین همین جمع معرفی‌شده‌ تهیه ‌کند و برای هر وزارتخانه، در اختیار رئیس‌جمهور قرار دهد تا ایشان از بین افراد این فهرست یا دیگرانی که خود بهتر می‌داند، وزرای مورد نظر را به مجلس معرفی‌ و مجلس هم در زمان مقرر، نظر نهایی را اعلام کند. این راهکار به نظر خیلی خوب می‌رسید؛ به‌خصوص که در کشور ما، ساختار حزبی در چینش مدیران وجود ندارد. اما کار به همین سادگی‌ها هم نبود. قرار بر این بود که در چینش وزرا، نکاتی مثل تخصص، جوانی و تبعیض مثبت جنسیتی، دینی و مذهبی رعایت شود که این خودش شد یک ماجرای جدید و برای بخشی از این اولویت‌بندی، فریاد‌ها بلند شد و برای بخشی دیگر رقبا به جان هم افتادند و از هر کاری برای کنار‌نهادن یکدیگر کم نگذاشتند و لابی‌گری بالا گرفت. نمونه خیلی ساده‌اش در ماجرای گزینش وزیر کار و وزیر ارشاد که بیا و ببین. طوری که آخرش برای نمونه گویا رئیس‌جمهور رفت سراغ همانی که از ابتدا گفته بود مرا برای وزارت ارشاد معاف دارید و از او خواسته که ردای وزارت را بپذیرد، بلکه ماجر‌ها پایان پذیرد، ‌ و البته ماجرا به همین‌جا هم ختم نشد. یکی که عمری سایه‌نورد بود، مثل همان ایام انتخابات که می‌گفت نباید از جنگ ترسید، حالا اصرار داشت باید به فوریت رفت و به اسرائیل چنان تودهنی زد که فلان و بهمان شود و در کنارش یکی از همان توپخانه برای دولت هنوز نیامده، اسب راهوار زین می‌کرد که بتاز و بعد رئیس‌جمهور هم که دنبال وفاق بود، می‌گفت از همه دولت‌های قبلی باید در کابینه باشد و خبر رسید که چند وزیر با آن سابقه افتخارآمیز تورم رکورد‌زده 80 ساله، قرار است به دولت چهاردهم بیایند؛ تا جایی که یکی از اعضای شورای راهبری گفت «من حساسیتی به وزرا ندارم، حتی اگر جناب مشاور عالی، فلانی را بکند وزیر نیرو». و ما جماعت بیرون از گود، ماندیم که چه خبر است آن داخل‌ که تازه همین‌قدر از کوه یخ را می‌بینیم. آمدیم نقد کنیم و اینجا و آنجا در فضای مجازی، نقدکی هم گفتیم، اما بعد یقه خود را گرفتم که های! مگر تو همان نبودی که با وجود اصلاح‌طلبی، به ماجرای استعفا و تحصن در مجلس ششم معترض بودی، حالا چه شده که چنین تند می‌روی؟ و این‌طور است که ماجرا سخت می‌شود. از یک‌ طرف می‌دانی که اگر این انتقادهای روشن و صریح نبود، چه‌بسا دولت چهاردهم تبدیل می‌شد به ادامه دولت سیزدهم (اگر تا حالا نشده باشد) و از طرفی این را خوب می‌دانی که آن تجربه عبور از خاتمی‌ می‌تواند امروز به تجربه عبور از پزشکیان تبدیل شود. واقعا چطوری می‌توان منطقا از رؤیابافی و خیال‌پردازی دست کشید، وقتی وجود ما در همه این سال‌ها با آرزوهای دور و دراز آکنده شده؟ به خود نهیب می‌زنم که همیشه به دیگران خرده گرفتی که آرزو را به‌ جای واقعیت می‌نشانند، از کجا معلوم که تو خودت هم به این بیماری گرفتار نشده باشی و مگر نه اینکه تا سه ماه پیش، حداکثر می‌خواستی یک مدیرکلی، یک جایی، در یک وزارتخانه‌ای باشد که زیاد اذیت نکند و بتوان دو کلمه منطقی با او حرف زد، ‌یا مگر همین تو نبودی که گفتی نذر کرده‌ام پزشکیان رئیس‌جمهور شود تا دو روز در هفته بروم در وزارت ارشاد مجانی کار کنم؟ حالا چه شده که این‌قدر متوقع شدی؟ مگر نه این است که همیشه به تأسی از مرحوم مهندس بازرگان می‌گفتی در سیاست باید «گام به گام» عمل کرد، چه شده که حالا می‌خواهی یک‌شبه، آن هم بعد از حدود ۲۰ سال که اصلاحات همچون کفر ابلیس بود، کارها بسامان شود؟ حقیقت این است که جهشی در کار نیست و جز صبر و صبوری چاره‌ای نداریم. کار اگرچه در گفتن ساده است، اما در عمل اصلا به این سادگی‌ها نیست.