تأملاتی درباره خیریهها و خیر جمعی
اخیرا در میزگرد «انتظارات بخش مردمنهاد از دولت چهاردهم» که به همت پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران و با همکاری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات برگزار شد، به نکاتی چند اشاره کردم:
اخیرا در میزگرد «انتظارات بخش مردمنهاد از دولت چهاردهم» که به همت پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران و با همکاری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات برگزار شد، به نکاتی چند اشاره کردم:
۱- متأسفانه شرایط روحی و روانی ایران امروز سبب ایجاد دشواریهایی شده است که کمتر به آن توجه میشود. چندی پیش در جلسهای درباره آسیبهای اجتماعی، بنا بر یک تحلیل سنتی، تنها بر فقر و حاشیهنشینی تأکید شد و بعدها دیدیم که طلاق در منطقه یک و سه بیشتر از طلاق در منطقه ۱۸ و ۱۹ است یا مثلا اعتیاد شاغلان بیشتر از اعتیاد بیکاران گزارش شده است. این روزها یکی از مهمترین مسائل اجتماعی ایران (در میان آسیبهای مختلف) ناامنی روانی است که بزرگترین مسئله اجتماعی ایران به شمار میرود. در چنین شرایطی که فقر از استثنا به قاعده تبدیل شده و با جامعهای همراه با ناامیدی و ناامنی روانی نیز مواجه هستیم، نیازمند گسترش خیرجمعی، پدیدآمدن سازمانهای مردمنهاد و خیریهها در زمینههای بیشتر و متفاوتتر هستیم.
۲- نکته دیگر، اهمیت گستردهترکردن طیف خیر است. خیررسانی حتی میتواند در قالب احوالپرسی، همدردی، شادکردن دیگران و... باشد. من معتقدم طیف خیر را باید با چنین رویکردهایی توسعه داد. اصلا برخی آدمها بروند و در خیابان با آدمهای دیگر سلاموعلیک کنند. گاهی اوقات که حال آدم بد است و کسی احوال آدم را میپرسد، موجب خوشحالی میشود. با خیرهایی نظیر کاستن از نگرانی دیگران، همدلی و همزبانی را میتوانیم توسعه دهیم. گونهای از خیرها که بدون هزینه مالی هم قابل انجام است، نیاز جامعه ماست.
۳- در این جلسه همچنین بر اهمیت مسئله فرزندان بهزیستی و مشکلات آنها در آستانه ورود به اجتماع تأکید کردم. به خاطر دارم زمانی برای «فرزندان شهید بهزیستی» مراسم گرفته بودیم، با موضوع «شهدای بیچشمانتظار» سخنرانی کردم. همیشه فکر میکردم این بچههای بهزیستی را چه کسی دنبال میکند و چه کسی به آنها میگوید «کجایی»؟ این «کجایی» گفتن، همیشه در ذهن من بود. اگر والدین ما زنده باشند هنوز هم به ما میگویند «کجایی؟» و ما هم به بچههای خودمان میگوییم «کجایی؟».
این «کجایی»، عبارت لذتبخشی است، اما چه تلخ است که کسی دلنگران بچههای بهزیستی نیست که از آنها بپرسد «کجایی؟». چقدر ضروری است که یک نهاد میانی بین خروج از سازمانهای نگهدارنده و جامعه وجود داشته باشد که آنها را به لحاظ عاطفی و مهارتی آماده ورود موفق به اجتماع کند. اگر به مراکز بهزیستی سر بزنید، میبینید دختربچهها از بغل آدم پایین نمیآیند. اوایل، دلیل این کار را متوجه نمیشدم، اما در صحبت با مددکاران دریافتم که چون این بچهها در زندگیشان با مردان کمتری مواجه میشوند، وقتی از بهزیستی وارد اجتماع میشوند، ممکن است در بدو ورود به جامعه با اولین تجربه عاشقانه لطمه بسیار بخورند. بنابراین ضروری است نهادی میانی از بهزیستی به جامعه، برای این فرزندان تأسیس شود.
۴ - در بررسی مشکلات سمنها باید به تفاوت میان خیریهها و سمنهای مطالبهگر توجه داشت. حرف من این نیست که خیریه نباید مطالبهگری کند، مطالبهگری امری ضروری است و باید باشد، اما برخی سمنها میتوانند تنها مطالبهگری کنند، مانند افراد و سمنهایی که مطالبهگری محیط زیست را در دستور کار خود قرار دادهاند. قاعدتا باید بین این دو تفکیک قائل شد. این امر مستلزم آموزش و گفتمانسازی است که میان امر سیاسی، مطالبهگری و خیریه تفکیک قائل شویم.
۵- همچنین اصلاح نگاه نهادهای قدرت به سمنها یک ضرورت است. دولتها در تأسیس خیریه نهتنها باید تسهیلگر باشند، بلکه باید نقش حمایتی قویای نیز ایفا کنند. اما متأسفانه نوعی نگاه امنیتی به سمنها وجود دارد که در فرایند دادن مجوز و تأیید صلاحیتها نیز مشکلات زیادی را پدید میآورد. شاید باورکردنی نباشد، اما در زمانی که من مسئولیت سازمان بهزیستی را در زیرمجموعه خود داشتم، به دلیل جلوگیری از تعارض منافع، نخواستم در زمان مسئولیت مجوز خیریه بگیرم. متأسفانه الان حدود بیش از سه سال است که با وجود تلاشهای فراوان هنوز نتوانستهام برای خیریهای که دارم پروانه بگیرم.
۶ - من معتقدم به «دفتر توانمندسازی و ارتقای سازمانهای مردمنهاد و خیریهها» نیازمندیم. سمنها باید توانمندسازی شوند تا از حذفشدن آنها پیشگیری شود. از سوی دیگر، به نظر میرسد دولت ورود بیش از اندازه در حوزه خصوصی و عمومی مردم داشته که باید این امر نیز تغییر کرده و بسیاری از فعالیتها در حوزه عمومی به مردم واگذار شود. شواهد نشان میدهد بخشی از جریانهای شبهدولتی حوزه عمومی به جای تلاش برای درگیرکردن آحاد جامعه با نیکوکاری، به کوچککردن حوزه عمومی میپردازند. در شرایط ایران امروز، نیازمند ایجاد ظرفیتهای جدید برای حل مسائل مختلف اجتماعی، فرهنگی و نیز اقتصادی هستیم. سازمانهای مردمنهاد، خیریهها و انجمنها میتوانند ظرفیتهای بزرگ و مناسبی در این دوران باشند. این امر مستلزم برنامهریزی، افزایش اعتماد و توافقسازی است.