تحولات سوریه و لزوم اتخاذ رویکرد عقلایی
فروپاشی سریع رژیم سوریه برای بسیاری باورکردنی نبود. در هفتهها و روزهای اخیر، رسانه رسمی کشور از قول برخی مسئولان کشور که نقش مهمی در تصمیمسازیها دارند، چنین تحلیلهایی از شرایط سوریه منتشر میکرد: «ارتش سوریه تکان بخورد، جولان را از اسرائیل پس میگیرد»! این سخنان را نه افراد دور از میدان، بلکه کسانی میگفتند که تجارب زیادی از حضور در سوریه داشتند.
فروپاشی سریع رژیم سوریه برای بسیاری باورکردنی نبود. در هفتهها و روزهای اخیر، رسانه رسمی کشور از قول برخی مسئولان کشور که نقش مهمی در تصمیمسازیها دارند، چنین تحلیلهایی از شرایط سوریه منتشر میکرد: «ارتش سوریه تکان بخورد، جولان را از اسرائیل پس میگیرد»! این سخنان را نه افراد دور از میدان، بلکه کسانی میگفتند که تجارب زیادی از حضور در سوریه داشتند. همچنین شب گذشته محمد جواد لاریجانی یکی از تحلیلگران ثابت صداوسیما، همزمان با فرار بشار اسد از دمشق، در سیما گفت: «بعید است به این راحتی بشار اسد سقوط کند». چنین اعتمادبهنفسی درباره اوضاع سوریه در آن ساعات پایانی رژیم اسد حتی در اطلاعیههای ارتش سوریه هم به چشم نمیخورد؛ آنهم در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران، حتی آنان که دور از میدان بودند، فروپاشی رژیم بعث سوریه را قریبالوقوع میدانستند. چرا حتی مسئولان میدانی هم نتوانستند شرایط پیشآمده را پیشبینی کنند؟ یکی از مسئولان سابق میدانی در گفتوگوی رسانهای تأکید کرد: «ترکها و بعضی از کشورهای عربی، ما را فریب دادند؛ اینها دو ماه قبل تضمین دادند که هیچ اتفاقی در سوریه نمیافتد». چنین گزارههایی اهمیت ارزیابی و محاسبات چندلایه از شرایطی را که منجر به سقوط رژیم اسد و غافلگیری مسئولان ایرانی شد، دوچندان میکند. مگر میشود کشوری با انبوهی از مراکز تحقیقاتی و راهبردی، به سادگی توسط همسایه غربی با فریب مواجه شود و از رصد و بررسی عمیق تحولات میدانی و سیاسی و نظامی در منطقه غافل شود؟ آیا تنها با گفتن اینکه طرف ترکیهای و کشورهای عربی منطقه مسئولان ایرانی را فریب دادند، میتوان از پذیرش مسئولیتهای چنین رخداد بزرگی صرفنظر کرد؟
حمایت از بشار اسد در دهه گذشته با هزینههای مالی، سیاسی، انسانی و حیثیتی صورت گرفت و فروپاشی سریع و همهجانبه رژیم اسد نیازمند تحلیلهای چندوجهی فراوانی است.
1- تا حدودی فروپاشی سریع رژیم حاکم بر سوریه را میتوان با فروپاشی دور از انتظار دولت اشرف غنی در پاییز 1400 و برآمدن دوباره طالبان در افغانستان مقایسه کرد. همچنین فروپاشی بزرگترین قدرت هستهای جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز در اوایل زمستان 1991 در حالی روی داد که این دولت دارای بزرگترین زرادخانه اتمی جهان بود. در هر سه تجربه رژیمهای حاکم بر افغانستان، شوروی سابق و سوریه، حمله خارجی یا قدرت نظامی مخالفان موجب سقوط نظامهای حاکم نشد، بلکه اضمحلال نظام سیاسی و فرسودگی ساختار سیاسی و نیز تعمیق شکافهای حکومت با ملت به فروپاشی منجر شد و تنها یک فشار نیاز بود تا بند ضعیف اعمال حاکمیت از هم بگسلد.
2- در جنگ داخلی سوریه که همزمان با بهار عربی در سال 2012 آغاز شد، صدها هزار نفر از شهروندان سوری کشته و زخمی و چند برابر نیز از خانه و کاشانه خود آواره شدند. البته پس از چیرگی نسبی نیروهای حامی دولت بشار اسد بر مخالفان، دولت سوریه هیچ اقدام ملموس، نهادمند، مستمر و درخور توجهی برای ترمیم زخمهای عمیق بهوجودآمده صورت نداد و با روش گذشته اداره کشور سوریه را پی گرفت. حتی برای بازسازی اقتصاد کشور نیز اقدام محسوسی انجام نشد و تورم و فساد بیش از پیش هم زندگی مردم عادی را فلج کرد و هم به شکاف بیشتر ملت با دولت انجامید. خستگی و سرخوردگی عمومی موجب شده بود تمام علقهها و مناسبات ملت و دولت با چالش روبهرو شود؛ هرچند دولت حاکم مدعی حمایت حداکثری شهروندان سوری بود! تحلیل اوضاع داخلی سوریه در سالها، ماهها، روزها و ساعات پایانی حکومت بشار اسد نیازمند اطلاعات ریزتر و دقیقتری است، اما آنچه مایه شگفتی است، ارزیابیها و تحلیلهای نیروهای میدانی و گروهی از مسئولان کشور از شرایط سوریه در هفتهها و ماههای گذشته است. مگر دستگاههای مسئول مستقر در سوریه، بهعنوان بخشی از وظایف سازمانی و اداری خود، رصد دقیق تحولات سوریه و ارزیابی شرایط را وظیفه خود نمیدانستند؟ ممکن است گفته شود بخشهایی از دستگاههای مسئول مستقر در سوریه از شرایط و تحولات آگاه بودند، اما رسانه رسمی کشور اجازه حضور صداهای متفاوت برای اطلاع افکار عمومی از تحولات سوریه را نمیداد. در هر دو حالت باید این وضعیت را آسیبشناسی کرد؛ چراکه هزینههای تحمیلشده بر منافع ملی طالب چنین ارزیابی و آسیبشناسی است. پس از تحولات 2012 و 2013 عراق در مصاحبهای که با یکی از نشریات داشتم، تأکید شد که چرا مسئولان میدانی رصد دقیقی از تحولات سوریه و عراق نداشتند و از ظهور داعش و قدرتگرفتن داعش و جبهه النصره و حتی موضعگیری مسئولان حماس در سوریه غافلگیر شدند و در نتیجه این ناکارآمدی هزینههای گزافی به کشور و منطقه وارد شد. اما گوش شنوایی برای بازخواست و آسیبشناسی و تجدیدنظر در رویهها وجود نداشت.
3- حضور ایران در سوریه افزون بر هزینه انسانی، میلیاردها دلار هزینه در پی داشت. تحولات اخیر سوریه همچنان میتواند منافع ملی کشور را به صورتهای گوناگون تحت تأثیر قرار دهد. آسیبشناسی هدفگذاریها و سیاستهای گذشته و فعالیت دستگاههای ذیربط و نقادی روشها و رویههای منتهی به شرایط امروز یک ضرورت ملی است. پیامدهای شرایط جدید برای کشور تابعی از بازبینی، بازنگری و آسیبشناسی روندهای پیشین و تعریف سیاستها و اهداف جدید است. پیامد تحولات پیچیده سوریه به کل منطقه سرایت میکند و میتواند در لبنان، عراق، فلسطین، یمن و حتی قفقاز و شرق ایران اثرات پیشبینینشدهای در پی داشته باشد. امروز وقت بررسی صورتحساب اقتصادی، سیاسی، انسانی، اجتماعی، داخلی، خارجی و منطقهای حمایتهای دهه گذشته از بشار اسد است. بررسی دقیق این روند میتواند به طراحی هدفمند، معقول و مبتنی بر منافع ملی سیاستهای تازه منجر شود.
4- بررسی نقش ترکیه در تحولات سوریه در دهه گذشته و اهداف و برنامههای ترکیه در سوریه و منطقه حاوی یک واقعیت نگرانکننده است. اسلامگرایان ترکیه که با هدف تنش صفر با همسایگان کار خود را در حدود دو دهه پیش آغاز کردند، امروز با عطش سیریناپذیر به دنبال توسعهطلبی و مداخله آشکار و گسترده در خارج از مرزهای خود و امور داخلی دیگر کشورها بهویژه همسایهها هستند. حضور نظامی گسترده ترکیه در خارج از مرزهای خود، حتی از حضور نظامی در خارج از کشور، از ارتش انگلستان، روسیه، فرانسه و چین پیشی گرفته است. در این موقعیت، تحولات سوریه انگیزه دولت ترکیه را برای پیشبرد سایر برنامههای منطقهای و بینالمللی خود دوچندان میکند. تحریک افکار عمومی و جلب نظر گروهی از شهروندان ترکیه با اهداف داخلی و انتخاباتی، تنها بخشی از علل بروز رویکردهای ترکیه در سوریه و منطقه است. دلایل ایدئولوژیک و سیاسی دیگری هم بر کنشگری ترکیه در محیط بلافصل بینالمللی اثرگذار است. یکی از مقامات بلندپایه میدانی کشور از فریبکاری ترکیه در رویدادهای اخیر گفته است؛ البته نگفتهاند که ورود در مناسبات سیاسی همچون خرید از یک بقالی نیست که به راحتی مقهور فریب شود. سیاست نیازمند درک واقعبینانه بر مبنای مطالعات فراوان و بهرهگیری از خرد جمعی از مناسبات جهانی بر اساس منافع ملی است. اما جدا از فریبخوردن مسئولان کشور از ترکیه، باید بیش از پیش درباره برنامههای آتی ترکیه اندیشناک بود و فکری کرد تا دوباره این فریبها تکرار نشود و هزینههای گزافی بر ملت تحمیل نشود. در شرایطی که کشور با سیاهه بلندبالایی از مسائل داخلی، منطقهای و بینالمللی دستبهگریبان است و آتش اختلافات جناحی و در ادامه آن تندروی بیمنطق گروهی غیرپاسخگو، کشور را آبستن حوادث نگرانکننده محتملی کرده است، بیش از پیش بر مبنای منافع ملی باید به بازبینی و تجدیدنظر درباره سیاستهای داخلی و منطقهای اندیشید و به شکلی عقلایی و هدفمند برای گذر کشور از چنین شرایط دشواری اقدام کرد.