|

ضایعات سیاسی

نقد عملکرد مدیریت، سکه رایج عرصه سیاسی بوده و هست. نقد ناکارآمدی نه‌تنها مطلوب بلکه ضروری است، اما ظاهرا به ضرورت و اهمیت نقد تحول‌خواهان (احزاب، تشکل‌ها، سازمان‌ها و... سیاسی) توجهی نشده و نمی‌شود. شاید به همین دلیل، در سال‌های اخیر در انواع «رخداد‌های آشکار و علنی، در خیابان، فضای مجازی و در محافل رسمی و غیررسمی، شهروندان دیدگاه منفی (نارضایتی) خود نسبت به «فعالان، تشکل‌ها، احزاب و...» را آشکارا بیان کرده‌اند.

نقد عملکرد مدیریت، سکه رایج عرصه سیاسی بوده و هست. نقد ناکارآمدی نه‌تنها مطلوب بلکه ضروری است، اما ظاهرا به ضرورت و اهمیت نقد تحول‌خواهان (احزاب، تشکل‌ها، سازمان‌ها و... سیاسی) توجهی نشده و نمی‌شود. شاید به همین دلیل، در سال‌های اخیر در انواع «رخداد‌های آشکار و علنی، در خیابان، فضای مجازی و در محافل رسمی و غیررسمی، شهروندان دیدگاه منفی (نارضایتی) خود نسبت به «فعالان، تشکل‌ها، احزاب و...» را آشکارا بیان کرده‌اند. یقینا برخی مخالف این گفته خواهند بود، اما از منظر منطقی و کاربردی، بخش بزرگی از احزاب، تشکل‌ها و فعالان «به اصطلاح سیاسی» در نهایت بی‌اخلاقی، سیاست و سیاست‌ورزی را ابزار تحقق منافع فردی و فرقه‌ای تلقی می‌کنند. فعالان و تشکل‌های خارج از سیستم که تنها در اندیشه کسب منافع فردی و فرقه‌ای از طریق تصاحب مناصب اجرائی هستند، از نظر کاربردی و آسیب‌های اجتماعی و ملی، نه‌تنها درک کاربردی از چیستی سیاست و سیاست‌ورزی به مثابه فعل و پدیده جمعی ندارند، بلکه (ناخواسته و ناآگاهانه) نقش پیاده‌نظام دشمنان ایران‌زمین را ایفا می‌کنند.

نظر و قضاوت انسان‌ها درباره انواع پدیده‌ها، تابع و برایند فایده یا تأثیری (طبیعی، روان‌شناختی و اجتماعی) است که پدیده‌ها برای امور انسانی دارند. بنابراین، پدیده‌ها، امور و شرایطی را که انسان‌ها نسبت به آنها هیچ نظر یا قضاوتی نداشته باشند، می‌توان خنثی، بیهوده و ضایعات تلقی کرد. پربیراه نخواهد بود اگر برای بازتاب شرایط پرچالش اجتماعی که بستر درد و رنج، ناامیدی و نگرانی برای شهروندان شده است، از مفهوم ضایعات سیاسی برای احزاب (حزبچه‌ها)، تشکل‌ها و... که سیاست و سیاست‌ورزی را ابزار تحقق منافع فردی و فرقه‌ای تلقی می‌کنند، استفاده کنیم.

به منظور درک بی‌خاصیتی و حتی مضربودن بسیاری از احزاب (حزبچه‌ها) تبیین کلی و مختصری از مفهوم ضایعات سیاسی ارائه می‌شود. همان‌گونه که در بالا اشاره شد، نقد حاکمیت مطلوب و ضروری است، اما به باور نگارنده، نقد عملکرد تحول‌خواهان (انواع احزاب، تشکل‌ها، گروه‌ها، جمعیت‌های صنفی و...) مقدم بر نقد حاکمیت است. یقینا باید توضیحی منطقی و کاربردی برای ادعای تقدم نقد تحول‌خواهان بر نقد حاکمیت ارائه شود. به تعبیری «حکومت‌ها همانند که باید باشند»؛ چراکه عملکرد حکومت‌ها ذاتی و ژنتیکی است. به عبارتی، ساختار حکمرانی برایند و متناسب با اهدافی است که حکومت‌ها برای تحقق آنها ایجاد شده‌اند. به بیانی کاربردی، رابطه‌ای علت و معلولی میان عملکرد، ساختار و اهداف حکمرانی وجود دارد. اگر رابطه منطقی عملکرد، ساختار و اهداف حکمرانی را درک کنیم و بپذیریم، آن‌گاه باید گفته شود که نقد عملکرد ذاتی و ژنتیکی حکومت‌ها بدون آنکه منجر به اجماع رفتاری تحول‌خواهان درباره اهداف ملی (جمعی) شود، کاری عبث و اتلاف وقت است.

اگر مدیریت کلان و انواع تشکل‌ها و احزاب را دو سوی یک الاکلنگ (ترازو) تصور کنیم، آن‌گاه «شرایط اجتماعی انعکاس و تابع میزان تعادل دو سوی الاکلنگ است». آن‌گونه که پیش‌تر گفته شد، حکومت‌ها (در یک سوی الاکلنگ) همانند که باید باشند. بنابراین برای تغییر یا تأثیرگذاری بر عملکرد ذاتی هر حکومتی، لازم و ضروری است تا «یک وزنه» در طرف مقابل الاکلنگ وجود داشته باشد. نیازها، اهداف، مطالبات، آرزوها، امیدها و... جمعی (اجتماعی) که در انواع تشکل‌ها و احزاب تبلور پیدا می‌کند، کاربردی‌ترین وزنه‌ای است که قابلیت قرارگرفتن در سمت دیگر (مقابل مدیریت کلان) الاکلنگ را دارد. اگر استدلال الاکلنگ منطقی تلقی شود، آن‌گاه حضور تشکل‌ها و احزابی که نمود و تبلور نیازها، اهداف، مطالبات، آرزوها و... جمعی (ملی) باشند، به منظور تأثیرگذاری بر‌‌ و هدایت عملکرد حاکمیت در مسیر منافع ملی و ایجاد تحولات اجتماعی و ملی، اجتناب‌ناپذیر است.

پرسشی که همه میهن‌دوستان باید به‌جد مورد تعمق قرار دهند، این است که چگونه می‌توان انتظار تحولات و توسعه اجتماعی و حل‌وفصل انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی را داشت، هنگامی که «به جای ایفای نقش ذاتی به‌مثابه وزنه‌ای در یک طرف الاکلنگ»، بسیاری از تشکل‌ها و احزاب (حزبچه‌ها) به منظور تحقق منافع فردی و فرقه‌ای برای کسب مناصب در شورای شهرها، مجلس، وزارتخانه‌ها و... «نقش تبلیغات‌چی» را ایفا می‌کنند. نکته درخور توجه اینکه این افراد‌ متعلق به یک جناح، فرقه یا طایفه خاص سیاسی نیستند، بلکه در همه جناح‌ها (اصلاح‌طلب، اصولگرا، انقلابی، اعتدال‌گرا و...) پراکنده هستند. از منظر منطقی و کاربردی، به واسطه عدم درک جایگاه، نقش و وظیفه ذاتی خود به‌عنوان وزنه‌ای (جبر اجتماعی) در یک سوی الاکلنگ به‌مثابه اهرم تأثیرگذاری و هدایت عملکرد مدیریت‌ها در مسیر منافع ملی، به تعبیری آسیب‌زاتر از ناکارآمدی مدیریتی هستند.

برای مثال، چرا فردی که در یک یا چند دوره در مجلس، شورای شهر، یک وزارتخانه و... حضور داشته، باید ثروتی افسانه‌ای (برای آنهایی که حقوق 10، 15 میلیونی دارند، آنهایی که برای بقا اعضای بدن‌شان را می‌فروشند، برای کولبرها، برای آشغال‌گردها، برای سوخت‌بر‌ها و «برای»...) داشته باشند.

پاراگراف آخر انعکاس درد و رنج میلیون‌ها شهروند به واسطه عملکرد احزاب، تشکل‌ها و حزبچه‌های سوداگر است.

بنا بر منطق الاکلنگ، ضایعات سیاسی به واسطه عملکرد ضد اجتماعی، ضد منافع ملی و مغایر اصول اخلاقی، عامل اصلی تداوم ناکارآمدی مدیریتی و در نتیجه تداوم درد و رنج شهروندان هستند. نکته‌ای که فهم آن باید میان اهالی تشکل‌ها، احزاب و حزبچه‌ها، ترویج و فرهنگ‌سازی شود، این است که سیاست و سیاست‌ورزی در جهان خرد، دانش و اخلاق‌بنیاد معاصر، برخلاف انواع فعالیت‌های اقتصادی، پدیده‌ای جمعی به منظور تحقق اهداف، نیازها، مطالبات، آرزوها و... اجتماعی است. برجسته‌ترین ویژگی سیاست‌ورزان، احزاب و تشکل‌ها در کشورهای عقب‌مانده این است که شورا‌های شهر، مجلس، نهادهای دولتی و ... را واحد‌های اقتصادی به منظور کسب ثروت‌های افسانه‌ای تلقی می‌کنند. «تحول در عملکرد و اهداف دولت‌ها و در نتیجه بهبود کیفیت زیست شهروندان، بدون تعادل در دو سوی الاکلنگ سیاست و سیاست‌ورزی، مصداقی  در تاریخ جوامع ندارد».