|

تند رفتگان و کُند آمدگان

چند سال پیش تکه فیلمی دیدم از شادروان مرحوم «هوشنگ ابتهاج» که در آن می‌گفت برخی مشغول خاطره‌نویسی دوران پهلوی هستند، حالا این خاطره‌نویسان، چه از دست‌اندرکاران آن حکومت یا مخالفان آن باشند، هرچه می‌نویسند خطای دیگران است و خودشان بی‌گناه.

چند سال پیش تکه فیلمی دیدم از شادروان مرحوم «هوشنگ ابتهاج» که در آن می‌گفت برخی مشغول خاطره‌نویسی دوران پهلوی هستند، حالا این خاطره‌نویسان، چه از دست‌اندرکاران آن حکومت یا مخالفان آن باشند، هرچه می‌نویسند خطای دیگران است و خودشان بی‌گناه. خاطرات را که می‌خوانی، هر خطایی بوده، دیگران کرده‌اند و خود نویسنده خاطره، مبرا از همه‌ چیز، و بعد اشاره می‌کرد که به یکی از همین خاطره‌نویسان گفته بود که اگر همه این خاطرات را روی هم بگذاری و با هم جمع بزنی، نتیجه این می‌شود که هیچ‌کس خطایی نکرده و همه بی‌گناه‌اند، چون هرکس که نوشته، خودش را کاملا مبرا از خطا جلوه داده است. این را که دیدم، یاد آن داستان مسیح (ع) افتادم که دید جماعتی قصد سنگسار زنی را دارند. آن حضرت این‌چنین که دید، به مردمی که سنگ در دست داشتند و قصد مجازات، گفت سنگ اول را کسی بزند که هیچ گناهی نکرده است. این چند روز ایام رأی اعتماد در مجلس به کابینه دولت چهاردهم، داستان‌هایی گذشت که من را یاد همین ماجرای گفته مرحوم ابتهاج و داستان عیسی (ع) انداخت. یکی از نمایندگان مجلس که با رأی سه‌درصدی مردم تهران به مجلس راه یافته و بسیاری کسان این موضوع را بارها به او یادآور شده‌اند که تو سه‌درصدی هستی، پس پای خود را به اندازه همین سه درصد دراز کن، سخنانی درشت در مذمت برخی وزرای پیشنهادی رئیس‌جمهور و آرزوی مرگ برای ایران و نیز دیگر سخنانی از این دست بر زبان رانده که سخت مورد نکوهش هم قرار گرفته، ازجمله یکی از وزرای پیشین که زمانی جوان‌ترین نماینده مجلس اول شورای اسلامی بود. داستان اینجاست که آنچه این نماینده جوان امروز مجلس گفته و آنچه می‌کند، چندان فرقی با گفتار و کردار آن نماینده دیروز جوان و امروز پیر ندارد، فقط او ۴۰ سال پیش چنان می‌کرده و این یکی امروز تازه از راه رسیده و درواقع اینکه اگر حرف درشتی می‌زند (که می‌زند) در ادامه همان سخنانی است که روزی آن نماینده جوان مجلس دیروز که امروز گرد پیری بر سر دارد، زده بود. واقع امر این است که آنچه گریبان‌چاکانِ امروز می‌گویند، سخنی غریب نیست، بلکه سخنانی آشناست. نمی‌دانم آن جوان دیروز و پیر امروز، به‌ خاطر دارد یا گرد پیری، گرد نسیان هم بر او پاشیده و آیا به یاد می‌آورد که خود برای دیگران مرگ طلب می‌کرد و مرگ برای چه کسی؟ اینجا فقط از باب یادآوری به ایشان می‌گویم، والّا بسیار دیگر به یاد دارند که آن بزرگوار، روزی برای مرحوم مهندس «مهدی بازرگان» مطالبه مرگ می‌کرد و مگر امروز این جوان خام تازه از راه رسیده سه‌درصدی چه می‌گوید؟ گمان ندارم که وزیر پیشنهادی امروز با همه ارادتی که به او دارم، خود را بالاتر و برتر از مرحوم بازرگان بداند یا حتی گمان ندارم که آن پیر امروز و نماینده جوان مجلس دیروز، همچنان بر این عقیده باشد که آن مرگی که برای مرحوم بازرگان طلب می‌کرد، خواسته‌ای عاقلانه بوده. حالا گیرم زمانی که او نماینده بود، مثلا نماینده‌ای 60درصدی بود و این نماینده امروز، نماینده‌ای سه‌درصدی. درصدش که مهم نیست، هست؟ وقتی برای دیگران مرگ طلب کنی و یقه چاک بدهی، چه فرقی می‌کند که چنددرصدی باشی؟ حتما اما این عزیز یادش هست که در همان مجلس اول بر سر مرحوم بازرگان ریختند و برخی از دیدن این اتفاق لبخند زدند. اینها را گفتم که یادمان نرود این راهی است که خودمان گشوده‌ایم و سه‌درصدی‌های امروز را آموزش دادیم که از چه راهی بروند تا به مقصد و مقصود برسند. نمی‌شود که خود از دیوار بالا برویم و به دیگران بگوییم چرا تو از دیوار بالا می‌روی؟ وقتی از دیوار بالا بروی و بر صدر بنشینی، خوب دیگران هم یاد می‌گیرند که این راهش است و چه راه کوتاهی هم هست برای بر صدر نشستن. آیا دیده‌اید یک بار یکی بگوید ما که از دیوار بالا رفتیم، خطا کردیم؟ اما بسیار دیده‌ایم که می‌گویند تو که از دیوار بالا می‌روی، خطاکاری. نمی‌دانم یادتان هست یکی بود که می‌گفت خلیج فارس نه، که خلیج اسلامی؟ خوب وقتی یکی چنین گفت و در زمان خودش هیچ چیز به او نگفتیم و اتفاقا ارج و قرب هم داشت در آن ایام، از چه به اینکه امروز مرگ ایران را می‌خواهد، ایراد می‌گیریم؟ و مگر نه آنکه «هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت»؟ و مگر ما چه کاشته‌ایم که محصولی دیگر طلب می‌کنیم؟ و مگر «گندم از گندم بروید جو ز جو» نخوانده‌ایم؟ حالا چه کاشته‌ایم که چه درو کنیم؟ ما خود بد کرده‌ایم؛ همه ما. والّا این دیر آمدگان زود طلبکار، همان می‌کنند که روزی ما کردیم و همان می‌کارند که روزگاری ما کاشتیم. بخواهیم یا نخواهیم، ما خطا کردیم و راهی باز کردیم که 45 سال است دیگران هم می‌روند، حالا چه آن هُرهُری مذهب که هر روز به رنگی درمی‌آید و روزی «توهم معجزه هزاره سوم» بود و ادعای هاله نور می‌کرد و الان برای اینکه جلب توجه کند، به عکس یادگاری با زیبارویان متوسل می‌شود و چه آنها که از همان گوشه تاریکِ سایه‌ها، تا عمق راهبردی همه چیز، یک دنیا ادعا دارند. اینها را خودمان در دامان پرورده‌ایم و حالا درس پس می‌دهند، گیرم آن روز ما تند رفتیم و اینان کُند آمده باشند، ولی هرچه هست، از همان راه آمده‌اند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها