غذای خوب، غذای بد
چندین سال پیش، یادداشتهایی درباره این موضوع منتشر کردم که چقدر وضعیت امروز جهان، بد یا خوب است. منظورم هم از وضعیت جهان، وضعیت مردم است.
چندین سال پیش، یادداشتهایی درباره این موضوع منتشر کردم که چقدر وضعیت امروز جهان، بد یا خوب است. منظورم هم از وضعیت جهان، وضعیت مردم است. دلیل آن مجموعه یادداشتها هم برمیگشت به اینکه غالبا میشنویم که آنچه امروز بر مردم جهان و بهخصوص در کشور خودمان میگذرد، بدترین وضعیتی است که انسان با آن روبهرو بوده. انسانها ستمگرتر و مردم بیچیزتر و فقیرتر از گذشتهاند و از این دست مطالب. اما این چقدر ناشی از واقعیت بیرونی و چه میزان حاصل احساس درونی ماست؟ منظورم این است که این حس بدبختی که در بین بعضی از ما دیده میشود، آیا در بیرون از ما هم به همین شدت جاری است یا برساخته ذهنیت مشترک ما از مسائل است؟
اما چرا دوباره به این موضوع پرداختم؟ دو سال پیش را یادتان میآید، آن شور و التهابی که کم نبودند کسانی که میگفتند «دیگه تمومه ماجرا» و حالا فقط دو سال بعد از آن اتفاقات، همانها که به گمان خود داشتند تقسیم غنایم بعد از پیروزی میکردند و فضای مجازی را پر کرده بودند که چنین و چنان میکنیم، دیگر حرفی هم درباره آن نمیزنند؟ برای خود من، این دو کنشِ کاملا متضاد، سؤالبرانگیز است و البته گمان میکنم یافتن جواب، با کمی دقت، دور از دسترس نیست. بهتر است با تعریف ماجرایی به بحث اصلی وارد شوم. سالها پیش، شاید حدود 40 سال پیش، مطلبی را خواندم که تا امروز ذهنم را درگیر خود کرده است. آن موقع این را خواندم که انسانها، بیش از اخبار خوب، به اخبار بد واکنش نشان میدهند و در بازنشر یک خبر خوب، کمتر همت میکنند تا یک خبر بد و مثال زده بود که از هر 10 نفری که به یک رستوران میروند و غذای خوبی در آنجا میخورند، سه نفر این را به دیگران منتقل میکنند. اما از همین 10 نفر، اگر در یک رستوران غذای بدی بخورند، هفت نفرشان در انتقال این پیام که غذای فلان رستوران بد بوده، کوتاهی نمیکنند و این یعنی خبر خوب فقط 30 درصد بازتاب دارد و خبر بد 70 درصد. الان یادم نیست که این مطلب مستند به چه پژوهشی بود ولی تا آنجا که دیدهام، این روزها و با گسترش شبکههای اجتماعی، حتی درصد بازتاب خبر بد از این هم بالاتر است. نمونهاش اتفاق همین چند مدت پیش که تا این روزها هم ادامه داشت. منظورم این سه خبری است که در هفته گذشته منتشر شد: مختومهشدن پرونده «شروین حاجیپور»، آزادی دکتر «محسن برهانی» و همچنین توقف اجرای حکم محکومیت «یاشار سلطانی». هر سه اینها قطعا خبرهای بسیار خوبی هستند، بهویژه اگر به یاد بیاوریم که وقتی گفته شده بود حکم شروین حاجیپور برای اجرا اعلام شده یا دکتر برهانی به زندان رفته یا حکم یاشار سلطانی اجرا شده، چه بازتابهای گستردهای در فضای مجازی داشت و حتی یکی از شناختهشدهترین اهالی سیاست در کشورمان، به هر سه این خبرها در کانال تلگرامی خود واکنش نشان داده بود و اتفاقا درباره زندانیشدن دکتر برهانی، هر دو سه روز یک پست میگذاشت و از ضرورت آزادی او میگفت. اما الان حدود یک هفته است که این سه خبر اعلام شده و از او واکنشی، حداقل برای آزادی دکتر برهانی که آنهمه در مورد اهمیتش نوشته بود، نمیبینیم. فقط او نیست؛ تقریبا این یک رفتار عمومی است. برای نمونه، خود من سه پست اینستاگرامی در این مورد منتشر کردم، ولی فقط یک نفر ذیل یکی از این پستها، آنهم پس از گذشت چند روز، از خبر آزادی یاشار سلطانی ابراز خشنودی کرده بود. یا در مورد همین ماجرای دو سال پیش، یکی از پستهای آن ایام که مربوط به یکی دو روز ابتدای اعتراضات بود و در آن نسبت به گسترش خشونت هشدار داده بودم و اینکه خیال نکنیم که خشونت فقط یکسویه خواهد ماند، پس لازم است همه طرفین ماجرا از غلتیدن به سوی خشونت پرهیز کنیم و تقریبا انگار نه انگار همین دو سال پیش چه ولولهای در فضای مجازی بود. غیر از یکی دو پیام، کسی واکنشی نشان نداد و یکی هم این حرفها را سانتیمانتال دانسته و گفته بود اتفاقا باید به سوی خشونت رفت تا مسئله یک بار برای همیشه حل شود. اینها را گفتم تا یادآور شوم ما چقدر در پس ذهن خود، گویی منتظر و حتی مشتاق اخبار بد هستیم. به واقعیت زندگی نگاه کنیم. چقدر مثلا زندگی ناصرالدین شاه که به قول «مسعود بهنود»، آخرین امپراتور ایران بود، حداقل نگوییم از اکثریت مردم، حتی از این مقدار باقیمانده از طبقه متوسط بهتر بود؟ حالا دسترسیاش به بهداشت بماند که قطعا وضع بهداشت و درمان او از بیشتر مردم این روزگار پایینتر بوده است. ممکن است بگویید این از اقتضائات زمانه است و اگر وضعیت بهداشت و درمان از 150 سال پیش بهتر است، به خاطر پیشرفت در همه سطوح است. خب من هم همین را میگویم و منظورم همین است. واقعیت جهان این است که ما زندگی بهتری نسبت به گذشته داریم؛ بسیار بهتر. حالا دلیلش هرچه میخواهد باشد. هم زندگی بهتری داریم و هم مردم، همه مردم نسبت به بهترشدن زندگی حساستر شدهاند. یک نمونه کوچکش همین ماجرای غزه با اینهمه جنایت و کشتار و واکنش جهانی به آن. 80 سال پیش که این غده سرطانی در منطقه داشت شکل میگرفت، هیچجای دنیا، مگر در یکی دو سرزمین همجوار فلسطین، کسی به ظلمی که میرفت اهمیتی نمیداد. یعنی اصلا خبر نداشتند که اهمیت بدهند، اما حالا در گوشهگوشه جهان به این ظلم امروز معترضاند. این اعتراض را به عنوان یک خبر خوب ببینیم. خبرهای خوب در جهان امروز کم نیستند ولی واقعیت آن است که ما، خبر غذای بد یک رستوران را بیشتر بازتاب میدهیم.