خانهای در سراب وعدهها
کویر را به سراب میشناسند و انتهایی که هیچگاه پیدا نیست، با این نشانی در پیچوخم جادهای در دل صحرای عریان از آبادی به شهری به نام «مود» در 36کیلومتری شرق شهرستان بیرجند، مرکز استان خراسان جنوبی میرسید که آوازهاش به علم و فرهنگ و همچنین صنعت فرش زبانزد جهانی است.
کویر را به سراب میشناسند و انتهایی که هیچگاه پیدا نیست، با این نشانی در پیچوخم جادهای در دل صحرای عریان از آبادی به شهری به نام «مود» در 36کیلومتری شرق شهرستان بیرجند، مرکز استان خراسان جنوبی میرسید که آوازهاش به علم و فرهنگ و همچنین صنعت فرش زبانزد جهانی است. این دیار هرازچندگاهی معبر بزرگانی از جنس فرهنگ و بهویژه سیاست است تا از تاک آن خوشهچینی کنند و بر سفره خود کامی شیرین. اینچنین حکایتی در چند سال گذشته به مناسبت گرامیداشت مردی از جنس استقامت و صبوری کویریان در شهرستان بیرجند برگزار شد تا خاطره او در قاب بوستانی به نام «دکتر کاظم معتمدنژاد»، ملقب به پدر علوم ارتباطات ایران، حک بر حافظهها شود و آن سوتر نیز خانهای که هبه خانواده بود، میراث ماندگار را تداعی کند. کلنگزنی نیز در ادامه سفر به دست معاون مطبوعات وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نویدی بود بر احداث خانه مطبوعات که تاکنون نقش آن بر زمین جای خود را به خزندگان مرموز آن دیار داده و آفتاب داغ و سوزان منطقه هیچ اثری از آن بجای نگذاشته است! حال، از این دو فقط خانهای بهزعم وعدههای سراب و البته در جای خود پایاب مانده که پس از ثبت ملی آن توسط وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، هنوز کاج تنومند آن در معرض طوفان سهمگین کویر نشانهای از قدمت را به رخ رهگذران میکشد. اخیرا به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان جنوبی جشنوارهای تحت عنوان جشنواره ملی سواد رسانه همراه با جایزه معتمدنژاد به برگزیدگان آموزشی، پژوهشی و رسانهای برگزار شد که این خود بهانهای شد تا نگارنده درددلی از سر گلایه و دلسوزی آنچه بر حال «خانه معتمدنژاد»، که به این نام ثبت شده، ابراز دارد. این بنا همچون سایر بناهای تاریخی-فرهنگی دیگر که تابلوی مشاهیر را بر سر در خود به تماشا گذاشته، از بیتوجهی هولناکی رنج میبرد و چهبسا اگر هبه نشده بود، قامتی راستتر داشت و افتخاری سربلندتر! از این نظر، توجه خوانندگان فرهنگ دوست را به تماسی جلب میکنم که پس از گذشت چند سال از ثبت ملی آن، در صبحگاهی تابستانی از سوی نمایندهای دلسوز برای مرمت و احیای آن توسط وزارت مذکور اصرار بر پاینوشت تقاضای بودجهای در حدود یک میلیارد تومان از مرکز را طلب کرده که با ارجاع به یکی از اعضای خانواده، این امر میسر شد و این درخواستنامه امضا شد. خانواده خوشحال که سرانجام وعدهها به سرانجام رسید و آنچه درخور این خانه و منطقه است، به بار نشست. روزها سپری شد تا موعد تخصیص این بودجه فرارسید و بار دیگر اصرار بر پاینوشت صورتجلسهای دیگر که رقم کمتری در حدود 200 میلیون تومان را بر پایان جدول تأمین بودجه منظور شده بود را طلب میکردند که دو صورتجلسه به لحاظ عدد و رقم تفاوت فاحشی داشت که این خود، نمیدانم، نشان از بینشانی از ردیف بودجه بود و یا اختصاص باقی آن به سرنوشتی دیگر؟ شوربختانه به دلیل عدم دسترسی به خانواده، آنچه از این بودجه اندک باقیمانده بود در قالب کیسههایی از گچ و سیمان راهی خانه مذکور شد. چند روزی گرمای تموز به تندی بر تلنبارشان دمید و رخ از آنها برگرفت و پر کشید! خوشبینانهترین انتظار این بود که با این مصالح حداقل دستی به نمای بنا، گرد کویر را از آن بزداید! اما شگفتا که به نقل از سرایدار مستقر در خانه، با بیاعتنایی اندک، مصالح را به دلایلی نامعلوم و نیز به قصد مقصدی نامعلوم راهی کردند تا شکوتردید جای خود را به یقین در استفادهای غیر بنشاند و اکنون خانه معتمدنژاد بدون هیچ اثری از مرمت با همان سبکوسیاق قبلی راست قامتتر از گذشته بر کرانه جاده معروف و قدیمی بیرجند - زاهدان همچنان معرف هویت منطقه است و نشانی است از میراث ماندگاری که ثبت بر دلهاست، نه دولتها! با انبوهی از اندوه هنگام برگشت از فراز شهر، تصویر خانههای خاکی و کاجهای تاریخی را میبینم که هر بیننده را معطوف به پایداری فرهنگ این منطقه میکند، نه گذر سیاستمدارانی که باد را در کویر درو میکنند. هرچه از فضای دلانگیز کویر دورتر میشوم، خاطرات آن مرد، دلرباتر میشود و این حقیقت که مردان خبرساز در عالم بیخبری از یاد میروند و فقط نامشان گاه سیبل اهدافی خاص میشود، بیشتر ذهن مرا مشوش میکند.