|

زمین سفت واقعیت

دولت چهاردهم که روی کار آمد، غیر از مشکلات فراوانی که از سال‌های قبل بر هم تلنبار شده بود و حل آنها حتی گاهی غیرممکن به نظر می‌رسد، با دشواری‌های جدیدی روبه‌رو شد که بروز آنها نیز ریشه در گذشته داشت و میوه‌ای بود که بدون خواسته دولت جدید در دامانش افتاد. از ترور میهمان در همان روز تحلیف تا ورود به شرایطی جنگی که هر روز پیچیده‌تر می‌شود و آن فاجعه غم‌بار معدن زغال‌سنگ طبس. یادداشت امروزم را نیز با اشاره به همین اتفاق تلخ و فاجعه‌بار طبس آغاز کرده و پیش می‌برم.

دولت چهاردهم که روی کار آمد، غیر از مشکلات فراوانی که از سال‌های قبل بر هم تلنبار شده بود و حل آنها حتی گاهی غیرممکن به نظر می‌رسد، با دشواری‌های جدیدی روبه‌رو شد که بروز آنها نیز ریشه در گذشته داشت و میوه‌ای بود که بدون خواسته دولت جدید در دامانش افتاد. از ترور میهمان در همان روز تحلیف تا ورود به شرایطی جنگی که هر روز پیچیده‌تر می‌شود و آن فاجعه غم‌بار معدن زغال‌سنگ طبس. یادداشت امروزم را نیز با اشاره به همین اتفاق تلخ و فاجعه‌بار طبس آغاز کرده و پیش می‌برم.

فاجعه طبس که رخ داد، در همان روز نخست با اظهار‌نظری از سوی وزیر کار روبه‌رو شدیم که برای بسیاری با شناختی که از آقای میدری داشتند، باورناپذیر بود. برای خود من نیز که علاقه‌ای ویژه به ایشان دارم و جزء سه نفری بود که به دلیل شناخت و باوری که به آنها داشتم، اینجا و آنجا پیگیر بودم، بلکه حمایت‌هایی برای وزارت‌شان فراهم بیاید، موضع ایشان برایم درک‌کردنی نبود و انتظار داشتم که شاید در روزهای بعد به‌صراحت آن را تصحیح کند که البته با وجودی که برخی از دوستان می‌گفتند جناب میدری عزیز به خطا بودن آن نظر وقوف پیدا کرده، ولی تصحیح علنی آن را شاهد نبودیم و گذشت.

 اما به‌حق باید اقرار کنم که در ادامه، تلاش‌های ایشان و وزارتخانه و در کنار آن زحمات وزیر مسکن برای کاستن از آلام خانواده‌های داغدار، شایان توجه بود، به‌ویژه آنکه انصاف باید داد که شاید این حد از سرعت برای التیام دردهای بازماندگان را در این چهار دهه و در موارد مشابه شاهد نبوده‌ایم. تلاشی که در گزارش شورای اطلاع‌رسانی دولت به مردم در آستانه چهلمین روز حادثه معدن معدنجوی طبس منعکس است و خواندن این گزارش را به همه پیشنهاد می‌کنم، چراکه به‌روشنی زحمات ستودنی و با سرعت لازمه در این ماجرا را شرح می‌دهد. اما گفتم اطلاع‌رسانی؛ شاید در این چند ماهی که از شروع به کار دولت چهاردهم می‌گذرد، هیچ‌کس به اندازه من در نقد شورای اطلاع‌رسانی دولت در اینجا و آنجا سخن نگفته و مطالبه‌گری نکرده باشد، برای همین بشخصه از انتشار این گزارش بسیار خشنودم، چراکه می‌شود در متن‌ به‌وضوح از صداقت جاری در آن احساس رضایت داشت و برای امثال من که در ایام انتخابات، دیگران را تشویق به رأی‌دادن کردند، همین گزارش سندی است بر اهمیت مشارکت در گزینش مدیران کشور و مایه سربلندی در مقابل کسانی که در این سال‌ها مردم را دعوت به مشارکت‌نکردن می‌کردند. اما همه ماجرا این نیست. موضوع برای من و افرادی مانند من، همین اهمیت اطلاع‌رسانی و انجام به‌موقع آن است.

داستانی هست که احتمالا شنیده‌اید. می‌گویند یک نفر در شهری دور به‌سختی گذران عمر می‌کرد. به او گفتند بهتر است به پایتخت بروی که آنجا پول همین‌طور روی زمین ریخته و فقط یکی را می‌خواهد که پول‌ها را بردارد. آن ساده‌دل هم سوار اتوبوس شد و به تهران آمد و همین که خواست از اتوبوس پیاده شود، چک‌پولی صدتومانی بر زمین دید. به بدنش کش‌وقوسی داد و گفت حالا که تازه از راه رسیده و خسته‌ام، از فردا پول‌ها را جمع می‌کنم. حکایت اطلاع‌رسانی هم همین است. این‌طور نیست که گمان کنیم اگر درباره موضوعی، به‌موقع اطلاع‌رسانی نکنیم یا اصلا قید اطلاع‌رسانی را بزنیم تا شامل مرور زمان شود، ماجرا حل می‌شود. فضای اطلاع‌رسانی و کلا کار رسانه، آن‌هم در دنیایی که امروز در آن زندگی می‌کنیم، با کنارکشیدن ما خالی نمی‌ماند. به‌سرعت پر می‌شود و وقتی پر شد، دیگر به این سادگی‌ها نمی‌شود آن فضایی را که از دست دادیم، پس بگیریم. این گفته بارها و بارها تکرار شده که مرجعیت رسانه‌ای از کشور خارج شده. ممکن است بعضی این را نپذیرند، چنان‌که مثلا مسئولان رسانه ملی اصرار دارند که چنین نیست، ولی زمین واقعیت چیز دیگری می‌گوید. کافی است به برخی رخدادهای همین چند سال اخیر توجه کنیم؛ مثلا واکنش‌های خیابانی پس از شکست تیم ملی فوتبال در جام جهانی قطر، از تیم‌های آمریکا و انگلیس؛ یا مثلا شعارهایی که در استادیوم‌های ورزشی در موضوع فلسطین داده شد. اینها واقعیت روی زمین است. واقعیاتی که حتی اگر چشم‌مان را بر روی آن ببندیم، باز وجود دارد. قطعا دلایل این واقعیات مختلف است ولی یادمان باشد که وقتی مرجعیت رسانه از کشور خارج شود، در بزنگاه، همین واکنش‌ها را شاهد خواهیم بود و هر بار شدیدتر از قبل.

دولت ابزارهایی دارد که اگر معتقد است که باید مرجعیت رسانه را به کشور بازگرداند، لازم است که آن ابزارها را هرچه سریع‌تر فعال کند. در دوره اصلاحات، حتی با وجودی که رسانه ملی ساز خود را می‌زد، ولی وجود مطبوعات فعال در فضایی که اصلاحات باعثش بود، سبب شد که مرجعیت رسانه‌ای در کشور بماند. آنچه بر مطبوعات گذشت و اصرار رسانه ملی، کار را به آنجایی رساند که امروز در آن قرار داریم. فیلترینگ هم نه‌تنها چاره‌ساز نشد، بلکه فیلترشکن‌ها آن را بلاموضوع کردند و فقط امکانی را فراهم آورد تا برخی به «نانی چرب» برسند و احتمالا همان‌ها تلاش می‌کنند تا این نان همچنان چرب بماند، اما حالا حتی برداشتن فیلترینگ هم چاره‌ساز نیست. یعنی نمی‌شود که فیلترینگ را برداریم و محدودیت مطبوعات بر جای باشد. و حتی شاید بازگشت به دوره اصلاحات برای مطبوعات هم چاره‌ساز نیست. اگر ضرورت بازگرداندن مرجعیت رسانه را متوجه شویم، شاید در بزنگاه‌ها، دیگر آنچه بعد از شکست تیم ملی فوتبال از آمریکا و انگلیس را شاهد بودیم، نبینیم‌.‌